مقدمهی مترجم:
بین موج نوی ژاپن و موج نوی آلمان، شباهتهای شگفتانگیزی دیده میشود. هر دوی این جنبشهای سینمایی- هنری، پس از جنگ جهانی دوم و شکوفایی نسل طوفان زاد و ولد، انکشاف یافتند. یکی در کشوری که فاشیسم هیتلری و شکست و اشغال پس از فروپاشی رژیمِ نازی را تجربه کرده بود و دیگری در امپراطوری فاسدی که آن نیز به نوبهی خود، شکست و اشغال پس از آن را آزموده بود. در هر دوی این کشورها، سینمای موج نو همچون مبارزات روشنفکری و دانشجویی، به منزلهی نوعی وصلت میان مارکس و فروید بود که مبارزهی همهجانبهی فرهنگی و سیاسی- اجتماعی و … با طبقهی حاکم را در دستور کار قرار میداد و مظهر آن عبور از خط قرمزهای سیاسی و اخلاقی بود که به صورت تلفیقی از مبارزهی قهرآمیز و پ.و.ر.ن.وگرافی بروز میکرد. مقالهی زیر کوششی برای تبیین و موشکافی موج نوی ژاپن است.
دوستانم در فیلمپَن، دست به تلاشی سینهفیلی و مستقل برای هماندیشی و همافزایی در باب سینما زدهاند. ترجمهی این مقاله را همچون هدیهای به رسم یادبود، به آنها تقدیم میکنم.
فرزام امینصالحی
***
دیرزمانی، در غرب اغلب بر این باور بودند که سینمای ژاپن در پیشینهی افسانهای این کشور جا خوش کرده است، با فرهنگ سنتی آن پیوندی تنگاتنگ دارد و از هر پیرنگی جدا است. باری، این باور پیامد خطمشیِ آگاهانهی استودیوهای فیلمسازی ژاپن با هدف صدور تصویری اگزوتیک از ژاپن بود؛ ترفندی که باعث موفقیت آنها در جشنوارههای برلین، کن و ونیز میشد. امری که در دههی ۱۹۵۰ این سینما را به غرب شناساند.
با این وجود، اساتید بزرگ یاسوجیرو اُزو، کنجی میزوگوچی و آکیرا کوروساوا نسل جوانی از فیلمسازانی را تحتالشعاع قرار دادند که در ژاپن ظهور کردند و به تولید فیلم حالوهوایی تازه بخشیدند و درک نوینی از ذاتِ سینما ارائه کردند. این، به اصطلاح نوبِروباگو[۱]ی ژاپنی- برگرفته از عبارت فرانسوی موج نو– بود. این کارگردانان تعریفی نو از زبان سینمایی ارائه کردند و به تجربهی راهبردهای تازه برای دستیابی به زیباییشناسی آوانگارد پرداختند. یکی از این روشها بهرهگیری از تصاویر فیلمهای خبری در فیلمهای داستانی بود. فیلمسازان مذکور به رخدادهای دوران خویش میپرداختند؛ رویدادهایی که در مقطع بحرانی دههی ۱۹۶۰ بهوقوع میپیوست. برای اولین بار، پیرنگِ سیاسی و تاریخی آشکارا چون دستمایهای فرمال در گفتمان فیلم مطرح میشد.
این دهه با تظاهرات انقلاب آوریلِ کرهی جنوبی در سال ۱۹۶۰ آغازید. اعتراضات کارگران اتحادیه و گروههای دانشجویی به سرنگونی حکومت مستبد جمهوری اولِ کرهی جنوبی، به رهبری رئیسجمهور ضدکمونیست سینگمان ری[۲]، انجامید؛ قلدری که کشور را به جنگ کره سوق داده و طی دوران فرمانرواییاش باعث قتلعامهای خونین و پیاپی مخالفین خویش شده بود.
تنها دو ماه بعد، داستان بیرحم جوانی[۳] اثر ناگیسا اوشیما – نخستین فیلمی که از سوی مطبوعات تخصصی ژاپن موج نو نامیده شد- روی پرده آمد. در لابهلای سکانسها، تصاویر فیلمهای خبری کشمکشی گنجانیده شدهاند که در سئول رخ داده بود و بهدنبال آنها تصاویری از تظاهرات دانشجویی در توکیو ضد تجدید پیمان امنیتی آمریکا-ژاپن (AMPO)[۴] آمده است. طی همان سال، تصاویر تظاهرات فوق در تنهلش[۵]، اثر کارگردان جوان دیگری از استودیوی شوچیکو، به نام یوشیشیگه یوشیدا[۶] ظاهر شد. بنابراین، گنجاندن تصاویر مبارزات دانشجویی، پرچم ملی را برای موج نوی متقدم ژاپن به اهتزار درآورد.
اعتراضات که به سازماندهی زنگاکورن[۷] برپا میشد، در پانزدهم ژوئن، درست پس از تصویب پیمان امنیتی در مجلس عوام پارلمان ژاپن، به اوج خود رسید. تظاهرات انبوهی در مقابل ساختمان دایِت (مجلس ژاپن) برگزار شد، که طی آن هزاران دانشجو درهای ساختمان را شکسته و به داخل آن هجوم بردند و دست به درگیری شدیدی با نیروهای پلیس زدند. کامبا میچیکو، رهبر دانشجویان دانشگاه توکیو در نتیجهی واکنش مرگبار پلیس به قتل رسید. تصاویر واقعی آن رخداد تراژیک را میتوان در فیلم مستند شوهی ایمامورا به نام تاریخ ژاپن پس از جنگ به روایت یک زن مهماندار بار[۸] (۱۹۷۰) مشاهده کرد. ایمامورا، در پی یافتن تفسیری متفاوت از تاریخ متاخر ژاپن از نگاه کسی است که به پستترین لایههای جامعه تعلق دارد.
فیلمهای یوشیدا و اوشیما نیز دارای صحنههای مستند هستند اما آنها برخلاف ایمامورا، هرگز قصد مستندسازی ندارند. این فیلمها، در واقع، تخطیهای شکلی و مضمونی از پدیدهی تاییوزوکو[۹] هستند- ژانری از سینمای جوانان که در اواسط دههی ۱۹۵۰ براساس اقتباس از رمانهای شینتارو ایشیهارا[۱۰] برای پردهی سینما نشأت گرفت. معهذا، یوشیدا و اوشیما، با اجتناب از نگاه بورژوایی ایشیهارا به جوانان، جوانان مرفه را به نوجوانان طبقهی کارگر بدل میسازند تا تناقضات جوانان بیچیزی را به تصویر بکشند که در ژاپنِ زمانهی معجزه اقتصادی[۱۱] زندگی میکنند. فیلمهای آنان انتقادی آتشین از دموکراسی نوینی بود که پس از اشغال ژاپن از سوی ایالاتمتحده بر سر کار آمد.
این فیلمسازان جوان با چپ جدید ژاپن حشر و نشر داشتند. از این روی، نفوذ سیاست بر هنر را میتوان از طریق فضاهای تنگ و تاریک، آزادی در فیلمبرداری، استفاده از دوربین روی دست، حرکات سریع دوربین و تغییرات ناگهانی از رنگی به سیاهوسفید مشاهده نمود که بیانگر موضع ایدئولوژیک آنها و نبردشان در راه دستیابی به آزادی سیاسی نیز هست.
باری، در ادامهی این فیلمها، درمییابیم که قصهی آنها بههیچروی، به تظاهرات یا خواستههای آن مربوط نمیشود. تصاویر فیلمهای خبری هر آن نقش روایی را از دست میدهند و دربارهی این رخدادهای تاریخی هیچ حرف دیگری به میان نمیآید. هیچ رابطهی علت و معلولی بین سکانسهای قبل و بعد از آنها در کار نیست. مبارزات تنها به منزلهی کولاژ تصویری به نمایش درمیآیند.
تا به اینجا، اگر قصد مستندسازی یا نقش روایی در بین نیست، چرا این تصاویر آرشیوی در لابهلای سکانسها گنجانیده میشوند؟ مساله جای بحث دارد اما حضور تصاویر فیلمهای خبری در داستان، تدوین را به نوعی کولاژ بصری بدل میسازد که مرا به یاد ایدهی روایت کولاژگونهی[۱۲] ویلیام باروز[۱۳] میاندازد: ایدهای که از سوی نسل بیت[۱۴] آمریکا بهکار گرفته میشد: روشنفکران و هنرمندان ضدفرهنگ پس از جنگ جهانی دوم در آمریکا که هدف آنها نابودی هنجارهای معناشناختی و نحوی بود، با این پیشفرض که زبان ویروسی است که باید از شر آن خلاص شد. کولاژ روایی و بصری هر دو مُلهم از انگیزهی مشترک نابودی زبان به منظور خاتمهدادن به سلطهی خودکامهی سیستم بودند.
علاوه بر انگیزههای سیاسی، آنچه بارز به نظر میرسد، هدف پنهان خلق تصاویر از یک شوتایهسی[۱۵] (سوبژکتیویته) معتبر است، یعنی معادل ژاپنی نظریهی مؤلف در غرب.
آنچه اینجا شاهدش هستیم، تمایل فیلمسازان به شرکت در جستوجوی یک سبک نوین سینمایی است. این جستوجو، دستبهدستِ طرد بنیادی سینمای ژنریک میدهد طوری که به ارجاعات بینامتنی متوسل میشود و به سینما جایگاهی نوین در مقام واسطهای میان واقعیت و افسانه میبخشد. این فیلمسازان هرگز دست از تحریک و کلافهکردن بیننده برنمیدارند، خواه این بینندگان با پیرنگ خاص تاریخی آشنا باشند یا نه- کارگردانانِ موج نو، خود را با «یک بحران هویت دائمی» دستبهگریبان مییابند «که به معنای عدمکنترل بر اوضاع نیست، بلکه برعکس، به مفهوم تمایل همیشگی به فراتررفتن در روشهای سَبکی مناسب است».[۱۶]
این طرد سینمای گذشته از سوی آنها، مستلزم واکنش ضد ارزشهای جهانشمول اومانیستهای پس از جنگ (آکیرا کوروساوا، کِیسوکه کینوشیتا، کُن ایچیکاوا یا ماساکی کوبایاشی) نیز بود: سخاوت، دوستی و سایر ارزشهای مشترکی که لازم بود پس از جنگ به تصویر کشیده شوند. اما کارگردانان موج نو مدعی موضعگیری ایدئولوژیکی نه دو پهلو بلکه قاطعتر بودند.
پس از آنکه پلیس دانشجویان شرکتکننده در تظاهرات را تحت پیگرد قرار داد، آشکار شد که خشونت دولتی در جامعهی پس از جنگ نهادینه شده است. فیلمسازان دیگر نمیتوانستند به اشاعهی عشق برادرانه طی دوران اشغال ژاپن از سوی آمریکا باور کنند. آنها شاهد نحوهی بهکارگیری قهر از سوی حکومت، نه بهعنوان رویدادی اتفاقی و استثنایی، بلکه در مقام ابزار عملیاتی اصلی حکومت، بودند. روشنفکران بهسرعت فهمیدند که قهر مولفهای برای حفظ نظام اجتماعی و تحکیم وضع موجود بود.
پس از ورود تلویزیون در اواخر دههی ۱۹۵۰ ثبت تصاویر عریان از سکانسهای خشونتآمیز و شهوانی به راهبرد اصلی استودیوها برای گریز از ورشکستگی بدل شد. س.ک.س و خشونت به موتور بازسازی صنعت سینما بدل شدند. بهعنوان نتیجهای جالبتوجه، سکانسهای اعتراضات علیه پیمان امنیت با تصاویر ار وتیک ژانر پینک تلفیق میشدند. چریکهای سیاسی و پ.و.ر.ن.وگرافرها همگی دست به دست هم دادند و با زیر پا گذاشتن خطوط قرمزی که عبور از آنها مستهجن تلقی میشد، نظام حاکم را به چالش کشیدند.
تشییع جنازهی گلهای رز[۱۷] (۱۹۶۹) بهترین نمونهای است که در آن توشیو ماتسوموتو دگرجنسپوشی، تجربهگری جنسی، روابط همجنسخواهانه و حتی زنای با محارم را با پسزمینهی کشمکشهای محلهی شینجوکو در توکیو به نمایش میگذارد. اوضاع جاری امور، با ظهور فیلمسازان مستقل، این امر را مقدور ساخت که برای اولین بار سینما به سخنگوی اقلیتهای مطرود بدل شود.
ماتسوموتو از تلفیقِ جنبش اجتماعی با تحریکهای شهوانی سکانسهای مستهجن استفاده میکند تا فضایی بیافریند که بتوان در آنها به تابوها و ارزشهای اخلاقی حمله کرد. پس، میتوان گفت که شهوت به نماد مقاومت و انقلاب سیاسی استحاله یافت. تشییع جنازهی گلهای رز بیانگر شوری انقلابی است که در شهوترانی گروهی از جوانکهای دگرجنسپوش متبلور میشود که میکوشند اخبار را از خلال تصاویری محو روی پرده تماشا کنند. همه چیز به دگرگونی، انقلاب و استحاله بدل میشود اما بعد سرکوب وحشیانهی پلیس باعث دلسردی نسبت به اعتراضات میگردد؛ اعتراضاتی که درست مثل تصاویری از شورشها که در تلویزیون به نمایش درآمده است، محو میشوند.
با وجودی که پیامهای سیاسی در این میان اغلب نسبتا مبهم است، کوجی واکاماتسو[۱۸] احتمالا کارگردانی است که پررنگترین پیوند را بین سیاست و سینما ایجاد کرد و پسزمینهای خلق نمود که در آن شخصیتها علت وجودی[۱۹] خویش را مییابند.
واکاماتسو کارگردانی مستقل بود که بسیار بهدور از صنعت سینما کار میکرد. او در اواسط دههی ۱۹۶۰ شروع به ساختن فیلمهای کمخرج و سافتکور پ.و.ر.ن پینک نمود و بهزودی به کارگردانی مبدل شد که بیشترین دغدغه را بابت تلفیق سرفصلهای شهوانی و انقلابی دارا بود. فیلمهایی نظیر سِیزوکو[۲۰] (۱۹۷۰) شامل روابط جنسی گروههای کوچکی از فعالین سیاسی است که در بیغولههای تنگوتاریک از بیم پلیس پنهان شدهاند. آنها از روابط جنسی استفاده میکنند تا خود را از هراس بگیروببندهای جامعه خلاص سازند.
سیزوکو؛ کوجی واکاماتسو
این نوع از موج جنسی محملی برای صدور هرگونه پیامی بود، اگرچه بعضی از سوالها غامض باقی میماند: آیا آن روابط جنسی ناشی از تمایلی جمعی بودند یا افراد در آنها فقط ذهنیت شخصی خود را نسبت به زمان حالِ تاریخیِ خویش به تصویر میکشیدند؟ با وجود تفاوتهای مضمونی در بین فیلمسازان، همگی آنها میکوشیدند به جوهرهی مشکلات بشری دست یابند که در اعماق روح نهان است اما در عین حال محیط اجتماعی نیز بر آنها تاثیر میگذارد. در مورد چشمگیر واکاماتسو، کریس دو ژاردن مینویسد:
هزل شاعرانهی همنهشتسازی او در کنار تفکیکی ظاهری، فضای پژوهشی بیاحساس و دیوانهواری میآفریند که هیچ حدومرزی نمیشناسد و پیوندهایی با اسافل اعضا برقرار ساخته و مستقیما تمایلات جنسی و ضمیرناخودآگاه را هدف میگیرد: حالات ناخودآگاه زیستن در فراسوی اخلاق که در بطن مادر شکل میگیرد و بعد از سوی خانوادههای ما یا در غیاب آنها و از طریق برآورد ارزش آن در ارتباط با کل جامعه قوام مییابد.[۲۱]
طی دههی ۱۹۶۰، فیلمسازانِ گوناگونی دریافتند که چگونه منش بشری از روح و روان نشأت میگیرد اما در عین حال شرایط تاریخی بیرونی نیز آن را مشروط میکند. این امر نشان میدهد که چرا واکاماتسو از جوهرهی ازلی بشر بهره میگیرد و بسیاری از فیلمهایش را بر رویدادهای واقعی مبتنی میسازد که برگرفته از عناوین روزنامههای آن دوران هستند. مثلا فرشتگان بیعصمتشده[۲۲] (۱۹۶۷) بر مبنای قتل هشت دانشجوی پرستاری در ایالات متحده بهدست ریچارد اسپک[۲۳] است؛ ماجرای سیاه یک متجاوز ژاپنی[۲۴] (۱۹۶۹) مبتنی بر پروندهی یک متجاوز زنجیرهای در ژاپن پس از جنگ جهانی دوم است و برو، برو، دوباره باکره باش[۲۵] (۱۹۶۹) تحتتاثیر بهقتلرساندن شارون تیت و لابیانکا در ایالاتمتحده بهدست فرقهی چارلز منسون است که همان سال در آمریکا بهوقوع پیوست.
معهذا، پیوند مستحکم میان رخدادهای واقعی و سینمای داستانی عمدتا متکی بر همکاری واکاماتسو با فیلمنامهنویس او ماسائو آداچی است. ماسائو که دهها نسخه از مشهورترین عناوین فیلمنامههایش را با نامهای مستعار ایزورو دگوچی یا دی دگوچی[۲۶] نوشت، یکی از جنجالیترین شخصیتهایی است که تاکنون در سینمای ژاپن پدیدار شدهاند. او یک فعال سیاسی چپ افراطی بود که همکاریاش با واکاماتسو پس از دهههای آزگار هنوز یکی از سربهمُهرترین اسرار تاریخچهی سینمای ژاپن باقی بهشمار میآید.
در سال ۱۹۷۴ آداچی دست از فیلمسازی کشید و ژاپن را ترک کرد تا به ارتش سرخ ژاپن[۲۷] در خاورمیانه بپیوندد و در راه آرمان فلسطین بجنگد. این سازمان مخفی که در زنجیرهای از حملات طی دههی ۱۹۷۰ دخیل بود پس از غائلهی آساما-سانسو[۲۸] ـگروگانگیری ده روزهای در سال ۱۹۷۰ که طی آن دو مامور پلیس جان باختند- فرو پاشید. آخرین روز محاصرهی پلیس، نخستین پخش زندهی طولانی تلویزیونی در ژاپن بود که ده ساعت و چهل دقیقه به طول انجامید. اعضای باقیمانده، ارتش سرخ ژاپن را در لبنان تاسیس کردند. در فیلم متاخر ارتش سرخ[۲۹] که سال ۲۰۰۷ روی پرده آمد، واکاماتسو به این ماجرا میپردازد.
پس از حملهی تروریستی به فرودگاه تل آویو در ۳۰ ماه مه سال ۱۹۷۲، که طی آن سه ژاپنی، ۲۶ نفر را کشتند و هشتاد نفر دیگر را زخمی کردند، ارتش سرخ ژاپن از شهرتی جهانی برخوردار شد. واضح است که دخالت تروریستهای ژاپنی برای پلیس اسرائیل تکاندهنده بود. از بین این سه ژاپنی، تنها کسی که زنده ماند کوزو اوکاموتو بود که برادر بزرگ او پس از ربودن هواپیمای جِی.اِی.اِل[۳۰] در سال ۱۹۷۰ به کره شمالی رفته بود. آداچی اخیرا فیلمی دربارهی این شخصیت با عنوان زندانی/ تروریست[۳۱] (۲۰۰۷) ساخته است.
در بازگشت به فیلمهای دههی ۱۹۶۰، در گریز دیوانهوار، مرگ عاشقانه[۳۲] (۱۹۶۹) که در جشنوارهی کن سال ۱۹۷۱ به نمایش درآمد، واکاماتسو تصاویری از مبارزات علیه پیمان امنیت را در آغاز فیلم میگنجاند.
تصاویر سرکوب اعتراضات دانشجویی و کارگری در خدمت نقد نیروهای سرکوبگر دولت قرار میگیرند. و در اینجا، شخصیتهای اصلی شاهدانی منفعل نیستند بلکه در شورشها نقشی فعال برعهده دارند؛ آنها فعالین سیاسیای هستند که در نهایت با نیروهای پلیس درگیر میشوند. تلفیق شاعرانهی تصاویر فیلمهای خبری و چهرهی بازیگر، حالوهوای گریز به فراسوی مرزهای محدودیتهای جنسی و اخلاقی را میپروراند.
اما فیلم قصهی قتل و عشقی ممنوعه بین پسری نوجوان و همسر برادرش را تعریف میکند و دیگربار، تظاهرات فورا به دست فراموشی سپرده شده و سکانسهای غیرتخیلی چون کولاژی بصری[۳۳] رها میشوند.
جنبش مقاومت دانشجویی فقط در سِیزوکو نقش محوری دارد که سناریوی این فیلم را هم آداچی نوشته است. برای تصویربرداری سکانسهای آغازین، واکاماتسو و آداچی به بالای پشتبام خانهای رفتند تا از تظاهراتی فیلمبرداری کنند که بهشدت از جانب نیروهای پلیس سرکوب میشد. او سپس گروهی فراری از دانشجویان را نشان میدهد که سرانجام در گوشهای به دام مامورین لباسشخصی میافتند. بدین ترتیب، واکاماتسو این حس را به تصویر میکشد که انقلاب به پایان راه رسیده است؛ او به امکانناپذیری هر نوع نبرد جمعی پس از سرکوب پلیس باور دارد.
واکاماتسو و آداچی با وجود گنجاندن چنین آغازی با این نمای حیرتانگیز قصد ندارند فیلمهای کاملی دربارهی مبارزات خویش بسازند. هدف آنها بهتصویرکشیدن داستانهایی تحریکآمیز بود. و همواره در نظر میگرفتند که در آن ایام گفتمان ایدئولوژیک پرشوری دربارهی تلاشهای خلاقانهی آنها در کار بود. هدف از گنجاندن «این سکانسهای فرعیِ الحاقی، قراردادن روح و روان قهرمان در واقعیت اجتماعی و معرفی آن بهعنوان مظهر شورش و سرکوب سیاسی و اجتماعی بود».[۳۴]
هدف سکانسهای مستهجن اروتیک ایجاد حس بیگانگی جنسی چون شورشی فردی در بیننده بود که که رابطهای نمادین با بیگانگی سیاسی در جامعهی سرمایهداری داشت. این سوژه احتمالاً فیلمسازان چپگرا را برانگیخت تا از انقلاب، نوعی آوانگارد هنری بسازند. به قول جسپر شارپ، فیلمها «بیانگر دورانی پر تبوتاب و سرشار از خیزشهای عظیم در حوزههای اجتماعی و فرهنگی و آکنده از نوعی همافزایی استثنایی بین آرمانگرایان سیاسی و جنبشهای ضدفرهنگی بودند».[۳۵]
بنابراین، با نگاه به نمایش واقعیتهای زمانه در فیلمهای داستانی، میتوان کاربرد سه راهبرد متفاوت را در موج نوی ژاپن مشاهده کرد:
۱- گنجاندن تصاویر فیلمهای خبری چون یک کولاژ: داستان بیرحم جوانی، تنهلش، گریز دیوانهوار، و سِیزوکو.
۲- تصاویری آرشیوی که در این رسانهی نوین یعنی تلویزیون دیده میشوند: تشییع جنازهی گلهای رز.
۳- بازسازی تظاهرات به صورت غیرواقعی: تشییع جنازهی گلهای رز و داستان بیرحم جوانی (نمونههای دیگر را میتوان در زن جلمبر[۳۶] و فرار از ژاپن[۳۷] یافت)
بهطور خلاصه، استفاده از تصاویر آرشیوی در تدوین شیوهای برای نمایش اعتراضات و بازسازی خاطرهی تاریخ متاخر بود. اما این کار بخشی از تلاش جهت یافتن راههای تازهی بیان بهلحاظ علقههای سیاسی هم بود که بارها و بارها به عبور از مرزهای میان افسانه و واقعیت میانجامید.
این حضور تصاویر فیلمهای خبری در فیلمهای غیرمستند به دستمایهای هنری بدل میشود که به جوهرهی زبان سینمایی غنا میبخشد و باب بحث دربارهی رابطهی میان تاریخ، سینما و کنشگری سیاسی را میگشاید.
پینوشت:
[۱] nuberu bagu
[۲] Syngman Rhee
[۳] (Cruel Story of Youth aka Seishun Zankoku Monogatari (1960
[۴] مخفف Treaty of Mutual Cooperation and Security between the United States and Japan پیمان همکاری و امنیت متقابل میان آمریکا و ژاپن.
[۵] (Good for Nothing aka Rokudenashi (1960
[۶] Yoshishige Yoshida
[۷] Zengakuren: فدراسیون اتحادیهی سرتاسری خودمختار دانشجویی ژاپن، اتحادیهی کمونیستی، ضدامپریالیستی و ضد میلیتاریستی دانشجویان، که در سال ۱۹۴۸ در دانشگاه توکیو تاسیس شد. در سال اول، نهادهای وابسته به آن به ۲۶۶ واحد رسید که به تقریب ۶۰ درصد از دانشجویان کشور یعنی ۲۲۲۵۸۱ دانشجو را دربرمیگرفت. آنها عناصر چپگرای خرابکار تلقی میشدند و صدها تن از اعضای اتحادیه دستگیر شدند. آنها در فعالیتهایی بر ضد جنگ کره و پیمان امنیت آمریکا- ژاپن(۱۹۶۰,AMPO) شرکت کردند.
[۸] History of Postwar Japan as Told by a Bar Hostess aka Nippon Sengoshi – Madamu onboro no Seikatsu
[۹] Taiyzoku (قبیلهی خورشید): یکی از پدیدههای فرهنگ عامهی ژاپن بود. حتی غیرسیاسیترین برآمدهای آنها بیانگر مقاومت فرهنگی در برابر اشغال بود. این فیلمها روی موفقیت پدیدهی تاییوزوکو حساب میکردند که از نوولهای ایشیهارا نشأت میگرفت، با قصههایی از زندگیِ جوانان شورشی بریده از جامعه و فاقد ارزشهای سنتی که کنار دریا میپلکیدند.
[۱۰] Shintaro Ishihara
[۱۱] Japanese Economic Miracle: دوران رشد اقتصادی ژاپن پس از جنگ جهانی دوم تا پایان جنگ سرد.
[۱۲] collages narratif
[۱۳] William Burroughs
[۱۴] Beat Generation: نسلی از نویسندگان آمریکایی که آثارشان به کاوش فرهنگی و تاثیرگذاری بر آن در دوران پس از جنگ جهانی دوم انجامید.
[۱۵] shutaisei
[۱۶] Shohei Imamura & Hubert Nyogret, Shohei Imamura : entretiens et témoignages, Dreamland, Paris 2002, p.14.
[۱۷] Funeral Parade of Roses aka Bara no Souretsu
[۱۸] Koji Wakamatsu
[۱۹] raison d’etre
[۲۰] (Seizoku aka S e x Jack (1970
[۲۱] Chris Desjardins, Outlaw Masters of Japanese Film, I.B.Tauris, London; New York 2005, pp. 166, 167.
[۲۲] (Violated Angels aka Okasareta Hakui (1967
[۲۳] Richard Speck
[۲۴] Dark Story of a Japanese Rapist aka Nihon Bōkō Ankokushi
[۲۵] Go, Go Second Time Virgin aka Yuke yuke nidome no shojo
[۲۶] Izuru Deguchi or De deguchi
[۲۷] Japanese Red Army
[۲۸] Asama-Sansō
[۲۹] The Red Army
[۳۰] J.A.L.: هواپیمایی ژاپن.
[۳۱] Prisoner/Terrorist aka Yūheisha – terorisuto
[۳۲] Running in Madness, Dying in Love aka Kyōsō jōshi-kō
[۳۳] collage visuel
[۳۴] Noël Burch, To the Distant Observer: Form and Meaning in the Japanese Cinema (revised and edited by Annette Michelson). Scolar Press, London 1979, p. 354.
[۳۵] Jasper Sharp, Behind the Pink Curtain: the Complete History of Japanese Sex Cinema, FAB, Godalming, Surrey 2008, p. 69.
[۳۶] (The Insect Woman aka Nippon Konchūki (1963
[۳۷] (Escape from Japan aka Nihon dasshutsu (1964