فیلم پن: س+ک+س و خشونت

س+ک+س و خشونت

 

در دهه‌ی بیست، بازیگر، کارگردان و شاعر فرانسوی آنتونن آرتو دیدگاه خود نسبت به تئاتر شقاوت (شکلی از نمایش که برای تحریک حساسیت تماشاگران از نیرویی که او آن را با طاعون مقایسه می‌­کرد بهره می‌­برد) را این گونه بیان کرد: «من تئاتری را پیشنهاد می‌­کنم که تصاویر خشونت فیزیکی آن موجب جذب و نیز تخریب حساسیت بیننده‌ای شود که به گونه‌­ای درگیر درام می‌­شود که انگار وارد گردابی از نیروهای ماورایی شده است.» کافی است در این توصیف جای واژه تئاتر با را سینما عوض کنید تا به توصیفی مناسب از یکی از جریان‌های برجسته سینمای معاصر فرانسه برسید، جریانی که جیمز کوانت، نویسنده مجله آرت فروم آن را «افراط­‌گرایی نوین فرانسوی» نامیده است.

در طول دهه‌­های هشتاد و نود، مخاطبان انگلیسی زبان سینما به سوی کلیشه‌ای از سینمای فرانسه گرایش نشان دادند که دربردارنده میراث سینمای بی‌­خطر و مجلل فرانسه بود. دنیایی که پارودی آن در تبلیغات آبجوی استلا آرتو دیده می‌­شود؛ دنیای درام­‌های روستایی مانند «ژان دو فلورنت»؛ دنیایی که در آن امیلی در اطراف مونتمارته[۱]  مدرن به بال بال زدن مشغول است[۲] ؛ و یا در قطب عالی‌­تر و مولفانه‌­تر آن دنیای پاریسی‌­های سرخوش اریک رومر که غم و غصه­‌شان تعیین جایی برای گذارندن تعطیلات تابستانی‌­شان بود.

اما به طور فزاینده­‌ای جدیدترین گرایش سینمای فرانسه تحت تاثیر نمایش گرافیکی س+ک+س و خشونت و نیز حس فروپاشی آخرالزمانی جامعه بوده است. در میان فیلم‌­های برجسته دهه گذشته شاهد ولگردی نهیلیستی قصاب تلخ‌اندیش گاسپار نوئه در فیلم من تنها ایستاده‌­ام (۱۹۹۸) بوده‌­ایم؛ فوران خشونت مرگبار را در پایان مطالعه کاترین بریا روی تمایلات جنسی نوجوانان در  دختر چاق (۲۰۰۱) مشاهده کرده­‌ایم و اینسرت‌­هایی از شکنجه اینترنتی را در سایبرتریلر الیویه آسایا به نام معشوقه شیطان (۲۰۰۲) به تماشا نشسته­‌ایم. فیلم‌­های زیادی اخیرا یا شامل صحنه‌­های واضح س+ک+س هستند و یا مشخصا به آن ارجاع می‌­دهند: در میان آنها پ+و+ر+ن+وگرافر (۲۰۰۱) اثر برتران بونلو شامل صحنه کامل ارضای جنسی از پ+و+ر+ن+وگرافی برای بررسی تغییرات سیاست­‌های اجتماعی و جنسی فرانسه در دهه ۶۰ استفاده می‌­کند اما چیزهای سری (۲۰۰۲) ژان کلود بریسو که در آن دو زن با ایده کهنه «قدرت جنسی زنانه» می‌خواهند نظم اجتماعی را واژگون کنند، همان مارکسیسم عبورکرده از فیلتر اشرافیت است.

اما چنین فیلم‌­هایی استثنا هستند. معمولا س+ک+س و خشونت به طور بی‌­رحمانه و ملتهبی در دیالکتیک مرگ، تجاوز و حتی معنویت به جان هم انداخته می‌­شوند. در فیلم جاده‌ای برونو دومون، ۲۹ نخل، زن و مردی در نواحی بی‌آب و علف کالیفرنیا رانندگی کرده و فقط چند بار برای داشتن س+ک+س‌های شدیدا سرد و به طرز عجیبی پرسرو صدا توقف می‌­کنند، نتیجه نهایی به شدت خشونت‌آمیز است، تجاوز و به دنبال آن نمایش قتل به شکل فیلم‌های اسلشر. زندگی نو اثر فیلیپ گراندریو یک جهنم زمینی را در دنیای تجارت انسان و س+ک+س خشونت‌­آمیز مجسم می‌­کند که به تکه‌تکه شدن یک انسان به وسیله سگ‌­ها می‌­انجامد.

رابطه س+ک+س و مرگ توجه فیلم‌سازانی را که معمولا افراطی هم شناخته نمی‌­شوند به خود جلب کرده است. کلر دنی پس از فیلم کار خوب (۱۹۹۹) که داستانی رویاگونه و مبهم در مورد لژیون خارجی ارتش فرانسه است، فیلمِ مشکل هر روزه (۲۰۰۱)  را ساخت که در مورد س+ک+س خون‌آشام‌هاست و وینسنت گالو و بئاتریس دال (چهره تثبیت شده سینمای فرانسه برای نقش‌های به‌شدت عصبی) در آن ایفای نقش می‌­کنند. همچنین معشوقه شیطان الیویه آسایا در مورد انیمه‌های S&M ژاپنی و سایت‌­های اینترنتی شکنجه درست پس از درام لباس او در مورد سفالگری در شهر لیموگس فرانسه[۳]  ساخته شده است.

یکی از تهاجمی‌­ترین و زننده‌­ترین فیلم‌­های جریان افراط‌­گرایی نوین با من بخواب (۲۰۰۰) یک فیلم تعمدا ضعیف و تجربه‌­گرایانه است که به فیلم‌­های پ+و+ر+ن ۳ایکس (به خصوص برنامه تلویزیونی فرانسوی «سخت») بیشتر شبیه است تا سینمای هنری. فیلمی به کارگردانی مشترک ویرژینی دپانتِ رمان‌­نویس (فیلم از رمان جدید او اقتباس شده است) و پ+و+ر+ن ­استار سابق کورالی ترین‌تی که ماجرای دو زن خشمگین را در یک داستان انتقام آکنده از س+ک+س و قتل روایت می‌­کند: فیلم که توسط برخی منتقدین نسخه سرسختانه‌­تر تلما و لوئیز نامیده شده همچنین می‌­تواند به عنوان بازنویسی زنانه فیلم پیکارسک و جنجالی مکان‌های رفتن (برتران بلیه، ۱۹۷۴)  در نظر گرفته شود که درمورد دو لات عیاش است.

فیلم­‌های مهم دیگر این جریان آثار کارگردان بدنام و اعجوبه آرژانتینی گاسپار نوئه هستند که موفق شده خودش را به عنوان «شاهزاده تاریکی» سینمای فرانسه بشناساند. علاقه تارانتینوگونه او به سنت خونین تئاتر گرند گویگنول[۴]  موجب شده که کارهای او در جایگاه پلی بین سینمای مولف والای فرانسه و سینمای وحشت عامه پسند اروپایی قرار گیرد. اگر قرار باشد فیلمی را با عنوان «سرود نفرت» بشناسیم، آن فیلم حتما من تنها ایستاده‌ام گاسپار نوئه خواهد بود. فیلمی که جهانی به شدت کثیف و غیرقابل نجات را از دید یک قصاب تلخ‌­اندیش به ما نشان می‌­دهد. فیلم به صورت درخشانی روی یک مود فرهنگی کاملا واقعی فرانسوی تاکید می‌­گذارد، در واقع جهان‌­بینی سرشار از نفرت شخصیت قصاب تفکرات هواداران لوپن[۵]  را تا حد غیرقابل تحملی افراطی می‌­کند. اما علاوه بر این نوئه با دادن هشدار ۶۰ ثانیه‌­ای به افراد کم‌­تحمل برای ندیدن پایان انفجاری و ناگوار فیلم به نوعی تماشاگرانش را دست انداخته و تحریک می‌­کند.

فیلم بعدی نوئه در سال ۲۰۰۲، بازگشت‌ناپذیر، حتی از این هم بیشتر به حساسیت­‌های تماشاگران حمله می‌­کرد. داستانی در مورد تجاوز و انتقام که برعکس روایت می‌­شود. فیلم با انتقام شروع می‌­شود- مردی در یک کلاب S&M همجنس‌گراها  با یک کپسول اطفاء حریق به شدت کتک خورده و می‌­میرد- و با تجاوزی که در یک نمای بدون قطع ۹ دقیقه‌­ای فیلم‌برداری شده ادامه می‌­یابد. بازگشت‌ناپذیر همان طور که انتظار می‌­رفت منتقدان را فورا به دو دسته تقسیم کرد چرا که دارای یک فرم سینمایی سوار بر تماشاگر و ظالمانه است که هیچ گزینه‌­ای به جز تسلیم کامل به خشونت هنرمندانه­ فیلم و یا رد فوری آن را برای تماشاگر باقی نمی‌­گذارد. بازگشت‌ناپذیر شهرت آثار نوئه را به عنوان بهترین نمونه تحریک و آزار سینمایی و یک نوع آزمون مردانگی برای سنجش حساسیت‌­های تماشاگران تثبیت کرد. او خود در مورد فیلم گفته است:

من خوشحالم که بعضی از مردم هنگام پخش فیلمم از سینما بیرون می­‌روند، این باعث می­‌شود کسانی که می‌­مانند احساس قوی بودن کنند.

فیلم‌سازان دیگری که ابتدا ممکن است به عنوان فیلم‌سازان سینمای شوک شناخته شده باشند، مواضع بسیار متفاوتی در قبال تماشاگران‌شان دارند. فرآیند  (۲۰۰۴) اثر سی.اس لی (فیلم‌ساز آمریکایی ساکن فرانسه) تجربه‌­ای به لحاظ احساسی شدیدا فرساینده است که در آن قهرمان زن وارد ماجراهای طلاق، فروپاشی عصبی، عمل جراحی برداشتن سینه، یک س+ک+س خشونت‌­آمیز سه نفره (بعد از این اتفاق قهرمان با دیدن یک مستند تلویزیونی درمورد هولوکاست آرام می‌­شود) و خوردن یک وعده غذایی شیشه شکسته می‌­شود. فیلم که به طور خودآگاهی جدی بوده و دارای یک ظاهر مد روز است ممکن است به عنوان نمونه‌­ای از بلیک چیک (Bleak Chic) در نظر گرفته شود اما مطمئنا به همان اندازه فیلم‌­های نوئه نسبت به بیننده­‌هایش تهاجمی عمل می‌­کند. لی می­‌گوید:

بسیاری از بینندگان حس کردند که فیلم موجب می‌­شود آنان به شدت احساس تنهایی و ترس کنند، دوبار از من پرسیده شد «چرا می‌خواستی به من آسیب برسانی؟»

با این حال مقاصد لی بسیار متفاوت از نوئه است:

منظور من مطمئنا تکان دادن و نه شوکه کردن و یا حمله به تماشاگر بوده است. این تصور وجود دارد که سینما عامل وحدت­‌بخش مهمی است اما من این ایده را بیشتر می‌­پسندم که سینما مردم را مجبور کند با آنچه خود هستند، روبه رو شوند.

مارینا دِ وَن در نخستین فیلم بلندش در پوست من رویکردی منحصر به فرد دارد. دِ وَن با نویسندگی و بازیگری در فیلم‌­های فرانسوا اوزون به شهرت رسید، کسی که فیلم‌­های اول او مانند سیتکام تا حدودی او را به جریان اکستریمیست نزدیک می­‌کند هر چند پس از آن رویکردی متعادل‌­تر در پیش گرفته است. در فیلمِ در پوست من دِ وَن در نقش استر ظاهر می‌­شود؛ شخصیتی که به تدریج به قطع عضو اعضای بدن خود علاقه‌مند می‌­شود: سفر او که در طول فیلم به طور فزاینده‌­ای دردناک می­‌شود، شامل خراشیدن پوست خودش و سپس مراقبت از پوست کنده شده با مواد شیمیایی مخصوص دباغی (که نوع ترسناکی از مراقبت از خود است!) می‌­باشد. هر چند فیلم شدیدا خون‌­آلود و مهیب است، دِ وَن چنان کناره‌­گیری سردی را از نقش نشان ­می‌­دهد که ما را به یاد فیلم‌­های کراننبرگ می‌­اندازد. یک مثال واضح از دیوانگی کنترل‌­شده‌ی فیلم صحنه‌­ای است که استر در یک شام کاری به دست قطع شده‌­اش روی میز خیره می‌­شود: یک کابوس جذاب در سنت بونوئل.

هرچند شخصیت استر بازنمایی خود مارینا دِ وَن نیست، اما فیلم مشخصا از برخورد دو پهلوی او با درد نشات می­‌گیرد. پای او در هشت سالگی در اثر تصادف شکسته و پس از آن در دوران کودکی‌­اش، او مجذوب امتحان کردن حساسیت فیزیکی‌اش با فروکردن سوزن در زخم­‌هایش بوده است. دِ وَن بر روی این موضع پافشاری می­‌کند که هدف او نه ترساندن بلکه مجذوب کردن بوده است:

من می‌خواستم بیننده با شخصیتی همذات‌­پنداری کند که کارهایی بسیار خشن و شوک‌­آور انجام می‌­دهد. من سعی کردم حساسیت او و هر چه که برای او برانگیزاننده، مورد تمایل و مورد عشق است را نشان دهم.

دِ وَن به وضوح خود را متعلق به هیچ گرایش افراطی‌­ای نمی‌­داند.

تصاویر خشنی در فیلم من وجود دارد اما این سینمای زباله نیست و خشونت‌اش هم از آن جنس نیست. فیلم به نسبت در ساختار خود کلاسیک است و برای من حال و هوای فیلم به هیچ وجه افراطی نیست.

کارگردانی که قطعا قصد دارد فیلم‌هایش جنجالی باشد کاترین بریا است. کسی که از اواسط دهه ۷۰ در حال کشف و شهود در زمینه تصاویر جنسیت زنانه می‌­باشد. اعتبار بریا با فیلم رمانس اوج گرفت. یک بازخواست کامل از سیاست­‌های اتاق خواب که در آن از پ+و+ر+ن استار مشهور اروپایی روکو سیفردی استفاده شده و از تصاویر کامل اندام مردانه او استفاده شده است. فیلمی که احتمالا می‌خواسته یک متا-پ+و+ر+ن[۶]  در مورد شخصیت امانوئل‌­گونه[۷] دختر معصومی باشد که در پی کشف امیالش است. فیلم رمانس در نهایت به کلوزآپ صحنه تولد منجر می­‌شود که در مورد یک فیلم شبه پ+و+ر+ن غافلگیرکننده‌ترین اتفاق است.

فیلم جدید بریا آناتومی دوزخ بسیار از این پیشتر می‌­رود. یک زن جوان (آمیرا کاسار) به یک مرد همجنس‌گرا (روکو سیفردی) پول می­‌دهد تا چندین شب برای صحبت کردن در مورد بدن زنانه به دیدار او برود، به خصوص قسمت‌هایی از بدن زن که به قول بریا از نظر مردان زننده هستند. درحالی‌که که رمانس، با تصاویری که به صورتی طعنه‌­آمیز درخشان هستند و با زیبایی‌شناسی سافت پ+و+ر+ن+وگرافی عرضه شده است، آناتومی دوزخ تصاویری هولناک و کثیف دارد. تصاویر فیلم به گونه‌­ای هستند که هم برای مخاطبان سینمای هنری و هم برای بینندگان حرفه‌­ای فیلم‌­های پ+و+ر+ن+و ناآشنا و غریب هستند: خون قاعدگی، یک د+ی+ل+د+و سنگی، یک پرنده کوچک و بچه‌­هایی که در حال دکتربازی هستند.

فیلم تلاشی بوده برای رفتن به ورای مرزهای پذیرفته شده، بریا می­‌گوید:

فیلم در مورد دیدن چیزهای غیرقابل دیدن است. می­‌خواستم فیلمی درباره وقاحت بسازم. قوانینی علیه وقاحت وجود دارد اما من می‌­خواستم بدانم از نقطه‌­نظر هنری این امر چه معن­ایی می‌­دهد، نه از نقطه‌­نظر قانونی که شما را از هنرمند بودن منع می­‌کند.

او در مورد آناتومی دوزخ چنین ادعا می­‌کند:

من می‌­خواهم به مردم فیلمی نشان دهم که نمی‌­توانند تحمل‌اش کنند تا بفهمند چقدر بدبخت‌اند که این قدر تحمل‌شان کم است. مردم می‌­پرسند چرا صحنه تولد را به آن صورت در رمانس قرار داده‌­ام و من جواب می‌­دهم چون تو از من این سوال را می‌­پرسی.

بریا به سینمای فرانسه انتقاد می‌­کند که «به شدت بورژوایی است»، به عقیده او «شما یا یک هنرمند هستید و یا یک فرصت‌­طلب. اگر فرصت‌­طلب باشید شما تصویری را به جامعه نشان می‌­دهید که می‌­خواهد از خودش ببیند اما اگر هنرمند باشید جامعه‌­ای را به تصویر می‌­کشید که به شدت گناهکارتر است».

فرمول مورد اشاره بریا ریشه در یک سنت هنری و اجتماعی فرانسوی دارد که هم در سینما و هم در ادبیات و به طور کلی در هنر وجود داشته است: روندی که از دوره روشنگری، انقلاب، رمانتیسیسم و تا سوررئالیسم ادامه داشته است. در سینما این سوررئالیسم بود که مکتب افراطی­‌گری را به راه انداخت، آن هم با دو مهمان اسپانیایی، سالوادور دالی و لوئیس بونوئل که موتور اکستریمیسم سینمایی را در سکانس دریدن چشم در  سگ آندلسی (۱۹۲۹) روشن کردند. آنها اولین دسته از بسیار فیلم‌سازان مهاجری بودند که فرانسه را جایی مناسب برای تجربه‌­های افراطی در سینما مناسب یافتند، از رومن پولانسکی لهستانی تا میشائیل هانکه اتریشی. از لهستان والرین بورژوویک به فرانسه رفت که قصه پریان عاشقانه‌­اش، جانور (۱۹۷۵)، تصور آثار شارل برو به صورت پ+و+ر+ن- وحشت- کمدی فارس است. فیلمی با دیوانه‌­وارترین و عجیب‌­ترین صحنه ارضای جنسی در تاریخ سینما. هم ­وطن او آندری زولافسکی متخصص کابوس‌­های فرویدی بود. مخصوصا در مالکیت (۱۹۸۱) که در آن ایزابل آجانی با یک موجود شلاق‌­زننده هشت‌­پا گونه برخاسته از نهادِ خود عشق‌­بازی می‌­کند.

اما این ژان لوک گدار بود که بی‌­رحمانه‌ترین هجو زندگی مدرن فرانسوی را در آخرهفته (۱۹۶۷) ارایه کرد، تصویری هجوآمیز از فرهنگ خودتخریب‌­گر اوقات فراغت. فیلم با اعتماد به نفس جنسی صریح زوج بورژوا شروع شده و با ترافیک سنگین آخرهفته که به یک قتل عام منتهی می‌­شود ادامه می‌­یابد و در نهایت با یک آخرالزمان تحت کنترل کادر­های انقلابی پایان می‌­یابد. به طور بسیار طعنه ­آمیزی فیلم به یک ایده برای فیلمِ تصادف جی.جی بالارد و کراننبرگ و صدالبته رمانِ مایکل هولبک تبدیل شد.

سینمای افراطی فرانسه هرگز محدود به سلولوئید فیلم نبوده است، بلکه همواره به یک زمینه هنری وسیع‌­تر ارجاع می‌­دهد. یک ارجاع بصری کلیدی در فیلم‌های برونو دومون و کاترین بریا نقاشی منشا جهان اثر گوستاو کوربه است[۸] ، کلوزآپی از اندام جنسی زنانه که به لحاظ آناتومی با ظرافت تمام نقاشی شده است. بریا می‌­پذیرد که “درگیر” این نقاشی شده است و آناتومی دوزخ را می­‌توان به صورت کامل، واریاسون‌­هایی از این نقاشی در نظر گرفت. انسانیت (۱۹۹۹) اثر برونو دومون در یک صحنه هولناک از جسد یک کودک ۱۱ ساله کشته‌­شده به این نقاشی ارجاع می‌­دهد که خود یادآور واریاسون ماریل دوشامپ از این نقاشی است، اینستالیشن  Etant donnés که قطع عضو قسمت زیرین بدن را نشان می‌­دهد. تصویر دوشامپ به گونه‌­ای طراحی شده بود تا از طریق چیزی مشابه ساختار یک شهرفرنگ مشاهده شود که میل به مشاهده در آن مشابه با خود سینما است.

اما به طور ویژه‌ای در میراث ادبی است که سینمای افراطی فرانسه سرچشمه­‌هایش را می‌­یابد. چهره شاخص افراطی‌­گری ادبی بدون شک مارکی دوساد است، نه فقط به خاطر محتوای ادبی‌اش که هنوز هم دلهره‌­آور است بلکه به اعتبار نسل‌­های پیاپی مفسران مختلف اعم از فیلسوف‌­ها، ساختارگرایان، سوررئالیست‌­ها و فمینیست‌ها که کارهای او را به عنوان یک نظام اندیشه قابل بررسی و تفسیر جدی گرفته‌­اند.

ستاره تاریک دیگر ایزیدور دوکاس ملقب به کومته دو لوتره آمون است که به عنوان یک قدیس نزد سوررئالیست‌­ها شناخته می‌­شود. کسی که آوازهای مالدوروراش  به عنوان هذیان­‌گونه‌ترین قطعه ادبی قرن ۱۹ فرانسه شناخته می‌­شود. رادیکالیسم فرمی لوتره آمون و فرازهای فانتزی تاریک او باعث شده او را به عنوان پدر ادبی ویلیام باروز بشناسند (ازجمله قطعاتی که دربردارنده هوس‌رانی جنسی با یک کوسه و یا تصویر آخرالزمانی از زمین که توسط کک‌ها غرق شده است، می‌­باشند). تعجب نمی­‌کنیم که لوتره آمون برای کاترین بریا یک اسطوره است. کسی که در مورد آثار او گفته است:

یک خشونت بسیار تاریک که در عین حال ایده‌­آلیسمی درخشان است. بهتر است شاهزاده شیطان باشد تا پادشاه مصالحه.

یک چهره قرن بیستمی تاثیرگذار دیگر ژرژ باتای است. فیلسوف و نویسنده نوع کثیفی از پ+و+ر+ن+وگرافی در ادبیات که مشهورترین اثرش، داستان آی شامل فانتزی‌های مرگ، قطع عضو و داشتن رابطه‌­های جنسی پیاپی و با افراد مختلف است. از نظر باتای، عصیان و سرپیچی یک تمایل نیمه‌­مذهبی به سوی برتری است که در آن خواری و عزت به طور همزمان وجود دارند. شاید یک کاتولیک تاریخ مصرف گذشته بتواند بیشترین بهره را از اندیشه‌­های باتای ببرد اما حتی این نویسنده بسیار پیچیده هم راه خود را با فیلم مادر من اثر کریستوف اونوره به پرده سینما پیدا کرده است. مطالعه در زمینه فساد اخلاقی و تابوی زنای با محارم در این فیلم با ستاره­ بزرگی چون ایزابل هوپر انجام می­‌شود که نشان می‌­دهد باتای در فرانسه تا چه حد جدی گرفته می­‌شود.

سنت افراط­‌گرایی در حال رونق‌­گرفتن دوباره در ادبیات حال حاضر نیز می‌­باشد، این بار با رویکردی که مخاطب عام­‌تری را هدف گرفته و حتی به جدول پرفروش‌­ترین‌ها نیز می‌­رسد. موفق‌­ترین نویسنده، رمان‌­های رسوایی هولبک است که آثارش فرهنگ کانفورمیستی کار- تعطیلات فرانسه را با نتایج انزاوی جنسی و نفرت نژادی‌­اش مطالعه می­‌کند. ماری داریوسک نیز روی انواع و اقسام کارهای شرم آور و نیز محوکردن وجود روحی خود را به خصوص در داستان‌های خوک خود آورده است. یک بازنویسی مفصل زنانه از قطعه‌­ای از لوتره آمون که در آن یک انسان به خوکی طماع و شهوت­‌ران تبدیل می‌­شود.

ویرژینی دپانت در رمان­‌هایش («روح نوجوانی» و «با من بخواب») از یک نوع نهیلیسم طعنه‌­آمیز و افراطی پانک استفاده می‌­کند (عنوان «روح نوجوانی» مشخص می­‌کند او چقدر علاقه دارد به یک کرت کوبین صورتی برای فرانسه تبدیل شود). هم‌پوشانی سینما و ادبیات البته چیز جدیدی نیست. افراد پیشرویی که در هر دو موفق بوده‌­اند شامل لیست درخشانی از ژان کوکتو، برتران بلیه و  آلن رب گریه است. نسل جدید هم به اعتقاد همزمان به هر دو مدیوم وفادار مانده‌­اند: دپانت، بریا و کریستف اونوره در هر دو رشته فعال هستند. در فرانسه این امر که فیلم‌ساز آزادانه به تاثیرات ادبی «قوی» روی خود اشاره کند معمول است. کاری که در بریتانیا یا امریکا حتما با شک و تردید به آن نگریسته خواهد شد. برای مثال اونوره خیلی راحت می‌­پذیرد که قسمت­‌هایی از فیلم‌نامه مادر من را از دو نویسنده افراط­‌گرای انگلیسی زبان کپی کرده است: نمایشنامه‌­نویس بریتانایی سارا کین و رمان‌­نویس آمریکایی دنیس کوپر (وقایع نگار غمگین فانتزی‌­های نکرو-پانک همجنس‌­گرایانه).

دلیل اصلی اینکه جریان افراط­‌گرایی در سینمای فرانسه در حال رشد است، هماهنگ بودن آن با گرایش‌­های روز در ادبیات است. منتقد فیلم و استاد دانشگاه، جنت ویسندو می­‌گوید:

پارسال به یک کنفرانس فیلم و ادبیات در مورد بدن در فرانسه معاصر رفتم و آنجا قطع عضو خود جزو بحث‌­های داغ روز بود.

او اشاره می­‌کند که تمایلات جنسی به طور فزاینده‌­ای در فرانسه در حال دیده شدن به صورت شغل هستند که دلیل اصلی آن پذیرفته­‌شدن توریسم جنسی و کلاب‌­های سوینگ به عنوان تفریحات بورژوایی معمول است. کتاب مقدس سینه‌­فیل‌­ها، کایه‌­دوسینما هم چند سال پیش با چاپ یک شماره ویژه «س+ک+س و پ+و+ر+ن» خوانندگانش را حیرت­‌زده کرد که با پیروی رقیب همیشه موقرتر آن پوزیتیف همراه شد. وینسندو به درستی اشاره می­‌کند که افراط‌­گرایی نوین در ادبیات و سینما بیشتر یک پدیده زنانه است:

این جریان به زنان اجازه می‌­دهد تمایلات جنسی خود را واکاوی کنند اما به طریقی که برای عموم پذیرفته‌­شده است. می‌­توان گفت خلأ ناشی از سیاست­‌های فمنیستی با س+ک+س افراطی پر می‌­شود.

خلأ دیگر از مشارکت سیاسی ناشی می‌­شود. جیمز کوانت در مقاله خود در مجله آرت فروم این پرسش را مطرح می­‌کند که «آیا گرایش افراطی در سینما یک واکنش نارسیستی به فروپاشی ایدئولوژی در جامعه‌­ای که به طور سنتی با قطبیت سیاسی و دقت‌­نظر تئوری شناخته می‌­شود، نیست؟». در مورد برخی فیلم‌­های جدید این موضوع درست است؛ فیلم‌­هایی که جهانی را تصویر می‌­کنند که در آن جامعه به انسان‌­های منفرد جنگ‌­طلب و خودآزار تقسیم شده و انسان‌­های آن هستی‌­های تنهایی هستند که در درجه‌­ای از انزوا زندگی می‌­کنند که آلبرکامو خوابش را هم نمی‌­دید. با این حال به سختی می­‌توان این فیلم‌­ها را به نداشتن نیروی سیاسی متهم کرد، چه در نمایش بی‌­رحمانه سیاست جنسی در فیلم‌­های بریا، چه در بررسی الیویه آسایا از تجارت انسان در معشوقه شیطان و چه در معاینه دقیق گاسپار نوئه از تنهایی راست افراطی در من تنها ایستاده‌­ام.

ممکن است این ادعا هم وجود داشته باشد که جستجو برای افراطی­‌ها در فرانسه به یک بی­‌حسی فراگیر در مشاغل انجامیده است؛ جایی که سازمان­دهی نیروی کار و فرهنگ لغت زورگویانه مدیران شرکت‌­ها، جامعه­ را چنان تحت فشار گذاشته که پاسخ­‌های خشونت آمیز ناگزیر می‌­نماید. تعداد زیادی از رمان‌­ها و فیلم‌­های اخیر، چه اکستریمیست باشند چه نباشند، به طور وِیژه‌­ای به افسردگی موجود در جهنم محیط­ کار می‌­پردازند. برای مثال رمان‌­های هولبک و فیلم­‌هایی مانند زمان استراحت لورن کانته و نیز تصویرسازی ضدسنتی مارینا دِ وَن از استرس کاری به عنوان قطع عضو خود. موضوع دیگری که بازتاب ادبی داشته انزوای کالایی شده توریسم جنسی است که باز هم در آثار هولبک و نیز در کار اونوره که به نوعی باتای را به عشرت­‌کده‌های معاصر جزایر قناری منتقل می­‌کند، قابل مشاهده می‌­باشد.

اما همچنان یک عامل تعیین‌­کننده برای فیلم‌سازانی که می‌­خواهند مورد توجه قرار بگیرند وجود دارد: کارگردانانی که می‌خواهند پیشروترین­‌ها باشند باید جدیدترین و جنجالی‌­ترین موضوعات را انتخاب کنند و الزاما این جدیدترین همواره در حال پیشتر رفتن و عمیق‌­تر شدن است. افراط گرایی نوین مشخصا خود را در مقابل اشعار روستایی بی‌­معنی ژان دو فلورنت و نیز مدپرستی پرزرق و برق سینمای نگاه[۹]  تعریف می­‌کند. وینسندو می­‌نویسد:

سینمای مولف در تثبیت موقعیت خود با مشکل روبه روست چرا که مجبور است جایگاه مشخصی در بازار بیابد و بازاریابی برای سینمای مولف یعنی نوآوری به هر قیمتی.

این موضوع به معنی ادامه جابه ­جا کردن مرزها تا ابد است. نسل بعدی مولفان آرزو دارند  فستیوال کن را مانند بازگشت‌ناپذیر در سال ۲۰۰۲ به طور خشونت‌آمیزی تکان دهند.

اما این نکته نیز نباید فراموش شود که تعداد زیادی از فیلم‌­هایی که در بالا به آنان اشاره شد، به لحاظ سبک  هم نوآورانه و افراطی هستند. چه این امر در تصویرکردن درجات متفاوت تنهایی ریاضت­‌کشانه باشد (آثار اونوره، د ون و بریا)، یا در گرفتن یقه بینندگان در سینمای گاسپار نوئه و یا در تجربه‌­گرایی مرموز فیلیپ گراندریو در  زندگی نو که از تاکتیک‌­های نامتجانسی از فیلم‌برداری مادون قرمز تا سکوت‌­ها و وقفه­‌های طولانی استفاده می‌­کند.

علاوه بر شوک­‌آور بودن، این فیلم‌سازان مشترکات زیاد دیگری هم دارند. افراط‌­گرایی نوین فرانسه مانند هر گرایش دیگری تیرهای خطا، زیاده‌­روی‌­های بی‌­مورد، آثار باشکوه و شاهکارهای خودش را دارد- نوئه یکی از بهترین آثار این جریان را در من تنها ایستاده‌­ام ارایه می­‌کند و در بازگشت‌­ناپذیر احتمالا گمراه ­کننده‌ترین فیلم را برای شناخت این جریان می‌­سازد. اما رواج و همزمان نیروی عصبی چنین سینمایی این احتمال را مطرح می‌­کند که قوه تخیل فرهنگ فرانسوی در حال بیرون کشیدن زندگی بخش‌­ترین انرژی­‌ها از دل تاریک‌­ترین و دردناک‌­ترین اختلالات عصبی خود است. ممکن است جیمز کوانت افراط‌­گرایی نوین را به عنوان «خشونتی که در واقع فرم بزرگ‌نمایی‌­شده انفعال است» تقبیح کند اما آنتونن آرتو احتمالا از دیدن مشابهت‌­های این سینما با تئاتر مورد نظرش لذت می‌­برد؛ تئاتری که به قول او «سوژه‌­ها و تم‌­هایش را از ناآرامی‌­ها و تلاطم­‌های دورانش می‌­گیرد» تئاتری با «یک تصور شورانگیز و مخوف از زندگی».

 

پی‌نوشت:

[۱] محله­‌ای در پاریس که در اوایل قرن بیستم پاتوق هنرمندان بود.

[۲] فیلم مورد اشاره نویسنده امیلی است که تولید سال ۲۰۰۱ می‌­باشد. با این حال کمدی رمانتیک‌های مشابه زیادی در دهه ۹۰ در سینمای فرانسه تولید شده­‌اند.

[۳] اشاره به فیلم Sentimental Destinies 2000

[۴] تئاتری در پاریس که خاستگاه جنس خاصی از تئاتر وحشت به همراه خشونت زیاد می‌­باشد.

[۵] منظور بنیانگذار حزب دست راستی جبهه مردم می‌­باشد.

[۶] فیلم پ+و+ر+ن+ی که در واقع به منظور نشان دادن سازوکار ساخت پ+و+ر+ن و برملا کردن آپاراتوس سینمایی در مبتذل‌ترین شکل‌اش ساخته می‌­شود. ناگفته نماند چنین تلاشی خود موجب تجاری شدن این نوع پ+و+ر+ن در دهه ۲۰۰۰ شده است!

[۷] اشاره به فیلم امانوئل (۱۹۷۴)

[۸] یک ارجاع بسیار درخشان به این نقاشی در فیلم روز و شب (۲۰۰۸) اثر کارگردان کره‌­ای هانگ سانگ سو وجود دارد که مقایسه آن با دو فیلم فوق به خوبی روشن می­‌کند چگونه یک ارجاع سینمایی واحد می­‌تواند معانی کاملا متفاوتی در فیلم‌­های متفاوت داشته باشد.

[۹] جریانی در سینمای دهه ۸۰ فرانسه که مهم‌ترین چهره­‌های آن لئو کاراکس، ژان ژاک بنیکس و لوک بسون بودند.

 

منبع:

ایندیپندنت، یازدهم سپتامبر ۲۰۰۴