فیلم پن: هنگامی‌که  خشونت همچون تبر و عشق همچون تاریکی است؛  گفتگو با کاترین بریا

هنگامی‌که خشونت همچون تبر و عشق همچون تاریکی است؛ گفتگو با کاترین بریا

 

 ☉ گابریل موری: ابتدا می‌خواهم از شما بپرسم که چطور به عنوان بازیگر کار هنری را شروع کردید و سپس به سمت نوشتن و کارگردانی فیلم رفتید؟

کاترین بریا: در واقع کارم را با نوشتن رمان شروع کردم. عنوان اولین کتابم به انگلیسی مردی برای پرسش[۱] می‌باشد و به فرانسه مرد آسوده[۲]  نامیده می‌شود. من وقتی شانزده ساله بودم این رمان را نوشتم، اما در فرانسه خواندن آن برای افراد زیر هجده سال ممنوع اعلام شد. بنابراین خواندنش برای من که نویسنده‌ی کتاب بودم غدغن بود.

: چه موقعیت ابزوردی، بنابراین کارتان را با نوشتن شروع کردید و بعد به بازیگری روی آوردید.

بریا: تا حدودی، تجربه بازیگری خیلی کمی دارم، و زمانی‌که خیلی جوان بودم به بازیگری می‌پرداختم. شاید حدود دوازده سالم بود. هم قصد داشتم فیلم‌ساز و نویسنده بشوم و هم خواننده و بازیگر. اما در حقیقت اشتیاق و علاقه‌ی شدید من ادبیات و سینما است. می‌خواستم پشت دوربین کار کنم نه جلوی آن. خواهرم یک بازیگر شد. بله، و این به خاطر من بود و در کارش به عنوان بازیگر خیلی موفق بود.

☉: من تعدادی مصاحبه با بازیگرانی که با شما کار کرده‌اند خوانده‌ام. آنها تحسین زیادی برای شما و وظیفه‌شناسی و صداقت شما قایل هستند. من در مورد اینکه شما می‌گویید کار در پشت دوربین را ترجیح می‌دهید، کنجکاو هستم و می‌خواهم بدانم روش شما در کار با بازیگران به چه صورت است. نقش شما چیست؟

بریا: این نوعی … تفسیر و ترجمه‌ی خودِ من به حساب می‌آید.

: نوعی خودبیانگری؟

بریا: بله، اما نمی‌دانم چگونه این کار را انجام می‌دهم. ناگهان نوعی ضرورت را در خود احساس می‌کنم و بایستی به طریقی آن را بازتاب دهم. و اگرچه موفقیت‌هایی داشته‌ام اما باز هم نمی‌دانم چطور این کار را انجام می‌دهم. فکر می‌کنم خیلی وابسته به تماس و لمس کردن هستم و صحنه‌های رقص گونه‌ی دقیقی را ابداع می‌کنم. با بازیگرها خیلی صحبت می‌کنم، اما برای مثال زمانی که س+ک+س کمدی است را کارگردانی می‌کردم، از آن پارییو[۳]، که در این فیلم با او کار می‌کردم و واقعا ستاره‌ی بزرگی است، پرسیدم که آیا فکر می‌کند من آدم بدجنسی هستم و اینکه  در کار خیلی خودم را به او تحمیل می‌کنم.

هرگز چیزی به من نگفت. شما هیچ وقت نمی‌توانید به من بگویید که چه کار باید کنم. همیشه از بازیگرانم می‌خواهم که پیشنهادهای‌شان را به من بدهند، ولی در نهایت خودم تصمیم می‌گیرم. انتظارم این است چیزی را به من پیشنهاد دهند که من را به وجد بیاورد. خیلی خسته کننده است که آنها دقیقا طبق فیلم‌نامه‌ای که نوشته‌ام کارشان را انجام بدهند. در این صورت می‌شد آن فیلم‌نامه یا سناریو را مثل یک رمان چاپ کرد. ولی اگر قرار است که آن فیلم‌نامه را به فیلم تبدیل کنم، به خاطر این است که چیز دیگری در فیلم‌نامه وجود دارد و بازیگرها بایستی بتوانند مرا قانع کنند که آن چیز دیگر چیست.

: و این چیزی است که آنها با کنکاش در درون خود به آن دست می‌یابند؟

بریا: در شور و اشتیاق‌شان به سوژه مورد نظر.

: آیا شما معمولا تمرین‌های دورخوانی زیادی با بازیگرها انجام می‌دهید یا اینکه بیشتر بر پایه روند طبیعی و اتفاقات از قبل برنامه‌ریزی نشده سر صحنه کار می‌کنید؟

بریا: من هیچ وقت دورخوانی نمی‌کنم. اگر برداشت اول خوب از کار دربیاید کار تمام است، حتی اگر مغایر با چیزی که می‌خواستم باشد. اگر خوب نباشد، نمی‌توانم برداشت رو دوباره تکرار کنم چون من به دنبال ظرافت و لحظات خاص هستم. برای من برداشت خوب برداشتی است  که نامش را “برداشت جادویی(سحر آمیز)” می‌گذارم. زمانی که همه چیز کامل است. شیوه‌ای که فیلم‌بردای می‌کنیم، روشی که بازیگر بازی می‌کند، نحوه‌ی کادربندی، زمان، ریتم موسیقی، زمانی که تمام اینها کامل باشد، آن برداشتِ جادویی اتفاق می‌افتد. من همیشه به دنبال چنین چیزی هستم و این کاملا حیرت‌آور است. در واقع نوعی لحظات جادویی یا اتفاقات جادویی وجود دارند.

: شما مراحل فیلم‌برداری را خیلی سریع انجام می‌دهید؟

بریا: بله. و فکر می‌کنم این سرعت اخیرا بیشتر و بیشتر هم شده است، به خصوص در مورد دو فیلم آخری که ساختم، ریش آبی[۴] و زیبای خفته[۵]. کار فیلم‌برداری  زیبایی خفته نوزده روز طول کشید.

: این سرعت برای فیلم‌برداری چنین کار تاریخی‌ای (درام لباسی) شگفت‌انگیز است.

بریا: بله، ولی من این روش را دوست دارم. هیچ وقت خسته کننده نیست. چطور بگویم؛ شما همواره تحت فشار هستید که یک صحنه را تمام کنید، به خاطر اینکه کار شما مستقیما در معرض دید دیگران است. این کار زمانی که احساس خطر می‌کنید بهترین استراتژی است.

: به نظر می‌رسد که برداشت‌های شما متراکم و پرتکاپوست، در حالی‌که در لحظه‌ی فیلم‌برداری همه‌ی عوامل آنجا حضور دارند.

بریا: بله، و اینجا جای درنگ کردن نیست. در این مواقع سرعت کار از اهمیت بالایی برخوردار است. این چیزی است که بیشتر و بیشتر می‌خواهم، به دلیل اینکه این روزها حال و روز خوشی ندارم. لحظه‌ای که فیلم‌برداری صحنه‌ای را تمام می‌کنم، وقت استراحتم فرا می‌رسد، و زمانی که گروه در حال انجام تنظیمات نور برای صحنه‌ی بعدی است، من خواب هستم.

از لحاظ وضع سلامتی در شرایط بدی هستم، و کارهای سر صحنه خیلی برایم سخت و خسته‌کننده است. در واقع یک طرف بدنم فلج است. اگر کار فیلم‌سازی را متوقف کنم اشتیاقم را از دست می‌دهم و این مرا به یک زن ناتوان و معلول تبدیل می‌کند. اما زمانی که در حال ساختن فیلم هستم، خیلی کار می‌توانم انجام دهم که در حالت عادی قادر به انجام‌شان نیستم. هنگامی‌که بازیگران را در قاب دوربین می‌گیرم، همواره در حال رقصیدنم حتی حالا که بدنم تقریبا فلج است می‌توانم این کار را انجام دهم و این به خاطر شور و اشتیاقی است که در من وجود دارد. این اشتیاق است که شما را به حرکت وامی‌دارد.

: نوشتن رمان فرآیندی است که به تنهایی و در انزوا انجام می‌گیرد .

بریا: اولین علاقه‌ام سینماست. در ابتدا رمان و شعر بیشتر مرا به خود جذب می‌کردند، اما به هر حال مطمئن نیستم که رمان‌نویس خیلی خوبی باشم. (می‌خندد)

: اما فیلم‌نامه‌ها را خودتان می‌نویسید.

بریا: بله، درست است. برای انگلیسی‌ها فیلم‌نامه خیلی مهم است، اما برای من فیلم‌نامه بازنمود چیزی انتزاعی است؛ خیال و تجسمی از فیلم است. فیلم‌نامه فقط چیزی مفید و کمک‌کننده برای ساخت یک فیلم می‌باشد، اما هرگز خودِ فیلم نیست. فیلم‌نامه روح و جان فیلم را در خود دارد.

زمانی که زیبای خفته را تمام کردم، دستیارم فیلم را مرور می‌کرد تا ببیند مونتاژ خوب از کار درآمده و همه چیز درست است یا نه. دستیارم خیلی خیلی هیجان زده بود. حتی وقتی که فیلم‌نامه‌ای در اختیار دارید و حتی زمانی که دستیارتان حین فیلم‌برداری آنجا حضور دارد، زمانی که همه چیز را برای مونتاژ آماده می‌کنید و فیلم آماده می‌شود، نتیجه‌ی نهایی چیز دیگری است. تصورم این است که قاب‌بندی خیلی مهم است، حتی جهت حرکت بازیگران مهم است، اما داستان-فیلم‌نامه چطور؟ بهتر است فیلم‌نامه‌ی خوبی در اختیار داشته باشید، اما حقیقت این است که من همیشه در فیلم‌نامه‌هایم تغییر ایجاد می‌کنم. بعضی مواقع، حتی حین فیلم‌برداری از بازیگران یا حتی از بازیگران خردسال در مورد ذهنیت‌شان نسبت به نقش و صحنه سوال می‌کنم و اینکه آیا نیاز است کاری انجام دهم یا خیر. بعضی مواقع صحنه مورد نظر کاملا عوض می‌شود و آن چیزی از کار درمی‌آید که اصلا در فیلم‌نامه نیست. این سینماست.

: می‌خواهم به عقب برگردم؛ به زمان نوجوانی و رشد و بلوغ شما. زمانی که شخصیت شما در حال شکل‌گیری بوده است. شنیده‌ام جایی گفته‌اید که دوران نوجوانی و جوانی بسیار سخت‌گیرانه‌ای تحت فرامین کاتولیک داشته‌اید و من در مورد زندگی هنری شما به عنوان نوعی انتخاب در رد آن نوع زندگی دینی بسیار کنجکاوم. برای مثال برخی منتقدین از فیلم آناتومی دوزخ به عنوان فیلمی که نگاه متفاوتی به نمادپردازی دینی (مذهبی) دارد یاد کرده‌اند.

بریا: من آناتومی دوزخ را به عنوان فیلمی که برعلیه دین باشد نمی‌دانم. برای من این فیلم همانند یک برهان و گزاره است،؛گزاره‌ای که در مورد قباحت‌ها و زشتی‌هایی که برخلاف استانداردهای والای اخلاقی هستند توضیح و آنها را نشان می‌دهد. در هر زمان سیستم سانسور این قباحت‌ها را مورد پیگرد قرار می‌دهد. آنها هیچ وقت در موردش صحبت نمی‌کنند. بنابراین من گزاره‌ای همچون گزاره‌ای فلسفی به وجود آوردم  و برایم ثابت شد که این رویایی ایده‌آل است و البته نه کاتولیکی و یا ضد آن. در واقع در زمان ساخت فیلم، دستیارم که یک یهودی بود به من می‌گفت که خیلی شجاع هستم که فیلمی ضدتورات می‌سازم.

من گفتم نه. این دیدگاه من نسبت به موضوع است، چون من هیچ گاه تورات نخوانده‌ام. بنابراین هنگامی که در حال مونتاژ آناتومی دوزخ بودم، شروع کردم به خواندن تورات. در مترو و زیرگذر تورات می‌خواندم و اینجا بود که دریافتم که جهان فیلم و جهان بیان شده در کتاب یکی است.

در واقع آناتومی دوزخ را  به این دلیل ساختم که در فیلم رمانس  نتوانستم به آن محدوده‌های افراطی دست یابم و به این دلیل که شجاعت کافی نداشتم در این راه شکست خوردم؛ شجاعت برای اینکه بتوانم اعمال جنسی را در فیلمی نشان دهم که وابسته به صنعت هرزه‌نگاری نبود. اوشیما (کارگردان ژاپنی) توانست به این مهم دست یابد. در واقع با فیلم رمانس در این مسیر شکست خوردم.

: به نظرم آناتومی دوزخ فیلم حیرت‌آوری است، اما دانشجویانم، به خصوص دانشجویان دختر، بیشتر فیلم رمانس را ترجیح می‌دهند. آنها که دهه‌ی بیستم زندگی‌شان را سپری می‌کنند، بیشتر دوست دارند در مورد این فیلم صحبت کنند. به نظرم آناتومی دوزخ محدوده‌هایی را می‌کاود که فیلم رمانس نمی‌تواند به آنها دست یابد. نوعی اضطراب و تشویش در نمایش مازوخیسم زنانه وجود دارد. می‌توانید در مورد این صحبت کنید که چرا فکر می‌کنید فیلم رمانس با توجه به پیش فرض‌های‌تان یک شکست بود؟

بریا: دل مشغولی من نسبت به این موضوع این است که فکر می‌کنم مشاهده‌ی اعمال جنسی یک زن نباید ممنوع باشد. به خاطر اینکه هیچ قباحتی در این موضوع وجود ندارد. من کارهای گوستاو کوربه را خیلی دوست دارم. به خصوص تصویر (نقاشی) منشا جهان (اثری از کوربه). این یک تصویر هنری است و نه یک تصویر هرزه نگارانه (پ+و+ر+ن+وگرافیک)، و هر کسی می‌تواند تفاوت این دو را درک کند، اما آنها نمی‌توانند دلیلی برای این امر بیان کنند و کمیته سانسور نیز در بیان چرایی آن عاجز است.

در فیلم رمانس، هنگامی که ماری (با بازی کارولین دوسه) آینه‌ای را در بین پاهای خود قرار می‌دهد، در واقع طبق فیلم‌نامه این گونه بود که ماری در آینه رابطه‌ی جنسی خودش را مشاهده می‌کند. این چهره متعلق به این رابطه نبود و این رابطه متعلق به این چهره نبود. من رابطه‌ی جنسی آن زن را نشان ندادم. من فقط آن رابطه‌ی سه نفره را به تصویر کشیدم. بنابراین خیلی متظاهرانه عمل کردم. من تا آن آشکارسازی نهایی به آن میزانی که می‌بایست در کار هنری وجود می‌داشت پیش نرفتم. زمانی که رمانس را برای اولین بار دیدم، می‌خواستم هر چه سریع‌تر یک فیلم دیگر بسازم. فیلمی که بازسازی رمانس بود. اما سازوکار تجاری سینما از نوع هنری نیست، بنابراین این کار ممکن نبود. مثل زمانی که شما پول کافی برای برداشت دوباره یک صحنه ندارید. چیزی که مد نظرم بود ساخت صحنه‌ای در آب، بر روی زمین و در گل ولای و لجن بود.

: می‌خواهم در مورد دو چیز از شما سوال کنم که همیشه با فیلم‌های شما در ارتباط هستند: روابط جنسی و خشونت. شما به تازگی در مورد موضاعات و مسایل مرتبط با جنسیت و مسایل جنسی زنان صحبت کرده‌اید، و من می‌خواهم از شما در مورد دیدگاهی سوال کنم که در فیلم‌های‌تان نسبت به مسایل جنسی و همچنین نسبت به جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنیم، دارید. به این دلیل که در هفته‌ی گذشته با دو خانم که مستندساز بودند ملاقات کردم. آنها در حال ساخت مستندی در مورد فمنیسم در ۴۰ سال گذشته در فرانسه بودند. در واقع  فیلمی است در مورد جنبش زنان آزادی‌خواه در فرانسه. آنها بر این باور بودند که نوعی انکار و نادیده گرفتن فمنیسم در جامعه وجود دارد و احساس می‌کردند که چنین مستندی در مورد زنان جوان باید ساخته شود. آنها بر این عقیده بودند که باید چنین فیلمی را تهیه کرد، زیرا بسیاری از چیزها پیشرفت کرده و اصلاح شده‌اند اما زنان و فمنیسم تا حد زیادی عقب مانده‌اند.

بریا: زمان به عقب برگشته است و این وحشتناک است. ما عقب گرد داشته‌ایم. اینجا در فرانسه ما در حال بحث در مورد آزادی حجاب هستیم. حقیقت این است که در برخی کشورهای اسلامی، بعضی از زنان از حق و حقوق کاملی برخوردار نیستند. چرا؟ حجاب نماد و سمبل چیزی به واقع وحشتناک است. می‌توان بی‌نظیر بوتو[۶] را مثال زد. او یکی از رهبران حکومت اسلامی بود، اما پوشش او را به یاد بیاورید. او از پوششی راحت‌تر برخوردار بود. برای مثال از شال استفاده می‌کرد و همیشه لباس‌های رنگی می‌پوشید. این تفکری مرگ‌اندیشانه نیست، بلکه خود زندگی است. این نوع مذهبی که مشاهده می‌کنیم یادآور نابودی ومرگ است؛ مرگ زنان.

زنان الجزایری از پوششی سراسر سفید برخوردارند، اما این پارچه بیشتر از اینکه یادآور آزادی باشد، همچون کفنی است که آنها را در برگرفته است. و حالا در مورد فرانسه‌ی آزاد صحبت می‌کنند. آزادی از این نظر که من می‌توانم حجاب داشته باشم، اما نمی‌توانم در حالی‌که علامت صلیب نازی‌ها را روی لباسم دارم در خیابان‌ها قدم بزنم. این هم سمبل است، سمبلی همچون آن پارچه‌ی سفید. اکنون در افغانستان زنان حق تحصیل و کار ندارند و همچون حیوانات با آنها برخورد می‌شود، حیوانی که حتی از حق داشتن دکتر یا دامپزشک محروم است. حتی آنها را سنگسار می‌کنند و این فاجعه‌بار است.

درواقع این مساله‌ای مذهبی نیست. همراه داشتن صلیب شکسته‌ی نازی ممنوع است، داشتن حجاب نیز باید ممنوع شود. بله، سرکردن شالی مانند بی‌نظیر بوتو ایرادی ندارد. حجاب عینا سمبلی از اسارت و بردگی زن است.

: زنان جوان فرانسوی که که مذهبی نیستند در مورد موقعیت‌شان چگونه فکر می‌کنند؟

بریا: آنان فکر می‌کنند که اگر مادران‌شان مثل من فمنیست باشند، مجبورند نوعی مردستیزی را با خود داشته باشند و این به دلیل این است که ما با مردان رفتار مناسبی نداشته‌ایم. آنان درک نمی‌کنند که تمام مزایایی که در اختیار دارند به خاطر آن چیزی است که ما انجام داده‌ایم و هیچ گاه بر ضدمردان نبوده است.

این روزها مردان جوان دلپذیرتر هستند و کمتر رفتارهای مردسالارانه در آنها به چشم می‌خورد. زنانگی و مردانگی تمایلاتی هستند که در تمامی ما وجود دارد و تمام اینها در یک مرد امروزی همراه با زیبایی و نقاط ضعف و قوت‌اش وجود دارند.

: در مقاله‌ای در تله‌راما[۷] از کارگردانان مختلف که اسم شما هم در بین آنان بود، خواسته شده بود که در مورد خشونت در سینما بحث کنند. در آنجا شما توضیح دادید که چگونه هنگامی که از خشونت استفاده می‌کنید، آن را همچون تبری می‌بینید که خیلی سریع و ناگهانی عمل می‌کند، همچون کارکرد خشونت در خودِ زندگی. فکر می‌کنم این روشی است که عامل خشونت در انتهای فیلم دختر چاق عمل می‌کند. همچنین ضدیتی نسبت به نمایش خشونت در تاریخ سینما وجود داشته است. ترس از اینکه مبادا این خشونت مسری باشد.

بریا: این بیشتر به این دلیل است که در دوران جوانی هیچ‌گاه نمی‌توانستم با دوستانم بیرون بروم. فقط اجازه داشتم به کتابخانه بروم و در آن دوران بود که کتاب‌های زیادی خواندم. مجموعه‌ای از اشعار ایرانی در آنجا پیدا کردم که نامش کتابِ خوشی (کتاب لذت) بود و به عنوان دختری دوازده ساله، تمامِ فصل‌های آن را با دقت خواندم. قطعاتی از این کتاب را خیلی دوست داشتم. قطعات و اشعاری که توسط شاعران مرد نوشته شده و شامل دیدگاهی خشونت‌آمیز نسبت به زنان بودند. در واقع تربیت هنری من به این صورت بوده است. روشی را که توسط هنرمندان آن کتاب به کار رفته بود خیلی دوست داشتم. حیرت‌آور بود. شاید بتوان گفت که چنین چیزی در ادبیات جالب است، اما در زندگی واقعی شاید خیلی جالب نباشد.

من همچنین یکی از طرفداران سرسخت داستایوفسکی بودم و تاریکی که در آثار اوست. هر کس تمایل و کششی به سمت خشونت دارد. شما اعمال خشونت‌آمیز را در جایی مشاهده می‌کنید و یا درباره‌اش می‌خوانید، اما این خشونت نیست. این می‌تواند کمک کند که به شناخت بهتری در مورد خودتان برسید، به خاطر اینکه در برخورد با موضوع نوعی شرمساری را در خود احساس می‌کنید. همه می‌دانند که نوعی جاذبه نسبت به خشونت در ما وجود دارد، اما این فقط یک فکر و یک خیال است و واقعیت ندارد. فکر می‌کنم این خیال برای این است که خودمان را بشناسیم، اما واقعی نیست. بنابراین تصورم این است که این عامل باعث سردرگمی زیادی برای سیستم سانسور می‌شود.

در رمانس صحنه‌ای شامل تجاوز وجود دارد. خیلی از روزنامه‌نگاران و منتقدین به من گفتند که عمل تجاوز، تجاوز وحشیانه، جرم است. بنابراین عادی است که این صحنه‌ها سانسور شوند و یا با نمایش فیلم مخالفت شود. من توضیح دادم که این در واقع خیال‌پردزای است. آن زن در واقع وسواسِ تحت تجاوز قرار گرفتن دارد و این فانتزی است. همه‌ی زنان چنین خیال‌پردازی‌هایی دارند. ممکن است در خیال‌تان بخواهید مورد عمل تجاوز قرار گیرید، اما این عمل در واقعیت جرم است. جرم مساوی با تخیل و خیال‌پردازی نیست، خیال‌پردازی و واقعیت دو چیز جدا از هم هستند.

: چون شما از سانسور صحبت کردید، می‌خواهم در همین زمینه پیش برویم. دلواپسی زیادی در مورد تصاویر وجود دارد. قدرت تصاویر و اینکه این تصاویر چگونه می‌توانند بر روی ما اثرگذار باشند. فکر می‌کنم که این توافق بین ما وجود دارد که تصاویر می‌توانند خیلی قدرتمند عمل کنند، اما در جامعه‌ی ما از تصویر معمولا به عنوان نمودی برای سرزنش و ملامت استفاده می‌شود و همچنین به عنوان چیزی که لازم است در برابرش از خودمان محافظت کنیم. اینجا جایی است که سانسور مداخله می‌کند .

بریا: تصاویر نباید سانسور شوند. من همیشه بر روی انکار و عدم پذیرش کار می‌کنم. انکار به معنای روانشناسی آن. در این زمینه فکر می‌کنم پیرو سقراط هستم. اگر شما تا انتهای انکار پیش نروید، هیچ‌گاه به خودشناسی نمی‌رسید. فکر می‌کنم مواجهه با موانع خیلی مهم است. این در هنر خیلی مهم است، چون در هنر، شما در حال تخیل هستید که خیلی می‌تواند قوی باشد. این به سادگی فقط یک تصویر نیست، نوعی برگردان هنری است.

من هیچ‌گاه در مورد جنبه‌های خشونت‌آمیز کارم فکر نمی‌کنم. هیچ‌گاه به این فکر نمی‌کنم که برای جامعه خوب و یا بد است.

: در مورد تصاویری که در جراید می‌بینیم چطور؟ یا تصاویری از مردم که در جنگ‌ها کشته می‌شوند یا در مورد تصاویری که از زندان ابوغریب در عراق منتشر شد؟

بریا: چیز زیادی در این مورد نمی‌دانم، بنابراین نمی‌توانم نظر بدهم. این تصاویر را در تلویزیون می‌بینم، اما این واقعیت نیست. ممکن است تحریف و یا دگردیسی واقعیت باشد. من در واقع آدم سیاسی نیستم، اما فکر می‌کنم هنر همواره پدیده‌ای سیاسی است. به همین دلیل است که هنر در مواقعی می‌تواند ویران‌گر باشد؛ اما هنر سیاسی است به این دلیل که هنرمند با تمام امانت و تاثیراتی که محیط بر او می‌گذارد دست به آفرینش هنری می‌زند. هنرمند به سوالی که هیچ‌گاه پرسیده نمی‌شود پاسخ می‌دهد، چرا که شما در قلمرو سکوت هستید؛ در قلمروی چیزی که هیچ‌کس نمی‌خواهد در موردش بداند. این انکار و تکذیب در تمام جوامع وجود دارد و به همین دلیل است که هنر می‌تواند سیاسی باشد.

من زیاد در اجتماع حضور نداشته‌ام و از طرفی فیلم بلاک باستری هم نمی‌سازم. با این حال فیلم‌هایم مخرب، ویران‌گر و خطرناک توصیف می‌شوند، چرا؟

: صحبت از فیلم‌های ویران‌گر شد؛ در دهه‌ی گذشته گرایشی در سینمای معاصر فرانسه ایجاد شده که تحت عنوان افراط‌گرایی نوین فرانسوی شناخته می‌شود. شما را همراه با گاسپار نوئه و برونو دومون متعلق به این گرایش می‌دانند؛ زمانی که صحبت از این نوع فیلم‌سازی در بین مجموعه‌ی فیلم‌های اروپایی می‌شود، کارگردانی مانند لارس فون تریه را نیز متعلق به آن می‌دانند. منتقدان بر این باورند که در این نوع فیلم‌ها نمایش خشونت، تجاوز، شکنجه، همجنس‌خواهی و آدم‌خواری بیشتر از آن چیزی است که تا کنون در سینما مشاهده شده است. از یک طرف برخی منتقدین چنین فیلم‌هایی را ناپسند شمرده و گرایش به سمت این نوع سینما را وحشتناک و به عنوان پدیده‌ای نیهلیستی توصیف کرده‌اند و از طرفی دیگر، منتقدانی هستند که در تلاش برای صحبت و گفتگو راجع به آن هستند و این نوع سینما را به عنوان پاسخ و واکنشی در برابر تغییرات ایجاد شده در جامعه‌ی معاصر فرانسه می‌دانند.

بریا: من فکر می‌کنم گروهی از فیلم‌سازان هستند که من آنها را دوست دارم و آنها نیز مرا دوست دارند. گروهی از فیلم‌سازان که انجمن و خانواده‌ای هنری را شکل داده‌اند و ما می‌توانیم یکدیگر را تشخیص دهیم. ما به خوبی یکدیگر را از طریق فیلم‌های‌مان تشخیص می‌دهیم. بله، من فیلم‌های گاسپار نوئه را خیلی دوست دارم و او نیز فیلم‌های مرا ستایش می‌کند، همین طور دومون. حتی هنگامی که ما یکدیگر را نمی‌شناسیم خانواده‌ای وجود دارد. ما از طریق سینما و جشنواره‌های فیلم با هم آشنا می‌شویم. در این جشنواره‌ها در مورد کارهای‌مان صحبت می‌کنیم و هیچ‌گونه رقابتی در بین ما وجود ندارد. ما در مورد کارهای‌مان نظر می‌دهیم و برای همدیگر احترام قایل هستیم. این خیلی خوشحال کننده است. من ترجیح می‌دهم که عضوی از خانواده‌ی گاسپار نوئه و دومون باشم. خیلی خوشحال کننده است که چنین خانواده‌ای وجود دارد.

: می‌خواهم در مورد فیلم‌هایی که به تازگی ساخته‌اید صحبت کنم. در جلسه‌ی پیشین که همدیگر را ملاقات کردیم شما فیلم ریش آبی را  تمام کرده بودید و در جشنواره‌ی بین‌المللی فیلم ملبورن استرالیا (۲۰۰۹) به نمایش درآمد، من در آنجا این فیلم را دیدم. فیلم بسیار محبوب بود و فروش خوبی داشت.

بریا: من یک بار می‌خواستم برای نمایش فیلم رمانس به استرالیا بروم، اما مرا از این کار به دلیل مسافت زیاد و اینکه فقط یک روز قرار بود آنجا اقامت داشته باشم (چند روز بعد قرار بود فیلم در فنلاند به نمایش درآید) منع کردند. در فنلاند طرفداران زیادی دارم، و آنها قبل از نمایش فیلم به من پول دادند که این خیلی نادر است. اما در آن صورت فیلم در استرالیا زیاد نمی‌فروخت. به تهیه‌کننده‌ام گفتم بهتر است در ملبورن مصاحبه‌ای را ترتیب دهیم اما به دلیل سفر طولانی آنها مرا منع کردند و از اختلال خواب و خستگی سفر هوایی صحبت می‌کردند. بالاخره به استرالیا سفر کردم و به دلیل اینکه فقط یک روز وقت داشتم، نخوابیدم و ملاقاتی را با توزیع کنندگان فیلم و منتقدین ترتیب دادم. بنابراین در یک روز، فیلم را در استرالیا چون توزیع کنندگان برای نمایش فیلم آمده بودند، فروختم. اگر آنجا نبودم، آنها نمی‌آمدند. همچینن آن روز، روز افتتاحیه‌ی فیلم استنلی کوبریک، چشمان باز بسته (۱۹۹۹ ) بود که نیکول کیدمن هم حضور داشت. تمام روزنامه‌ها پر بود از این فیلم. برای نمایش فیلم‌ام رفته بودم که دیدم جمعیت زیادی برای فیلم کوبریک آمده‌اند. همچنین متوجه شدم جمعیت قابل توجهی هم برای دیدن فیلم من آمده‌اند و چون در بعضی مواقع خیلی خوب انگلیسی صحبت می‌کنم، با تماشاگران، قبل و بعد از نمایش فیلم صحبت کردم. استقبال خوبی شد. هیچ کس فیلم را همچون فیلمی پ+و+ر+ن+وگرافی نمی‌دانست. بنابراین توزیع‌کنندگان فیلم را خریدند. ابتدا این نگرانی را داشتند که فیلم ممکن است با مشکل سانسور مواجه شود، اما زمانی که استقبال مخاطبین را دیدند، آن را خریدند. این داستان فروش فیلم در استرالیا بود.

: استرالیا از فرهنگ نمایش خیلی بازتری برخوردار بود، اما اکنون خیلی محافظه‌کار شده است و سانسور بیشتری در مواجهه با فیلم‌ها وجود دارد و همچنین فیلم‌های آمریکایی نسبت به فیلم‌های مستقل خیلی بیشتر به نمایش در می‌آیند.

اگر شما عاشق سینما هستید، بایستی بیشتر در جشنواره‌های فیلم حضور داشته باشید. چون فیلم‌های کمی به استثنای فیلم‌های آمریکایی به نمایش در می‌آیند. توزیع‌کنندگان دیگر خیلی تمایلی به سرمایه‌گذاری بر روی فیلم‌هایی که ممکن است جدل‌آفرین و بحث‌برانگیز باشند، ندارند. و همچنین به نظر می‌رسد تماشاگران تحمل‌شان برای دیدن فیلم‌های خارجی که دارای زیرنویس هستند کمتر شده است.

بریا: چنین چیزی در فرانسه هم مشاهده می‌شود. ما به عقب برگشته‌ایم و همه چیز بدتر شده است .

: بعد از دیدن فیلم شما (ریش آبی)، داستانِ ریش آبی را خواندم  و در حیرت بودم که چه داستان ترسناکی برای بچه‌ها نوشته شده است_ یک داستان جن و پری برای دخترهای کوچک. اما دختر داستان خیلی شجاع است و تجسم و بازخورد چنین داستانی در بین بچه‌ها جالب است.

بریا: بله. ریش آبی داستان مورد علاقه‌ی من است. همان طور که در فیلم مشاهده می‌کنید آن دو دختر در واقع من و خواهرم هستیم. زیبای خفته یکی از داستان‌های جن و پری مورد علاقه‌ام نیست. در آن زمان نمی‌خواستم چیزی که خیلی شبیه ریش آبی بود بسازم. بنابراین اقتباسی کاملا متفاوت از داستان داشتم. همچنین از خودم سوال کردم که حس واقعی که در این داستان‌های جن و پری وجود دارد چیست. چون این افسانه‌ها همیشه چیزهای اسرارآمیزی به لحاظ روانکاوی در خود دارند. بنابراین فکر کردم که این زیبایی است که در خیالات دختر جوان وجود دارد. بنابراین شروع کردم به نوشتن ماجراجویی‌هایی که در رویاهای یک دختر، در عالم خیال اتفاق می‌افتند. اما زمانی که آن دختر از خواب بیدار می‌شود، باکره‌ای در دنیای واقعی است. چون تا زمانی که بچه‌اید، در صدد گریز از دنیای واقعی هستید.

زمانی که جوان بودم، افسانه‌های زیادی می‌خواندم، اما افسانه‌های جن و پری هانس کریستین آندرسون را خیلی دوست داشتم و همین طور افسانه ریش آبی از پرو. بنابراین افسانه‌ی پرو را با کارهای آندرسون ترکیب کردم .

فیلم بعدی‌ام، فیلمِ سوء استفاده از ضعف [۸] می‌باشد. مانند ریش آبی زوجی وجود دارد که داستان‌شان به صورت قربانی و جنایتکار روایت می‌شود. روایت چینن داستانی به صورت رمان خیلی سخت‌تر از روایت آن در فیلم می‌باشد. چون در یک فیلم، شما می‌توانید همه چیز را مشاهده کنید. در کتاب هیچ کس به واقع چنین فریفتگی که در ترکیب قدرت و ضعف وجود دارد را درک نمی‌کند.

: قبل از اینکه گفتگو را به پایان برسانیم، در فیلم ریش آبی تقابل این دختر کوچک و ظریف با مردی غول پیکر، جالب است و شما می‌دانید که این چیزی شبیه جک و لوبیای سحر آمیز و یا آلیس در سرزمین عجایب است. در عین حال که رابطه‌ی این دو عجیب غریب است ولی نوعی هماهنگی و توازن بین آن دو وجود دارد، حتی با وجود تفاوتهای زیادی که در آنها هست.

بریا: آن دختر کوچک فرمانروا است. اوست که نسبت به آن مرد قدرت دارد. مرد چیزی شبیه کینگ‌کنگ در برابر اوست. دختر بزرگ نیست، ولی قدرت او در همین بزرگ نبودن و ضعف است. این برتری و مزیت ضعف در برابر قدرت می‌باشد.

 

پی‌نوشت:

[۱] A Man for the Asking

[۲] L’homme facile

[۳] Anne Parillaud

[۴] Barbe bleue

[۵] La belle endormie

[۶]  نخست وزیر پاکستان؛ او نخستین زن در تاریخ جهان اسلام بود که به مقام نخست وزیری در یک کشور اسلامی رسید. در دسامبر ۲۰۰۷ ترور شد.

[۷] Télérama

[۸] abuse of weakness

 

منبع:

سنسزآوسینما