فیلم پن: سیاست و زیبایی‌شناسی در موج نوی سینمای ژاپن

سیاست و زیبایی‌شناسی در موج نوی سینمای ژاپن

موج نوی سینمای ژاپن تصویری راسخ از ملتی است که تجربه‌­ی کشمکش سیاسی و آشوب اجتماعی را از سر می‌­گذراند.

جان بِرا[۱]

سه برهه­‌ی اصلی سینمای سیاسی در ژاپن

اگر تمامی فیلم­‌ها را آثاری سیاسی که نمایان­گر سیاست دولتی، اقتصادی یا سیاست‌­های فکری‌­ای در نظر بگیریم که منجر به تولید آن‌ها شده، در تمامی کشورهای جهان تولیدات سینمایی با نمایشی دقیق از مقاصد سیاسی می‌­یابیم که خود را اثری دوپهلو معرفی کرده و درستی‌­شان را به‎عنوان اثری هنری یا سرگرم‌­کننده و همچنین اثری روشن­‌گر، استدلال‌­گر، متقاعدکننده و میانه‌­رو تصدیق می­‌کند. در سینمای ژاپن، با وجود حضور همیشگی آثاری که به قوانین سیاسی واکنش مثبت نشان می‌­دادند، سه برهه‌­ی مشخص در تاریخ فیلم‎سازی وجود دارد که در آن‌­ها خواست دولت یا روشنفکران نخبه واکنش‌های فراوانی برانگیخت.

اولین دوره مربوط به زمانی است که فیلم­‌های جنگی پروپاگاندا ساخته می‌­شدند تا ژاپنی‌­ها را به‎خاطر افتخار و شکوه امپراطوری به جنگ علیه غرب تشویق کنند. به‎دنبال پروسه‌­ای مشابه که در همان زمان در سیستم دیکتاتوری بزرگ دیگری در اروپا در حال شکل‎گیری بود، سینمای ژاپن طی دهه­‌ی ۱۹۳۰ با ستایش ارتش، فداکاری، وطن ­پرستی و احترام تعریف می‌­شد؛ یعنی به‎عبارت دیگر، با ارزش‌­ها و شیوه‌­هایی که در کتاب اینازو نیتوبه[۲] با نام بوشیدو: روح ژاپن[۳]، گردآوری شده بود. با این حال، هدف این سینما متقاعدساختن ژاپنی­‌ها برای جنگیدن با استفاده از دلیل و منطق نبود، بلکه در نیاز به تبعیت از قوانینی بود که توسط امپراطوری وضع می­‌شد. به‎همین دلیل است که، برای مثال، دانلد ریچی تا حدودی از ربط ­دادن این هسته­‌ی سینمایی به «پروپاگاندا» سرباز می‌­زند:

در جامعه‌­ای که اجبار، به‎جای احساسات یا منطق، نظم اجتماعی را کنترل می‌­کند، نیازی به پوشاندن ترس یا ارائه‌­ی دلیل برای جنگ نبود. تنها لازم بود تا به مردم نشان داد چه باید بکنند. البته که در هر کشور در حال جنگ دیگری هم این نوع فیلم‌­ها رایج بود؛ اما نیازی به فیلم­‌های پروپاگاندا نبود. ارتش حتی نیازی نداشت که احساس نفرت به دشمن را به مردم تلقین کند: یک دستور کافی بود تا سرباز دشمن نابود شود. احساسات سرباز هرگز در نظر گرفته نمی‌­شد.

در میان این تولیدات، فیلم جنگ در دریا از هاوایی تا مالایا[۴] جایگاه خاصی دارد. این فیلم که در اوایل دهه‌­ی ۱۹۴۰ به کاجیرو یاماموتو[۵] سفارش داده شد، راه و روش دولت در مورد سینمای سیاسی در ژاپن را تمام و کمال تجسم بخشید: تصوری واقع­‌گرایانه از جنگ که واقعیت آن را به تماشاگر القا کرده و اهمیت اجرای دستورات مافوق را نشان می­‌داد. اتفاق معروفی که در رابطه با این فیلم رخ داد، و بارها هم درباره‌­ی آن صحبت شد، این بود که صحنه‌­های فیلم‌­برداری شده با مدل‌­های مینیاتوری، آن‎قدر واقعی به‎نظر می‌­رسیدند که نیروهای آمریکایی آن‌­ها را با فیلم‌­های واقعی از صحنه‌­های نبرد اشتباه گرفتند.

بعد از شکست سیاست و اصول اخلاقی ژاپنی، دومین برهه از پیشرفت چشم‌­گیر سینمای سیاسی در ژاپن آغاز شد. در این دوره، ساخت فیلم‌­ها زیر نظر نیروهای اشغال­گر آمریکایی‌­ای صورت می‌­گرفت که نه‎تنها مراقب اجرای قوانین فیلم‎سازی بعد از جنگ بودند که توسط شخص ژنرال مک­‌آرتور[۶]­ وضع شده بود (قوانینی درباره ممنوعیت اشاعه­‌ی انگیزه‌­های نظامی، انتقام یا خودکشی و همچنین اشاره‌­ی دوباره به­ آموزه‌­های بوشیدو)، بلکه بر ساخت فیلم‌­هایی اصرار داشتند که هماهنگی و نیاز به بازسازی صلح­‌آمیز در کشور را تبلیغ می‌­کردند، تا از این طریق بتوانند به موقعیت تازه‌­ی دموکراتیکی (البته از نظر آمریکایی‌ها) که زمینه‌­ی آن از سوی کشورهای غربی برای ژاپن به‌وجود آمده بود، دست پیدا کنند. ریچی می‌گوید:

فیلم‎سازان وظیفه داشتند تا همه­‌ی ژاپنی‌­ها را، از تمامی گروه‌­ها و طبقات، در حال تلاش برای ساخت یک ملت صلح­‌جو نشان دهند؛ سربازان و دیگرانی که از جنگ به خانه برگشته بودند به زندگی عادی بازمی‎گشتند، کسانی که در صنعت و کشاورزی مشغول به کار بودند برای حل مشکلات زندگی پس از جنگ تلاش می‌­کردند، اتحادیه‌­های کارگری با صلح سازمانده‌ی می‌­شدند، صحبت‌­های آزادانه‌­ای درباره‌­ی مشکلات حکومت مطرح می‌­شد، هر انسانی از هر طبقه‌­ی اجتماعی مورد احترام قرار می‌­گرفت، از حقوق اشخاص حمایت می­‌شد، و حتی شخصیت‎های تاریخی برای نمایندگی از حضور مردم و آزادی در حکومت تلاش می‌­کردند.

سومین دوره از حضور آشکار سیاست در سینمای ژاپن، دوره‌­ی موج نو بود که در مقابل دو دوره­‌ی دیگر قرار می‌گیرد. فیلم‎سازان جوانی که باعث شکل­‌گیری این جنبش شدند، از سینمای پروپاگاندای جنگی با ماهیت ارتش‌­سالارانه و خشنی که داشت همان‌قدر بیزار بودند. همچنین از فیلم‌­های دوره‌­ی اشغال، برای فرمان­برداری‌­شان از ایالات متحده و وابستگی به سرمایه‎داری و بلوک غرب که می‌­­رفت تا در مقیاس جهانی مقابل کمونیسم و بلوک شرق قرار بگیرد. فیلم­‌های فیلم‎سازان این نسل، در دهه‌­ی ۱۹۶۰، که ابزارهای استراتژیکی برای انتقال ایدئولوژی بود اساسا به دو نوع فعالیت سیاسی متوسل می‌­شدند: یکی که مسقیم‌­تر و کامل‌­تر از دیگری بود و می‎خواست روی تصمیم‌­گیری کسانی که آن زمان زندگی خود را به‎عنوان شهروندی فعال آغاز می­‌کردند، تاثیری اساسی داشته باشد؛ و دیگری که زیرکانه‌­تر و ساختاری‌­تر بود و برای پیمودن مسیر طولانی و صعب‌­العبور ایجاد تغییرات عمیق اجتماعی، به­ خصوص نجات جامعه‌­ی پدرسالار و ضدزن ژاپن و آزادسازی جامعه از بردگی ارزش‌­های والا در نظر گرفته شده بود. بنابراین، اگرچه ممکن است روش اول به اشتباه در راستای ارزش‌­های بوشیدو (خدمت به میهن، بازگشت به استقلال ملی، جنگ علیه زیر یوغ دیگری رفتن) تلقی شود، اما دومین روش قطعا نمی‌­تواند در این دسته قرار بگیرد، چرا که عقاید اجتماعی نسل جدید انقلابی‌­های جوان، سیستم ژاپنی جدیدی بکل مستقل از ارزش‌­های بوشیدو می­‌طلبید.

فعالیت سیاسی مستقیم اساسا بر ضد سه حوزه‌­ی قدرت بود: ژاپن فئودال و ماتریالیست قدیم که نهایتا به شرکت ژاپن در جنگ جهانی دوم انجامید؛ آمریکایی‌­ها که بعد از اتمام جنگ اداره ­کنندگان حقیقی ژاپن بودند؛ و ژاپن جدید، ضعیف و مطیع، گنگ و متناقض. اگرچه موج نو عقاید گسترده‌­تری درباره‌­ی فعالیت‌­های سیاسی ملت‌ها داشت، تا سا­ل‌­ها در ارتباط با «عهدنامه‌­ی همکاری و امنیت مشترک ایالات ­متحده و ژاپن»[۷] کار می‎کرد. این عهد­نامه، که در سال ۱۹۶۰ امضا شد، اتحاد ژاپن با غرب را در طول جنگ سرد تقویت کرده و بدین ترتیب، آن را به متحدی ارزشمند برای ایالات ­متحده در مقابل شوروی تبدیل کرده بود. آماده­‌سازی مقدمات امضای این قرارداد گروه بزرگی از جوانان ژاپنی را که نمی‌­خواستند نابودی تدریجی استقلال کشور و سقوط آن به قعر سرمایه‎داری را ببینند، سر خشم آورد. شورش آن‌ها که توسط حزب کمونیست ژاپن و بزرگترین اتحادیه­‌ی دانش­جویان انقلابی کشور، زنگاکورن[۸]، رهبری می‌­شد، به خشن‌­ترین تظاهرات ژاپن در قرن بیستم بدل شد. از جمله اتفاقاتی که در این میان رخ داد می‌­توان به تلاش برای جلوگیری از پرواز کیشی نوبوسوکه[۹]، که برای امضای عهدنامه در حال سفر به آمریکا بود، و کشته‎شدن میچیکو کامبا[۱۰]، دانشجوی بیست و دو ساله اشاره کرد که به نماد مقاوت علیه سرکوب وحشیانه‌­ی پلیس ژاپن مبدل شد.

اتفاقات متعددی که در ارتباط با این اعتراضات رخ داد، حضوری گاه‌­وبی­‌گاه اما عمیق در آثار اولیه‌­ی فیلم‎سازان موج نو، من‎جمله فیلم داستان بی‌­رحم جوانی ساخته‎ی ناگیسا اوشیما، داشت. اما در فیلم سوم اوشیما یعنی شب و مه در ژاپن بود که موضوع تظاهرات و جنبش‌­های انقلابی توجهات را به خود جلب کرده و در مرکز یک روایت نامتعارف قرار گرفت. داستان فیلم در یک مهمانی عروسی و بین دو انقلابی سابق می‌­گذرد که با مزاحمت دیوانه‌­وار شخصیتی به نام اوتا مختل می‌­شود. این معترض ژاپنی، تعهد زوج جوان به جنبش را زیر سوال برده و آن‌­ها را به ضعف و هوسرانی متهم می‌­کند. این اتفاق، فرصتی برای بحث بین اعضای گروه «چپ قدیم»، که از زمان پایان جنگ جهانی دوم مبارزه کرده‌­اند، و «چپ جدید»، که در آن زمان رهبری اعتراضات علیه عهدنامه‌­ی همکاری و امنیت مشترک را برعهده داشتند، به ­وجود می‌­آورد. کمپانی پخش فیلم، شوچیکو، که فکر می‌­کرد فیلم حول محور یک مهمانی عروسی می‌­چرخد و می‌­تواند یک ملودرام تلقی شود، با پخش آن موافقت کرد. اما رسوایی سیاسی و هنری‌­ای که فیلم به بار آورد و همزمانی آن با ترور رئیس حزب سوسیالیست توسط یک جوان راست­گرای افراطی، باعث شد کمپانی فورا پخش فیلم را متوقف سازد. اوشیما که از این تصمیم ناراحت شده بود تصمیم گرفت به سراغ رویایی برود که از زمان ساخت شهر عشق و امید در سر می‌­پرواند. بنابراین از استودیو استعفا داد و شرکت فیلم‎سازی خود را تاسیس کرد.

نوع دوم فعالیت‌­های اجتماعی-سیاسی نیز که ساختارمندتر بود تاثیر غیرقابل­ انکاری بر موج نوی سینمای ژاپن گذاشت. این تاثیر نیز در آثار اوشیما و به‎خصوص در شخصیت‎های زن فیلم­‌هایش به چشم می­‌خورد. این‎که ماکوتو خانه را ترک می‌­کند تا با دوست‌­پسرش زندگی کند، شروع به سیگارکشیدن می­‌کند، از راه‌­های غیرقانونی کسب درآمد کرده و روابط جنسی قبل از ازدواج را تجربه می‌­کند، جز فرار از نقش­ و مسئولیت‌­هایی که سنت‌­های ژاپنی به زنان جوان تحمیل می‌­کنند، چه معنایی می­‌تواند داشته باشد؟ این رفتار متفاوت با الگوهای سنتی در آثار دیگر فیلم‎سازان بزرگ موج نو، مانند شوهی ایمامورا و توشیو ماتسوموتو، نیز از اهمیت زیادی برخوردار است.

آثار ایمامورا عمدتا بر زیرسوال‎بردن ارزش­‌های متفاوت بوشیدو و جامعه‌­ی سنتی ژاپن، و به‌­ویژه مساله‌­ی حقوق زنان در دهه‌­ی ۱۹۶۰، متمرکز بود. او که ناخودآگاه وارث کارگردان بزرگ دیگری (کنجی میزوگوچی) بود که از حقوق زنان دفاع می‌­کرد، فیلم­‌هایی ساخت که در آن­‌ها را­ه­‌های متفاوتی برای فرار از ساختار سنتی خانواده دیده ­می‌­شد. فیلم­‌هایی که در آن شاهد تغییر ارزش‌­های سلسله‌­مراتبی بودیم و دیگر اطاعت زنان از همسران‌­شان پایه‌­ی روابط زناشویی تلقی نمی‌­شد. این رویه خصوصا در دو فیلمش به چشم می‌خورد: یکی زن جلمبر[۱۱] (که طبیعت فمینیستی‌­اش باعث شد دیوید دسر در کتاب مهمش، اروس به­‌علاوه‌­ی کشتار، از آن در فصل مربوط به زنان در سینمای موج نوی ژاپن نام ببرد.) و انگیزه‌­های قتل[۱۲] که هم به‎خاطر نوآور‌ی‌­های فرمی و هم تصویر نامتعارفی که از مدل ازدواج ژاپنی ارائه می‌­داد، ضربه‌­ی سنگین‌­تری به چارچوب اجتماعی-اخلاقی ژاپن وارد آورد. داستان فیلم درباره­ی زنی بود که توسط یک مجرم مورد تجاوز قرار می‌گیرد ولی به‎تدریج انزجارش نسبت به او از بین رفته و حتی به او وابسته شده و چشم به راه بازگشتش می‌­ماند. اما این فیلم، آن‎طور که منتقدین باور داشتند، تنها داستانی ساده درباره‎ی وسوسه‌­های جنسی نبود بلکه بیشتر نشان می‌­داد که الگوی ازدواج ژاپنی تا چه اندازه سرکوب­گر بوده که در آن هر راه فراری، هرچقدر هم عجیب یا آزاردهنده، می­‌تواند به‎منزله‌ی یک راه‌­حل تلقی شود.

 

زن جلمبر؛ شوهی ایمامورا

 

از دیگر کارگردانان مولفی که در ساختارشکنی سیستم اخلاقی و رفتاری «ژاپن قدیم» نقش داشت، توشیو ماتسوموتو بود که با ساخت تعداد زیادی فیلم­ تجربی، منظره‌­ای وسیع از انحرافات اخلاقی در ژاپن پس از جنگ را به تصویر کشید. او که در ابتدا فیلم‌­های مستند تجربی، مانند فیلم هاها-تاچی[۱۳] که بزرگداشتی مشهور از تجسم معنای مادر است، می­‌ساخت، به­ زودی فیلمی را کارگردانی کرد که نهایتا به همراه فیلم برای چشم راست آسیب­دیده­‌ام[۱۴] به‎عنوان تندروترین فیلمش شناخته شد: تشییع جنازهی گل‌­های رز. فیلم اخیر که در آن به‎طرز عجیبی تقریبا تمامی نقش‌­ها توسط بازیگران مرد هم­جنس‌­گرای زن‌­پوش ایفا می‌­شود، با فرم و سیاست‌­های آوانگاردش، رسوایی بزرگی در جامعه‌­ی ژاپن به بار آورد. این پروژه به کمک اتحادیه‌ی سینماهای هنری[۱۵] ساخته شد که با معرفی آثار هنرمندان پیشروی خارجی، مانند فدریکو فلینی، لوئیس بونوئل، فرانسوا تروفو، ژان-لوک گدار، آنیس واردا، میخائیل کالاتوزوف، تونی ریچاردسون، ساتیاجیت رای و گلوبر روشا، تاثیر مهمی بر بعضی از قوی‌­ترین جنبه‌­های موج نوی سینمای ژاپن گذاشت. بنا به دلایل مالی و روش فیلم‎سازی ماتسوموتو، اکثر بازیگران فیلم تشییع جنازه‌ی گل‌­های رز بازیگران آماتور بودند و تقریبا تمامی فیلم در شرایط واقعی فیلم‌­برداری شد. با وجود روابطی ادیپی که تمام فیلم را احاطه کرده‌­اند، دو درونمایه‌­ی مرکزی در فیلم وجود دارد: انقلاب جنسی و همانندسازی عناصر آوانگارد فرهنگ غربی توسط جوانان ژاپنی. در ارتباط با درونمایه‌­ی اول، ماتسوموتو تصویری دقیق از جامعه‌­ی پنهان هم­جنس‌­گرایان توکیو در دهه‌­ی ۱۹۶۰ ارائه می‌­دهد، جایی که در آن پیتر، شخصیت اصلی، به ­راحتی در آن زندگی می‌­کند. این شخصیت نتیجه‌­ی به ­وجودآمدن فردی جدید است که از طریق گرایش‌های جنسی‌­اش­، نامعلوم ­بودن هویت جنسی‌­اش، برنامه خواب و کارش، تفکراتش درباره‌­ی عشق آزاد، مصرف مواد مخدر توهم‌­زا، اعتقادات سیاسی و اجتماعی­ و آزادی بیان جدیدش، خود را از سنت‌­های ژاپنی جدا می‌­سازد. این موضوع از آن جهت اهمیت دارد که یکی از ارزش‌­های اصلی آموزه‌­های بوشیدو کنترل احساسات و خاصه احساسات مربوط به مردانگی است. این‎جا مساله‌­ی پوشیدن لباس زنانه توسط مردان بار دیگر اهمیت می‌­یابد چرا که از طریق این ابهام جنسیتی می‌­توان به تکالیف رفتاری‌­ای که مدافعان سیستم سنتی تئوریزه کرده بودند، حمله کرد. به گفته‌­ی نیتوبه:

دیده­ شدن احساسات در صورت سامورایی برای او کاری غیرمردانه تلقی می‌­شد. اصطلاحی که برای توصیف شخصیت نمونه به ­کار می‌­رفت این بود که «او هیچ نشانه­‌ای از شادی یا خشم بروز نمی‌­دهد». طبیعی‌­ترین عواطف تحت­ کنترل نگه داشته می‌­شد. درآغوش ­گرفتن پسر برای پدر تنها در ازای شکسته‌­شدن غرور و افتخارش بود. هیچ مردی، در حضور دیگران، همسرش را نمی‌­بوسید و آنچه در خلوت می‌­گذشت اهمیتی نداشت. شاید بتوان در این سخن شوخ­‌طبعانه‌­ی جوانی که می‌­گفت: «مردان آمریکایی همسران‌­شان را در ملأعام می‌­بوسند و در خلوت کتک می‌­زنند ولی مردان ژاپنی همسران­‌شان را در ملأعام کتک می‌­زنند و در خلوت می‌­بوسند.» رگه‌­هایی از واقعیت یافت. آرامش رفتار و تعادل ذهن نباید با هیچ نوع احساسی مختل شود.

از طرف دیگر، فیلم ماتسوموتو، بالاخص از طریق مصرف اقلام فرهنگی اروپایی و آمریکایی و پرستش شخصیت‎های سیاسی و فرهنگی مانند جان لنون و چه­‌گوارا، عدم هماهنگی بین سیاست­‌های آوانگارد و زیبایی‌­شناسی غربی و جامعه‌­ی زیرزمینی ژاپنی را نشان می‌­دهد. البته از این منظر، فیلم با رویکردی طعنه‌­آمیز به موضوع می‌­پردازد و نسلی را به تصویر می‌­کشد که آن‎قدر اصرار دارد جزئی از این جنبش پیشگامانه باشد که گاهی هرآن­چه که از خارج می­‌آید را بدون فکر می‌­پذیرد و مصرف می­‌کند. یکی از مشهورترین صحنه‌­های فیلم، آنجاست که شخصیتی می­‌خواهد خودش را شبیه چه­‌گوارا کند اما با عطسه‌­ای ریش مصنوعی‌­اش می‌­افتد. یا جایی از فیلم که جوانی بعد از نمایشزیرزمینی فیلم دوستش تصمیم می­‌گیرد برای تحت ­تاثیر قراردادن دیگران گفته‌­ای از یوناس مکاس[۱۶] نقل کند اما با شور و هیجان تمام از «مناس یوکاس» حرف می‌­زند. حتی ژانر نامشخص فیلم هم، با رفت‌­وآمدش بین لحظات خیالی و سکانس‌­های مستند، به نمایاندن این نسل جدید کمک می­‌کند. برای مثال، بعد از نمایش فیلم توسط گوارای قلابی، شاهد مصاحبه‌­ای با تعدادی جوان ژاپنی هستیم که از تجربیات‌شان از مصرف مواد مخدر می­گویند.

موج نو ساختار انتقادی‌­اش را ضد سیاست‌­های ژاپنی و آمریکایی ساخته و راه­‌حل­‌های حکومتی و اجتماعی‌­اش را نیز بر همین مبنا ارائه می‌­داد. اگرچه فیلم‎سازان موج نو احساس می‌­کردند که مبارزه‌­ی سیاسی از خلال ساخت این فیلم­‌ها قدرت لازم برای رویارویی با کنترل آمریکایی‌­ها در ژاپن را دارد ولی به‎نظر نمی‌­رسد که اعتقاد داشته باشند که این پروژه برای فاصله‌­گرفتن جامعه‌­ی ژاپن از ساختار «ژاپن قدیم» کافی باشد. تنها با حمله به سلایق و عادات رایج کشور و جایگزینی آ‌ن‌­ها بود که می‌توانستند الگوهای زیبایی‌­شناسانه‌­ی غالب را تغییر دهند. بنابراین، اگر موج نو از یک سو از طریق ضدسیاست با سیاست می­‌جنگید، از سمت دیگر با استفاده از ضدزیبایی‌­شناسی با زیبایی­شناسی درگیر بود.

سیاست، ضدسیاست، زیبایی­‌شناسی، ضدزیبایی­‌شناسی

ناعادلانه و ساده‌­انگارانه خواهد بود اگر از زیبایی‌­شناسی موج نو طوری صحبت کنیم که گویا تنها در ارتباط با یک موضوع یا یک ساختارشکنی (هتک حرمت) روش‌­شناختی با پارامترهای تعریف ­شده و چارچوب‌­های محدود بوده است. از طرفی، این‎که این کنش متقابل را تنها در مخالفت با یک زیبایی‌­شناسی واحد در نظر بگیریم گمراه ­کننده خواهد بود چون مفهوم «ژاپن قدیم» لزوما چارچوبی نامرئی از دستورات نیست که در تمام محصولات هنری­­‌ای تولیدشده در این بافت دیده شود. با آگاهی از این حقیقت و شاید به‎خاطر آن، چندین تن از نظریه‌پردازان ژاپنی با روشی منطقی درگیر «ژاپن قدیم» شده و به‎جای روش توصیفی به ­گونه‌­ای برنامه ‌ریزی­‌شده در تلاش برای تعریف وجوه مشترک این ساختار برآمدند. در این میان، در ستایش سایه‌­ها[۱۷] نوشته‌­ی جونیچیرو تانیزاکی[۱۸] اهمیت بسزایی خاصی دارد. نوشته‌­ای که این رمان‌­نویس در آن با توسل به تصاویری از حالات بدن و زمینه‌­های هنری، از نقاشی تا تئاتر نو[۱۹]، از معماری تا سرامیک و حتی طراحی داخلی، سایه را به‎عنوان عنصری کلیدی در زیبایی‌­شناسی ژاپن قدیم معرفی می‎کند که در نظر او به بدیع‌­ترین آثار هنری و فکری این کشور شکل می‎دهد. ویژگی‌­های دیگری نیز، مانند نکته‌­بینی، سادگی و میانه‌­روی، در این جستار وجود دارد که این نوشته‌­ی خلاقانه را یکپارچه می­‌نماید.

سینمای موج نو برای ازبین‎بردن این مفاهیم شیوه‌­های متفاوتی را به­ کار بست. در رابطه با نوسازی عناصر دیداری، جنبش نوبروباگو[۲۰] برداشت­‌های تازه‌­ای از قهرمان ارائه داد که کاملا از لباس­‌های سنتی ژاپنی فاصله گرفته و به شدت تحت‎تاثیر لباس‌­ها و آرایش موی غربی بود. در این مورد، منبع الهام فیلم‎سازان، قهرمانان ژانر خاصی به نام تای‎یوزوکو (قبیله­‌ی آفتاب) بودند که در اواخر دهه‌­ی ۱۹۵۰ و اوایل دهه‌­ی ۱۹۶۰ محبوبیت بسیاری یافت. این موج توسط کمپانی نیکاتسو برای جذب مخاطبان، نامش را از کتابی نوشته‌ی شینتارو ایشی‌هارا می‌گرفت، جوان‌­تر به‎راه افتاد. بازیگر مورد علاقه‌­ی این کمپانی برای نقش‌­آفرینی در این فیلم­‌ها نیز یوجیرو ایشی­‌هارا[۲۱]، برادر این نویسنده و بازیگر محبوب نوجوانان، بود. موفق‌­ترین و پرتماشاگر­ترین این فیلم‌­ها نیز میوه‌­ی جنونِ[۲۲] کو ناکاهیرا و فصل آفتابِ[۲۳] تاکومی فوروکاوا[۲۴] بود. بنابر گفته‌­ی دسر، تصویر قهرمان مذکور، تصوری از:

جوان نسبتا سرکشی بود که قوانین تحمیلی از سوی اجتماع و خانواده‌­اش را زیر پا می­‌گذارد اما تنها تا حد معینی پیش می‌­رفت. او در عین حال که قهرمانی حساس هم بود.

از طرف دیگر، فیلم‎سازان موج نو تصویر پس‌­زمینه‌­ی فیلم­‌های‌شان را نیز تغییر دادند و خانه­‌های مدرن و فضاهای باز شهرهای بزرگ را جایگزین خانه‌­های سنتی و محیط‌­های بسته کردند.

توجه به ارتباط جنبه‌­های معماری و جامعه­‌شناسی در اوایل دهه­‌ی ۱۹۶۰ برای فهم این سیر تکاملی حیاتی است. اولا، باید به‎خاطر داشته باشیم که مفهوم فضا و نزدیکی در این‎جا بار معنایی و اجتماعی­‌ای را که در بستار مسیحی-یهودی دارد، از دست می‌­دهد. دسر در مقاله‌­ای که به تحلیل فیلم پ.و.ر.ن.وگرافرها[۲۵] ساخته­‌ی ایمامورا می‎پردازد، درباره­‌ی این حقیقت هشدار می‌­دهد که:

این مساله [زنای با محارم] در ژاپن امر پیچیده‌­ای است؛ به ویژه با توجه به این‎که در معماری ژاپنی و در طراحی خانه، مفهوم فضای خصوصی به اندازه‌­ی غرب اهمیت ندارد. تیغه‌­های کاغذی (شوجی) کارکردی همچون دیوار دارند ولی قطعا مانند دیوار عمل نمی‎کنند.

این دوگانگی معنای فضای خصوصی در ژاپن و غرب، حتی در هنگام بررسی متون قدیمی مانند گنجی مونوگاتاری[۲۶] نوشته­‌ی زنی روسپی به نام شیکیبو موراساکی[۲۷] نیز به چشم می­‌خورد؛ متنی که در آن به‎وضوح اشاره می­شود که از شوجی تنها به‎منزله‌ی وسیله‌­ای برای جداسازی فضاها استفاده می‌­­شده است. به ­کرات در داستان شاهدیم شخصیت‎ها در مکانی هستند که تنها توسط یک شوجی یا پرده از هم جدا شده ولی همچنان رابطه‌­ی متقابل پرشوری بین­‌شان برقرار است. و چنان که از توصیف­‌ها برمی‌­آید، جدایی فوجیتسوبو و گنجی بعد از ازدواجش، شهوتی ناپیدا را در وجودشان زنده می‌­کند که شبیه به فیلم آواز عشق[۲۸] ساخته­‌ی ژان ژنه[۲۹] است:

اکنون که گنجی به بلوغ رسیده بود، پادشاه به او اجازه نمی‌­داد که مانند گذشته به محل زندگی فوجیتسوبو برود. هر زمان که صدای موسیقی می‌­آمد، گنجی با فلوت نوای کوتوی[۳۰] او را دنبال می­‌کرد. این موسیقی و صدای محو فوجیتسوبو که از میان پرده‌­ها می‌­آمد، مایه­‌ی آرامش او بود و نمی­‌خواست هیچ‌جایی به ­جز این قصر زندگی کند.

با این وجود، حتی تماشاگر غربی که با ناهماهنگی مفاهیم نزدیکی و حریم شخصی در غرب و ژاپن آشنا نیست، متوجه خواهد شد که سینمای دهه‌­ی ۱۹۶۰، گرایش‎های جدیدی را در این زمینه، مثلا درباره‌­ی فضای روابط عاشقانه، بازمی‌­نمایاند. اگرچه در ژاپن عشق، در قالب رابطه‌­ی جنسی یا غیر از آن، به‎طور سنتی در داخل خانه اتفاق می­‌افتاد (به ­یاد بیاورید جمله‌­ی نیتوبه را که “مردان ژاپنی [همسران‌شان را] در ملأعام کتک می‌­زنند و در خلوت می­بوسند”)، اما در موج نو سینما فضاهای جدیدی را برای عشق­‌ورزی در نظر گرفته و دائما آن را به‎مثابه‎ی تنها یکی از دیگر عناصر ساختار اجتماعی معرفی می­‌کند که به‎تدریج در جریان باروری اجتماعی به آشکارگی می‎رسد. در رابطه با این موضوع، اشاره به بعضی مثال­‌ها ضروری است؛ صحنه­‌ی معروف خشونت جنسی در داستان بی‌­رحم جوانی که در آن عشق مانند رابطه‌­ی بین پیرو و مارین در فیلم پیرو خله، در فضاهای خارجی تجربه می‌­شود. یا مثال وحشیانه‌­تر، صحنه‌­ی حقارت جنسی در فیلم یک ترانه‌­ی جنسی بخوان[۳۱] ساخته‌­ی ناگیسا اوشیما، که به‎طرز کنایه‌­آمیزی در تالار کنفرانس یک کالج اتفاق می­‌افتد.

علاوه بر این، فضای عمومی به مکانی برای بحث و مجادله بدل می­‌شود، که نمونه‌های آن را می‌­توان در اولین فیلم‌­های اوشیما دید. او در بسیاری از فیلم­‌های دهه­‌ی شصتی­‌اش، مانند داستان بی‌­رحم جوانی و شب و مه در ژاپن، تظاهرات سیاسی جوانان در خیابان­‌ها و درگیری بین انقلابیون و نیروهای ضدانقلابی را به تصویر می‌­کشد. اما فیلم‎سازی که شاید به‎شکل وسیع­‌تر از فضاهای عمومی به‎عنوان محلی برای درگیری استفاده می‌­کرد، سیجون سوزوکی[۳۲] باشد. فیلم‌­های اخلال­گر و جنجال‌­برانگیز او خشم مدیران نیکاتسو را برانگیخت و نهایتا سوزوکی مجبور به ترک کمپانی‌­ای شد که تقریبا تمامی فیلم‌­هایش را در دهه‌­ی ۱۹۶۰ تولید کرده بود. اتفاق مذکور به یکی از مشهورترین دعواهای حقوقی هنر قرن بیستم در ژاپن انجامید. فیلم ­نشان­دار قتل که تحول عجیبی در ژانر یاکوزایی بود و مکس تسیه[۳۳] آن را «پارودی­ هیجان­‌زده‌­ای از فیلم‌­های یاکوزایی» می‌­دانست، بالاخره کارد را به استخوان مدیران محافظه‌­کار استودیو نیکاتسو رساند؛ مدیرانی که ابهامات بیش از اندازه در فیلم‌نامه و سرزندگی فرمی فیلم­ را تاب نمی‌­آوردند. با این همه، یک سال قبل از این ماجرا سوزوکی فیلمی ساخت که در آن از فضا استفاده‌­ی رادیکال‌­تری کرده بود: ولگرد توکیو[۳۴]. در این اپرای جنایی، فضاهای خارجی برای صحنه‌­های مبارزه در نظر گرفته شده‌­اند و برفی که در صحنه­‌های بسیاری به‎مثابه‎ی میدان جنگ عمل می­‌کند، در واقع بومی برای به تصویر کشیدن خشونت است. در فاصله­‌ی بین این دو فیلم، سوزوکی فیلم دیگری نیز کارگردانی کرد که عنوانش به رابطه­‌ی بین اشعار بزمی و مبارزه اشاره دارد: مرثیه­‌ی خشونت[۳۵]. نقطه‌­ی اوج فیلم، صحنه­‌ی زدوخورد بین دو گروه است، که شخصیت اصلی هم در بین آن‌هاست، دانشجوی جوانی که جنگ و دعوا برایش یک اعتیاد و ضامن سلامت روانی­ است. این بار هم رویارویی در فضای خارجی رخ می‎دهد؛ در ساختاری که یادآور داربست‌­های پشت­صحنه­‌ی فیلم­‌های فدریکو فلینی ا­ست که همچون پشتیبانی بصری از صحنه­‌ی مبارزه عمل کرده و نیز اشاره‌­ی دیگری است به بُعدی نمایشی که در ژاپن دهه‌­ی ۱۹۶۰ به تجسمی فیزیکی دست یافته بود. دقیقا همین جنبه است که دریافت اوشیما و سوزوکی از فضا را علی‌رغم تفاوت‌­ها به ­هم نزدیک می‌­سازد: این مفهموم که مکان عمومی با فروریختن «ژاپن قدیم» بُعدی جدید یافته و تبدیل به صحنه­‌ی نمایش می­‌گردد.

در ارتباط با دوگانگی فضای عمومی/خصوصی، مساله­‌ی تجسم جنسیت مطرح می­‌شود که تمامی کارگردانان موج نو را بدون استثنا به ­هم پیوند می‌­دهد. اول از طریق شروط جامعه و قوانین جنسیتی، همان‌طور که در فیلم‌­های ایمامورا می‌­بینیم، با فرار زن از نقش همسر و مادر در سنت ژاپن به‌وجود می­‌آید. و دوم، به‎منزله‌ی نظری بر جریان جهانی آزادی جنسی در دهه­‌ی ۱۹۶۰، که در فیلم‌­های جوانانه‌­ی اوشیما­ و کارهای ماسومورا، ماتسوموتو و کانِتو شیندو[۳۶]، به‎ویژه اونیبابا[۳۷]، می‌­بینیم. خط روایی این فیلم در این مورد خاص بسیار صریح است. داستانی براساس افسانه­‌های مشرق ­زمین که در یک محیط خشن روستایی می‌­گذرد. جایی که رابطه‌­ی جنسی یک سرباز و زنی جوان به نارضایتی مادرشوهرش دامن می‌زند؛ او پس از شکست توطئه‌­هایش علیه این رابطه، اشتباهاتش را می‌­پذیرد و بدان اعتراف می‌­کند. شیندو پرتره‌­ای بسیار شهوانی از اعمال فیزیکی را نشان می‌­دهد. در بسیاری از صحنه­ها سینه و اعضای جنسی شخصیت‎ها دیده می‌­شود تا از این طریق فیلم تناقض طبیعی ­بودن بدن و غیرطبیعی ­بودن فشاری که را از طرف سانسور اخلاقی تحمیل می‌­گردد، به رخ بکشد.

از لحاظ مضمونی، این تناقض در آثار یکی دیگر از مهم‌­ترین کارگردانان موج نو نیز به چشم می‎خورد: سوسومو هانی[۳۸]. طبقه‌­بندی آثار او بین تجارب مستندگونه‌­ای، شبیه به «مستندهای داستانی» ژان روش[۳۹]، مثل آثاری که با کودکان ساخته یا آن­‌هایی که مانند آواز بوآنا توشی[۴۰] حاوی ترکیبات ژانری هستند و فیلم‌­هایی درباره­‌ی مسائل نوجوانان در نوسان است. نانامی: جهنم عشق اول[۴۱] در گروه دوم قرار می­‌گیرد، فیلمی درباره­‌ی اولین تجربه‌­ی اروتیک مردی جوان با دوست دخترش. این بار هم مضمون داستان فشار اجتماعی بر زندگی جنسی است که این‎جا در بی‌­میلی جنسی مجسم می‌­شود. هانی تصویر از قهرمان داستانش را در قامت نوجوان دمدمی‌­مزاجی به نمایش می‎گذارد که احساساتی دوگانه نسبت به س.ک.س دارد. گرچه شهوت جسمانی و علاقه به دوست‌­دخترش او را به وجد می‌­آورد، اما از طرف دیگر ضربه‌­های روحی گذشته از این نوع روابط منزجرش می­‌سازد. به ­قول ریچی:

حس ماجراجویی آن‌ها برای تجربیات جدید در صمیمت بی­‌سرانجام این دست از جوانان و دسیسه‌­های جامعه‌­ای تجسم می‎یابد که آن‌­ها را به سرکوب تهدید می‌­کند (و در نهایت هم این کار را انجام می‌­دهد.)

هانی از حرکات سیال دوربین بهره می‎برد که گرچه ممکن است از تجربیاتش در ساخت فیلم‌­های مستند سرچشمه گرفته باشد اما باید گفت قطعا با تصور او از یک نسل جوان مضطرب و کشوری متزلزل مرتبط است. به­ علاوه، او در تدوین از فلاش­‌بک زیاد استفاده می­‌کند تا بتواند روایت یک­‌دستی از پرش بین زمان حال و تصاویر گنگ یک کودکی خجالت‌­آور ارائه دهد.

هانی فیلم‌نامه‌­ی نانامی: جهنم عشق اول را با همکاری شوجی ترایاما نوشت. او شدیدا تحت‎تاثیر دیدگاه‌­های سورئالیستی این شاعر، نویسنده، فیلم‌نامه‌­نویس، مشت‌­زن و فیلم‎ساز بود. کارهای ترایاما از آثار دیگر کارگردانان موج نو، مانند ایمامورا، اوشیما و سوزوکی متفاوت است. دلیل این تفاوت، شروع دیرهنگامش (در دهه­‌ی ۱۹۷۰، صرف ­نظر از فیلم کوتاه تجربی‌­ای به نام قفس[۴۲] که در اواسط دهه‌­ی ۱۹۶۰ساخت) و همچنین این مساله بود که اکثر فیلم­‌هایش را به ­صورت مستقل می‌­ساخت (یا با کمک ­هزینه‌­های اتحادیه سینماهای هنری، مانند کتاب‌­های‌تان را دور بریزید، بیایید در خیابان‌­ تظاهرات به پا کنیم[۴۳] و پاستورال: مردن در روستا[۴۴].) او با فیلم‌­های تجربی‌­اش به شهرت رسید. فیلم‌­هایی با فرم باروک-سورئالسیتی و عناصر آزاردهنده­‌ی جنسی که سبب شد تسیه و ساتو[۴۵] از او به­ عنوان «بت­‌شکنی» با «ایده‌­های اصیل، غیرعادی و سرگرم­ کننده» تجلیل به ­عمل آورند.

ترایاما در فیلم­‌های کوتاهش یعنی پادشاه سس کچاپ[۴۶] و چوفوکو-کی[۴۷]، برای تعهد به تصویر آزادی جنسی و نمایش موقعیت­‌هایی انتقام‌جویانه و تحقیرآمیز، مانند صحنه­‌هایی از رابطه­‌ی جنسی بین کودکان و بزرگسالان، حتی از اوشیما نیز پا را فراتر می­‌گذارد.

با وجود این‎که بازنمایی تصویری و موسیقایی سینمای ژاپن در دهه­‌ی ۱۹۶۰ دستخوش تغییرات بنیادینی می­‌شود، این دگرگونی‌­ها را صرفا نمی­‌توان به ­حساب روش برخورد جدید با برخی سیاست­‌ها و عناصر اجتماعی (خانواده، زنان، جوانان و جنسیت) گذاشت، بلکه باید آن­ را از پیامدهای به ­کارگیری پارادایم‌های فرمال دیگری، بالاخص در زمینه‌­ی صدا، حرکات دوربین، بازیگردانی، تدوین و کار با نور و رنگ در نظر گرفت.

بیاید برای مثال حیطه‌­ی ساخت موسیقی فیلم را بکاویم: در فیلم‌­های کلاسیک ژاپنی، مانند آثار میزوگوچی، خصوصا جیدای‎گکی‌ها (درام‌های تاریخی)، موسیقی‌­ای که اغلب به گوش می‎رسید در راستای پیروی از قوانین «ژاپن قدیم» به­ وسیله‌­ی سازهای سنتی همچون کوتو، بیوا[۴۸] و شاکوهاچی[۴۹] نواخته می‌­شد. اما سینمای موج نو با مفهوم جدیدی از موسیقی متن سروکار داشت که با بهره‌­گیری مبتکرانه از سازهای سنتی یا با ترکیب منابع جدید صدا ساخته شده و آغازگر یک هستی­‌شناسی موسیقایی تازه بودند. تنها چند نفر هستند که نام‌شان تقریبا در تمام آثار فیلم‌­سازان موج نو به‌عنوان آهنگساز ذکر شده ولی از میان آن‌­ها اسم یک نفر که برای کارگردانانی همچون کو ناکاهیرا، توشیو ماتسوموتو، ناگیسا اوشیما، ماساکی کوبایاشی، سوسومو هانی، شوهی ایمامورا، یوشیشیگه یوشیدا، ماساهیرو شینودا و بیشتر از هم برای هیروشی تشیگاهارا موسیقی ساخته است، جلب‎توجه می­‌کند. تورو تاکمیتسو[۵۰] که خاصه به­ خاطر محدودیت دامنه‌­ی صوتی آلات موسیقی سنتی ژاپن مجذوب آن‌ها بود، در آثارش بسیار از این سازها استفاده می­‌کرد. تکراری‌­ترین صدا در آثار او از آنِ بیوا بود که برای رسیدن به نزدیک­‌ترین مفهوم از برداشت شخصی­­‌اش نسبت به «نویز» ایده‌­آل‌­ترین ساز به ­شمار می‌­آمد: «مضراب بزرگ، مثل یک چکش صیقلی، مناسب ساختن یک “نویز زیبا” است». از طرف دیگر، برای مقاصد مشابه، تاکمیتسو از منابع صوتی دیگری در آثارش استفاده می­‌کرد که نهایتا به ملغمه‌­ای موسیقایی می‌­انجامید. دسر در یادداشتش بر خودکشی دونفره[۵۱] ساخته‌­ی ماساهیرو شینودا توضیح می‌­دهد که:

اگرچه تاکمیتسو، آهنگساز و همکار نویسنده­‌ی فیلم‌نامه، در قسمت‌­هایی از موسیقی متن موتیف‌­های مدرن الکترونیکی به ­کار برده است اما اغلب موسیقی دوره­­‌ای به گوش می‌­رسد که فیلم در آن می‌­گذرد.

هدف تاکمیتسو چنین بود:

ایده‌­ای به ذهنم رسید که نویزهای اتفاقی را با موسیقی ترکیب کنم. اگر بخواهم دقیق­‌تر بگویم، زمانی بود که فهمیدم ساخت موسیقی یعنی معنابخشیدن به جریان صداهایی که وارد جهان ما می‌­شوند.

و نتیجه یک موسیقی پیچیده و گنگ، اساسا و عمیقا مضطرب‌­کننده است که بحران هویتی و اجتماعی ژاپن مدرن را بازمی‌­نمایاند. شاید رادیکال‌­ترین ساخته­‌های او، موسیقی متن فیلم‌­های تله[۵۲] و چهره‎ی دیگری[۵۳]، هر دو به کارگردانی تشیگاهارا باشد که فضایی مرموز و آزاردهنده به‌وجود می‌­آورد.

در ارتباط با فیلم‌­برداری هم باید گفت که موج نو به کاوشی در قابلیت‌­های روایی حرکات دوربین پرداخت. در مقابل دوربین ایستای اُزو یا نماهای مستقیم میزوگوچی، بسیاری از فیلم‎سازان موج نو، از دوربین­­‌های پرتحرک استفاده کرده و به نتایج منحصربه‌­فردی، هم در تولیدات مستقلی مانند فیلم‌­های هانی و ترایاما و هم در آثار استودیویی سوزوکی و ایمامورا، رسیدند. اما شاید هانی بیش از بقیه مفتون قدرت دوربین بود و این موضوع در مصاحبه­‌ی او با جون ملن[۵۴] در سال ۱۹۷۵ کاملا به چشم می­‌آید:

بسیاری فکر می­‌کنند که نگاه‎کردن از ویزور دوربین کسر شأن کارگردان است. آن­‌ها این مسئولیت را به فیلم‌­بردار یا مدیر فیلم‌­برداری می‌­سپارند. اما خودم را در این دسته قرار نمی‌­دهم، چرا که مسحور قدرت دوربین هستم.

این شیفتگی باعث شد هانی دست به تجربیات گسترده‌­ای با حرکات دوربین بزند (“تشنج” تصویر در فیلم نانامی: جهنم عشق اول را به یاد بیاورید.) از طرف دیگر، او تعریف هستی­‌شناسانه‌­ی دیگری از ماهیت در نسبت با سوژه­‌ی فیلم­‌برداری‌­شده ارائه داد. هانی نیز مانند ژان روش معتقد بود که فیلم محصول همکاری چندجانبه­‌ی همه‌­ی افراد گروه فیلم­‌سازی است:

اگر در فیلم‌­هایم به مردم فرصت بدهم، آن‌ها می‌­توانند در زندگی خودشان دست به تجربه و آزمون بزنند. در فیلم جدیدم، از بازیگران خواستم که نه‎تنها بازی کنند، بلکه ببینند، روایت کنند و احساسات خودشان را از طریق دوربین ابراز کنند.

فیلمی که هانی از آن حرف می‎زند برنامه‌­ی صبحگاهی[۵۵] نام دارد. تمرین فوق در آن حتی از، مثلا هرم انسانیِ[۵۶] روش، نیز فراتر می‌­رود. چرا که بازیگران نه‎تنها در ساخت فیلم مشارکت داشته و به راش‌­های فیلم­‌برداری­‌شده‌­ی روز قبل واکنش نشان می‌­دهند بلکه خودشان نیز تبدیل به فیلم‎ساز می‌­شوند. هانی هفت یا هشت دوربین هشت میلی­‌متری به نابازیگرانش داد و آن­‌ها فیلم‌­هایی ساختند که نهایتا در متن روایت فیلم اصلی، که توسط هانی و بازیگرانش ساخته شده بود، قرار گرفت. فیلم‎سازان دیگری نیز بودند که از بازیگرانش می­‌خواستند فراتر از مسئولیت­‌های‌شان در مقام بازیگر عمل کنند، مانند توشیو ماتسوموتو با تجربه‌­هایش در فیلم تشییع جنازه‌ی گل­‌های رز که ذکر شد و شوجی ترایاما که طی دهه‌­­ی ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ در بسیاری از فیلم‌­هایش، از جمله فیلم اولش، قفس، از اعضای گروه فیلم­‌برداری‌­اش در نقش بازیگر استفاده می­‌کرد.

این بازسازی سبکی نتیجه­‌ی ابداعاتی در تدوین، هم در نماها و هم مابین آن‌­ها، بود. مثلا توجه کنید به مجموعه عکس‌­هایی که در فیلم برای چشم راست آسیب ­دیده‌­ام، براساس تصاویر آرشیوی، انیمیشن‌­های آبستره و سکانس­های کوتاه روایی، مانند صحنه­‌ی مربوط به مردی که لباس­‌های زنانه می‌­پوشد، گردهم­ آمده است. یا تدوین آلترناتیو و نامرسوم فیلم اروس به‌­علاوه‌­ی کشتارِ یوشیشیگه یوشیدا، که در آن صحنه­‌هایی تاریخی از زندگی آنارشیست ژاپنی ساکائه اوسوگی[۵۷] در میان سکانس‌­هایی از صحبت‌­های­ دو دانشجو درباره‌­ی سیاست و آزادی عشق در دهه‌­ی ۱۹۶۰ جای می‌گیرد؛ حتی صحنه‌­هایی را می‌­بینیم که شخصیت‎هایی از هر دو دوره در کنار هم قرار گرفته‌­اند.

از جمله دیگر ویژگی­‌هایی که موج نوی سینمای ژاپن را از سینمای کلاسیک این کشور جدا می‌­سازد، تجربیات این نسل با دو جنبه‌­ی دیگر از ساخت سینمایی یعنی نور و رنگ است. اولا، به‎خاطر ذات بازنمایانه‌­ای[۵۸] که این عناصر بصری در طول تاریخ سینما، از اکسپرسونیسم آلمان تا سینمای مستقل ورنر هرتسوگ، گاس ون سنت یا لنس همر[۵۹]، داشته­‌اند. و ثانیا، به‎دلیل اهمیت نشانه­‌شناختی آن‌ها در مطالعه‌­ی تلاش برای ساخت ضدسیاست و ضدزیبایی‌­شناسی در موج نوی سینمای ژاپن.

 

پی‌نوشت:

[۱] John Berra

[۲] Inazo Nitobe

[۳] Bushido: The Soul of Japan

[۴] (Hawai Mare oki kaisen aka The War at Sea from Hawaii to Malaya (1942

[۵] Kajiro Yamamoto

[۶] General MacArthur

[۷] Treaty of Mutual Cooperation and Security between the United States and Japan

[۸] Zengakuren

[۹] Nobusuke Kishi

[۱۰] Michiko Kamba

[۱۱] (Nippon Konchūki aka The Insect woman (1963

[۱۲] (Akai satsui aka Intentions of Murder (1964

[۱۳] (Haha-tachi (1967

[۱۴] (Tsuburekakatta Migime no Tame Ni aka For My Crushed Right Eye (1969

[۱۵] Art Theatre Guild

[۱۶] Jonas Mekas

[۱۷] In Praise of Shadows

[۱۸] Junichirô Tanizaki

[۱۹] Noh theatre

[۲۰] Nuberu Bagu

[۲۱] Yûjirô Ishihara

[۲۲] (Crazed Fruit aka Kurutta Kajitsu (1956

[۲۳] (Taiyo no Kisets aka Seasons of the Sun (1956

[۲۴] Takumi Furukawa

[۲۵] (Erogotoshitachi: yori Jinruigaku nyūmon aka The P o r n o graphers (1966

[۲۶] Genji Monogatari (The Tale of Genji): داستان گنجی یکی از رمان‌های ژاپنی نوشته شده در آغاز قرن۱۱ میلادی است.

[۲۷] Shikibu Murasaki

[۲۸] Un Chant d’amour

[۲۹] Jean Genet

[۳۰] Koto: نوعی آلت موسیقی که در بین اهل فن به تار ژاپنی معروف است. شکل ظاهری آن شبیه به سنتور و صدایش به خانواده­ی تار نزدیک‌­تر است.

[۳۱] (Nihon Shunka-kô aka Sing a Song of S e x (1967

[۳۲] Seijun Suzuki

[۳۳] Max Tessier

[۳۴] (Tôkyô Nagaremono aka Tokyo Drifter (1966

[۳۵] (Kenka Erejii aka Elegy of Violence (1966

[۳۶] Kaneto Shindo

[۳۷] (Onibaba (1964

[۳۸] Susumu Hani

[۳۹] Jean Rouch

[۴۰] (Bwana Toshi no Uta aka Bwana Toshi no uta (1965

[۴۱] (Hatsukoi: Jigoku-hen aka Nanami, The Inferno of First Love (1968

[۴۲] (Ori aka The Cage (1964

[۴۳] Sho o Suteyo Machi e Deyou aka Throw Away Your Books, Rally in the Street

[۴۴] Den-en ni Shisu aka Pastoral: To Die in the Country

[۴۵] Tadao Sato

[۴۶] (Tomato Ketchup Kôtei aka Emperor Tomato Ketchup (1971

[۴۷] (Chôfuku-ki (1974

[۴۸] biwa

[۴۹] shakuhachi

[۵۰] Toru Takemitsu

[۵۱] (Shinju ten no Amijima aka Double Suicide (1969

[۵۲] (Otoshiana aka Pitfall (1962

[۵۳] (Tanin no kao aka The Face of Anothers (1966

[۵۴] Joan Mellen

[۵۵] (Gozenchu no jikanwari aka The Morning Schedule (1972

[۵۶] (La pyramide humaine aka The Human Pyramid (1961

[۵۷] Sakae Osugi

[۵۸] Symptomatic

[۵۹] Lance Hammer