فیلم پن: این هاردکور است…؛ گفتگو با پاسکال لوژیه

این هاردکور است…؛ گفتگو با پاسکال لوژیه

 

 ☉لی گریفیث: چطور ایده­‌ی فیلم شهدا شکل گرفت؟

پاسکال لوژیه: دقیقا نمی‌­دانم. فکر می‌­کنم اگر ما می‌­دانستیم که ایده از کجا آمده است شاید فیلم را جلوی دوربین نمی‌­بردیم. چیزی که من می‌­توانم به آن اشاره کنم این است که کارِ نوشتنِ فیلم‌­نامه را با فکر کردن درباره صحنه­­ی انتقام شروع کردم؛ دختر زنگِ خانه را می‌­زند و افرادِ خانواده‌­ی به ظاهر متعلق به طبقه‌­ی متوسط را می­‌کٌشد. من از نقطه‌­ی شروع به گذشته‌­ی آن دختر و عواقب کارهایش فکر می‌­کردم. کم‌­کم تمام داستان را شکل دادم. هر چه بیشتر می‌­نوشتم متوجه‌­ی این موضوع می­‌شدم که چقدر خشن و وحشیانه بوده و همزمان به درکِ این مساله رسیدم که خشونت و بی­‌رحمی محور فیلم است.

: قبلا اشاره کرده بودید که فیلم بازتابی است از اینکه شما امروز چگونه آدمی هستید. چطور؟

لوژیه: زمانی که فیلم‌­نامه را می‌نوشتم همدم تاریکی و سیاهی شده بودم. بسیار نسبت به خشونت زمانه‌­مان احساس شنوایی داشتم [درکِ بیش از حد این نوع اتفاقات]. احساسِ افسرده‌­ای نسبت به زمانه‌­ی بی‌­رحمی داشتم که اکنون در آن زیست می­‌کنیم، و برای من این راهی بود تا از ژانر وحشت برای بیانِ خودم روی پرده استفاده ببرم. نمی‌­خواستم بین من و آن چیزی که می‌­نوشتم هیچ ­گونه­ فاصله‌­ای باشد. فیلم‌­نامه را به طور ملودراماتیک به نگارش در­آوردم و احساسِ نزدیکی با شخصیت‌­های اصلی‌­ام داشتم.

: فیلمِ بسیار سختی است برای تماشا کردن. از ابتدا هدف شما این بود که سطح خشونت روی پرده را بالا ببرید؟

لوژیه: نه، ایده اصلی که فیلم با آن در کشمکش است این است که ما با درد و مقصودِ رنج چه می­‌کنیم. من درد را نساختم، بلکه آن را در روزمره لمس می‌کنیم. همه‌­ی ما مدام یکدیگر را در زندگی روزانه آسیب می‌زنیم. بنابراین بعد از مدتی شروع به سوال درباره‌­ی مفهوم درد و رنج و دلیل ورای خشونت و اینکه فیلم چطور با آن روبه رو می‌­شود، کردم.

این فیلمی درباره شکنجه و آزار رساندن نیست، بلکه درباره درد کشیدن است. من واقعا به دنبال این بودم که تماشاچی درد را برای فهمیدنِ محدودیت‌­های‌مان احساس کند؛ بنابراین شاید به نقطه‌­ی دیگری بعد از درد هدایت بشود که به گونه‌­ای حالت متعالی است، همان گونه که شخصیتِ من دچارش می‌­شود. این دلیلی است که من نمی‌­توانستم فاصله‌­ای بین خشونتی که به کاراکترِ اصلی داده شده است، داشته باشم و من بدون شک می­‌خواستم تماشاچی خودش را جای کاراکتر اصلی‌ا­م بگذارد، خطر­هایش را به جان بخرد و البته در آن صورت درصدی از آنان از فیلم برمی‌­گشتند. اما من باید این­ کار را انجام می‌­دادم، این صادقانه‌ترین حالت برای تعریف کردن داستانم بود.

: فیلم خیلی شبیه یک فیلم سه پرده‌­ای است…

لوژیه: بله، کاملا. من همیشه به فیلم به صورت سه پرده‌­ای نگاه می­‌کنم. هنگام فیلم‌­برداری برای بخش‌­های گذر و انتقال بین پرده‌­ها خیلی ترسیده بودم، چون می‌­دانستم لحظه­‌هایی از فیلم که باارزش بودند به سرعت می‌­گذرند و من باید بیشتر روی این موضوع تمرکز می‌کردم که چطور از یک پرده به پرده دیگر بروم. هدفم به عنوان روایت‌گر این بود که تلاش کنم بیننده‌­ها را شگفت‌­زده کنم و به دنبال یک فیلم غیرقابل پیش‌­بینی بودم. این تصور را دوست داشتم که بعد از مدتی، تماشاگر از خودش بپرسد که «دقیقا من چه کوفتی دارم می‌­بینم!»

: این یک روش موثر است که حتی باعث دشواری دسته‌­بندی کردن فیلم می‌­شود که البته چیزِ خوبی است…

لوژیه: بله، من هم همین طور فکر می‌­کنم. وقتی جوان‌تر بودم و فیلم‌­های زیادی از ژانر وحشت دهه‌های ۷۰ و ۸۰ را می‌­دیدم، چه اروپایی و چه آمریکایی یا آسیایی، این سویه‌اش را که ژانرِ خیلی آزاد، راحت و بسیار  تجربی است، دوست داشتم. امروز، به عنوان یک طرفدار ژانر وحشت، شروع به فکر کردن درباره‌­ی این مساله کردم که این ژانر بیشتر از سایر ژانرها بی‌­ضرر و از طرفی فرمول‌بندی شده است. این موضوع من را بسیار آزرده‌خاطر کرده و به همین دلیل سعی کردم تا چیز جدید و غیرمنتظره‌ا­ی به وجود بیاورم.

☉: اخیرا فیلمِ  وحشتناکی بوده که احساس شما را برانگیخته کند؟

لوژیه: در حال حاضر جوان‌­های خوش‌­قریحه‌­ی بسیاری وجود دارند. شاید برای شما غافلگیرکننده باشد که بگویم من یکی از طرفدارهای سرسختِ ام نایت شیامالان[۱] هستم. از نظر سیاسی با او موافق نیستم و همیشه با چیزهایی که در مورد دنیا و انسانیت می‌­گوید موافق نیستم اما اهمیتی نمی­‌دهم. با یک نگاهِ سینمایی او را تحسین می‌­کنم، زیرا همچون جان کارپنتر[۲]، داریو آرجنتو[۳]، پولانسکی و همه کسانی که بسیار تحسین می‌­کردم، او از این ژانر برای بیان خودش بهره می‌­برد. دروغ نمی‌­گوید. از داستان‌­هایی که روایت می‌­کند فاصله‌­ای نمی‌­گیرد. فیلم را برای این نمی‌­سازد که به ما نشان دهد از آن­ چه فیلم روایت می‌کند، باهوش­‌تر است!

زمان‌ه­ایی که در آن اکنون زیست می‌­کنیم بسیار بدبینانه است و یک آدم بدبین بودن باحال است؛ من از این متنفرم. برای من بدبینی انتهای همه چیز است. وقتی برای تماشای یک فیلم می‌­روم، به دنبال این هستم که کارگردان ایمان محکمی نسبت به آن­ چیزی که برای ما روایت می­‌کند، داشته باشد. می­‌خواهم چیزی را که به من گفته‌­اند، باور کنم. به همین خاطر است که از آن­ دسته از کارگردانانی که فیلم می‌­سازند تا به ما نشان بدهند آنها نیز مجموعه‌­ای از دی­ وی ­دی‌­هایی که تماشاچی­‌ها دارند را در اختیار دارند، بدم می‌­آید. کارگردانان درجه یک را می­‌پسندم.

: برای شهدا با سانسور هم روبه رو شدید؟

لوژیه: این طور می­‌شود گفت که دیگر سانسور در فرانسه وجود ندارد اما هم چنان سیستم درجه­‌بندی سنی فعال است و این روش جدیدی برای سانسورچی‌­ها است تا فیلم را به کشتن بدهند. آنها شروع به استفاده­‌ی مجدد از «زیر ۱۸ سال ممنوع» کردند که برای سال‌­ها این موضوع فراموش شده بود و تنها برای فیلم‌­های پ+و+ر+ن+وگرافی مورد استفاده قرار می‌­گرفت. در چند سال گذشته از این قانون برای درجه­‌بندی خشونت افراطی استفاده می‌کردند که این هم راهی برای کشتن فیلم است، چون وقتی فیلمت این گونه درجه‌بندی شود، تو آزاد نیستی. بسیار ساده است؛ فیلم شما مرده است.

: فیلم را در جشنواره­‌ها و فستیوال‌­های متفاوتی نمایش داده‌اید، واکنش عمومی نسبت به فیلم چه بوده؟

لوژیه: این خیلی شخصی است. این موضوعی است که من درباره‌ا­ش احساس رضایت دارم. بعضی از طرفداران سینمای وحشت از فیلم متنفر بودند چون چیزی که از این ژانر و قواعد معمولش انتظار داشتند، برآورده نشده بود. برخی دیگر هم که مخاطبان عمومی را تشکیل می‌­دادند با فیلم رابطه برقرار کرده بودند. همه­ چیز برای من خوب است. من نسبت به این موضوع که انرژی بدی به تماشاچی منتقل می‌شود آگاهم. این خیلی تند و زننده، افسرده­‌کننده و ناراحت‌کننده است. و به نظر این انتظار به حقی است که بعضی‌­ها از فیلم متنفر باشند.

: به نظر می‌­رسد که محدوده‌­ی جدیدی از هاردکور، با نگاهی به فیلم‌­هایی همچون تشنج سخت، درون، مرز(ها) و حالا حتی بیشتر با  شهدا به وجود آمده است. دلیلش چیست؟

لوژیه: فکر می‌­کنم این از محرومیت سرچشمه می­‌گیرد. ما برای سال­ها نمی­‌توانستیم سرمایه­‌ای برای تولید فیلم پیدا کنیم، و حالا آن نقطه‌­ای برای شروع خوب است که راه را هموارتر کند. به نوعی سرخوردگی است. در زمانه‌­ای از فرانسه زیست می­‌کنیم که بی‌­رحم است و یکی از راه‌­هایی که می‌شود در مورد وحشی‌گری زمانه‌­مان صحبت کرد این است که آنها را در فیلم‌­های ژانر وحشت منعکس کرد. این یکی از کارهایی بوده که همیشه روی دوشِ این ژانر بوده است، به گونه‌­ای آینه‌ا­ی از زمانه‌­اش. حقیقتا در این برهه‌­ی زمانی، دلیلی برای ساخت فیلم­‌های «نرم» نمی‌­بینم. حتی الان ایده‌­ی ساخت یک فیلم کمدی رمانتیک من را به شدت آزار می­‌دهد.

 

پی‌نوشت:

[۱] M Night Shyamalan

[۲] John Carpenter

[۳] Dario Argento

 

منبع:

eyeforfilm.co.uk