فیلم پن: ترومای تاریخی در یک قاب هالیوودی؛ نگاهی به فیلم بلک‌کلنزمن

ترومای تاریخی در یک قاب هالیوودی؛ نگاهی به فیلم بلک‌کلنزمن

 

فیلم بلک‌کلنزمن با تصاویری از تاریخ سینما (بربادرفته و لیتل راک ناین) آغاز می­‌شود که در آن‌­ها شاهد تبعیض و مبارزات نژادی میان سفیدپوستان و سیاه­پوستان در تاریخ آمریکا هستیم. پس از این تصاویر کوتاه، فیلم به سال‌های دهه‌ی هفتاد می­‌آید که در آن جوانی سیاه­پوست به‌­نام ران استالور که ظاهرا بیکار است با آگهی استخدامی روبه‌رو می‌­شود:«به نیروی پلیس کلورادو ملحق شوید. از اقلیت‌­ها دعوت به همکاری می‌­شود.» تا این­جا دو چیز خود را به‌­خوبی نشان می‌­دهد؛ اول این­که تبعیض نژادی و مبارزات میان آن‌­ها پایان یافته است و نژادهای سیاه و سفید و…. به شکلی مسالمت‌­آمیز و بدون مشکلی در کنار هم زندگی می‌­کنند، همان­‌طور که در چهره ران مشکلی از این بابت دیده نمی‌­شود. دوم اینکه، اسپایک لی در فصل کوتاهِ آغازین فیلم برای ارجاع به مستنداتی مبنی بر تبعیض و مبارزات نژادی نه به وقایع و کتب تاریخی یا مستندات برگرفته شده از مبارزات میدانی، که برعکس به تاریخ سینما رجوع می­‌کند و با این کار قصد دارد سینما را به عنوان ماده‌ای برای بررسی تاریخ و شرایط اجتماعی برگرفته از آن برکِشَد.

اما مورد اول را خیلی سریع در همان فصل استخدام به‌­هم می‌­زند. زمانی که ران به آگهی خیره می‌­شود، دوربین از زاویه وری‌­های‌­انگل او را در قاب می­‌گیرد که بیش­تر تداعی‌­گر یک نگاه از بالا به پایین و از این نظر، استعماری است. در ادامه همین فصل، زمانی‌­که ران در مصاحبه حاضر می‌­شود، مصاحبه­‌کنندگان دو نفر هستند؛ یکی سیاه­پوست و دیگری، بریجز، فردی سفیدپوست و رییس کلانتری. در اینجا حضور دو فرد از دو نژاد مختلف اما بر روی یک صندلی به مانند همان آگهی به ظاهر تاکیدی است بر پایان یافتن نظام آپارتاید و تبعیض. اما در مصاحبه و گفتگویی که با ران صورت می­‌گیرد به طور مضحک و طعنه‌­آمیزی تنها یک سوال است که تکرار می­‌شود و با این سوال از او تنها یک چیز می­‌خواهند؛ اگه کسی بهت گفت کاکاسیا تو نباید هیچ واکنشی از خودت نشون بدی. در اینجا اسپایک لی با نشان دادن تصاویر سینمایی در ابتدای فیلم که مبتنی بر تبعیض بودند و در ادامه، با آمدن به حدود پنجاه سال بعد (قسمت مربوط به ران در دهه هفتاد می­‌گذرد) می­‌خواهد به ما بگوید که هیچ چیز تغییر نکرده است و نگاه­‌های نژادپرستانه و از بالا به پایین و تبعیض­‌آمیز سفیدها به سیاهان و…. همان است.

در اینجا با رخنه‌­ی امرواقعی و تعریف‌­ناپذیر در ساحت نمادین و تعریف‌­شده روبه‌رو می­شویم. رخنه­‌ی امری که نمی‌­توان آن را تعریف و در ساحت نمادین جای داد و این کار را از طریق دو دوره تاریخی متفاوت به تصویر می‌­کشد که در دوره اول، بحرانی تنش‌­زا و به‌­ظاهر حل نشدنی را به ما نشان می‌­دهد و در دوره دوم ابتدا نشان می‌­دهد که بحران برطرف شده است اما در ادامه می‌­بینیم که هیچ­ چیز حل نشده است و همه­ چیز همان‌­گونه است که در گذشته بوده است. برای دسترسی و امکان نشان دادن ترومای تاریخی بایستی دو جهان متمایز میل و فانتزی را به تصویر کشید. به همین دلیل تصاویر سینمایی اولیه حکم جهان خیالی را دارند و داستان ران حکم جهان میل را دارد. می‌­توان بهترین فیلمی را که از این منظر ساخته شده است را فیلم شب و مه ساخته­‌ی آلن رنه دانست که در آن ابتدا آشویتس را به تصویر می­‌کشد و در ادامه زمانی که به حدود بیست سال بعد و زمان حال می‌­آید باز با همان فجایعی روبه‌رو می‌­شویم که تکرار آشویتس هستند. ( یک تفاوت مهم در این دو فیلم این است که در فیلم شب و مه از تصاویر مستند هولوکاست در حکم پرده خیالاتی استفاده می­‌کند در حالی‌که اسپایک لی از تصاویر سینمایی در حکم جهان فانتزی استفاده می‌­کند.)

در ادامه ران در منصب یک کارمند جزئی و پیش‌­پاافتاده که کارش تنها جابه­‌جا کردن پرونده­‌ها می‌­باشد، استخدام می‌­شود. همکاران او در کلانتری یک نگاه از بالا به پایین به وی دارند و او را فردی از رنگ و نژاد پَست‌­تر می‌­دانند. همکارانی که مجرمان سیاه­پوست را وزغ‌­های سیاه می‌­نامند و ران به ظاهر نمی‌­تواند با این قضیه کنار بیاید. در ادامه ران تقاضای پستی مهم­‌تر را به رییس‌­اش در اداره می‌دهد: کار در بخش مواد مخدر. در اینجا چیزی که مشخص می‌­شود این است که ران به خاطر رفتار نژادپرستانه همکاران­ش در بخش بایگانی ناراحت نشده است. چرا که در این‌صورت می‌­بایست از سِمَت خود استعفا می‌­داد و کار در اداره را رها می‌­کرد، نه اینکه از دایره‌­ای به دایره‌­ی دیگر منتقل می‌­شد. او درخواست انتقال می‌­دهد، چون احساس می­‌کند دایره انسانی جواب­گوی توانایی‌­ها و ظرفیت‌­های او نیست. رییس او بریجرز با درخواست او موافقت نمی‌­کند اما در فصل بعد در خواست کار در دایره اطلاعات را به او می‌­دهد و ران هم با خوشحالی قبول می­‌کند.

ران در اولین ماموریت خود بایستی در گروهی سیاه­پوست که به صورت زیرزمینی فعالیت می­‌کنند و خواستار برابری نژادی و عدالت هستند نفوذ کرده و از برنامه‌­ها و فعالیت­‌های آنان آگاه شود. در اینجا با رویه‌­ای روبه‌رو می‌شویم که در آن فردی سیاه­پوست برای جاسوسی و برهم‌زدن فعالیت­‌های عدالت­‌خواهانه و راستین سیاهان استفاده می‌­کند و ابعاد آن زمانی بارزتر می‌­شود که می­‌بینیم در دایره اطلاعات علاوه بر ران سیاه­پوست، همکار او، فیلیپس، فردی یهودی است. و برای نفوذ در گروه ضدیهودی و ضدسیاه­پوست کلن­‌کلرس­‌ها از نام ران و حضور مادی فیلیپس استفاده می‌­شود (فیلیپس با نام ران استالور وارد گروه کلن­‌کلرس می‌­شود)­­. در اینجا انتقاد به بوروکراسی‌­ای است که در آن افرادی از نژادها، رنگ‌­ها و مذاهب متفاوت را با ادعای برابری به دور هم جمع می­‌کند اما در خدمت ایدئولوژی‌­ای که مبتنی بر نژاد سفید می‌­باشد. و از این طریق نظام اداره­‌ای خود را در مقابل نژادها و رنگ­‌هایی که پَست‌­تر از خود می‌­داند قرار نمی‌­دهد، بلکه افرادی از همان نژاد و رنگ را در مقابل آن­‌ها قرار می‌­دهد؛ هم فعالیت‌­هایی که نژادپرستانه هستند و هم فعالیت‌­هایی که علیه نژادپرستی هستند. ران همزمان هم با گروهی مبارزه می‌­کند که علیه سیاه­‌ها می‌­باشد و هم علیه گروهی سیاه­پوست که برای حقوق برابر مبارزه می‌­کنند.

تا به اینجا موضع ران اصلا مشخص نیست. او به ­دلیل اینکه کار در اداره پلیس توانایی‌­های او را فعلیت می‌­بخشد از کار و خدمت کردن در آن لذت می‌­برد اما در مقابل، از لحاظ عاطفی دل­بسته­‌ی پاتریس شده است که در سازمان زیرزمینی فعالیت می‌­کند و موضع و اهداف او در تخاصم با قدرت و قانونی است که ران به آن خدمت می­‌کند. اما ران، هم می‌­خواهد در اداره پلیس باقی بماند و هم پاتریس را به عنوان شریک زندگی در کنار خود داشته باشد. در واقع از طرفی دل­بستگی ران به پاتریس و همسو شدن با دغدغه پاتریس باعث می­‌شود تماشاگر با او ارتباط برقرار کند. اما از طرف دیگر به ­دلیل دل­بستگی ران به نظام اداره­‌ای و سازمانی که  فاقد برابری است باعث می­‌شود که تماشاگر با او ارتباط برقرار نکند و به‌­خاطر پافشاری‌­اش برای حضور در این نظام بوروکراتیک، او را سرزنش کند. به همین دلیل، در رابطه با ران می­‌توان گفت که با فردی روبه‌رو هستیم که می‌­تواند مصداق همان ضرب‌­المثل “هم خدا را می­‌خواهد و هم خرما را “­ باشد. در نتیجه وجود چنین نقشی نتوانسته است به نگاه تلخ­‌اندیش کارگردان که می­‌خواهد یک ترومای تاریخی را به ما نشان دهد، کمکی کند. اما ضربه‌ی اصلی که اسپایک لی به فیلم خود وارد کرده است آن­جاست که هم می­‌خواهد به معیارهای خوش‌­باورانه‌ی هالیوود وفادار بماند و هم به دیدگاه تلخ‌اندیش خود، که اصلا قابل جمع با یکدیگر نیستند.

اوج این تخاصم را می‌­توان در فصلی دید که گروه کلن در یک کلیسا مشغول انجام مراسم آیینی وقیحانه‌­ای هستند و همزمان یک سیاه­پوست مبارز و پابه‌­سن گذاشته خاطره‌­ای از مبارزات خود در اوایل قرن را تعریف می­‌کند که در مبارزه­‌ای پلیس آلت یک سیاه­پوست را بریده، در دهان او بنزین داغ ریخته و عکس او را کارت پستال گرفته است. این دو فصل به صورت تدوین موازی نمایش داده می­‌شوند و ما می‌­دانیم که در پایان این فصل، فیلیپس از گروه کلن قصد دارد پاتریس را ترور کند. امری که بر نگاه غالب و تلخ کارگردان که بر مبنای آن تبعیض هنوز وجود دارد و از بین نرفته است تاکید می‌­کند. اما زمانی­‌که ران موفق می‌­شود جلوی این حمله تروریستی را بگیرد و پاتریس را نجات دهد در یک نگاه هالیوودی به ما گفته می‌­شود غلبه بر این ترومای تاریخی امکان­‌پذیر است و این ضربه‌­ای است که فیلم بر نگاه مولف‌­نگر کارگردان وارد می‌­کند. برای درک این مطلب بایستی گفت که زمانی یک زخم یا بحرانی نشان داده می‌­شود بدون هیچ راهی برای درمان یا گریز از آن و این عدم موفقیت یا درمان به ذات تروما برمی­‌گردد. اما زمانی هم ممکن است که راهی نشان داده شود برای برطرف کردن آن تروما، اما در پایان افراد موفق به برطرف کردن آن نشوند. در صورت دوم، عدم موفقیت به شرایط یا شخصیت­‌ها باز می‌­گردد و نه به ماهیت آن زخم یا رخنه امر واقعی. اسپایک لی به دنبال طرح مساله خود با صورت اول است و کلیت فیلم هم تلاش می‌­کند آن را نمایش دهد، اما آنچه در جهان نمایشی فیلم می‌­بینم از نوع صورت دوم است و این عدم تناسب و ضربه‌­ای که به فیلم وارد می‌­شود به خاطر رعایت همان قراردادهای هالیوودی است.

در ادامه ران هم مورد تشویق و ستایش رییس و همکاران قرار می‌­گیرد و هم با پاتریس بدون آنکه از کارش استعفا دهد یا پاتریس از موضع‌­اش روی‌­برگرداند در یک خانه به عنوان شریک زندگی با او هم‌­خانه می­‌شود؛ یک پایان خوش هالیوودی. اما در همین فصل پاتریس به ران می‌­گوید که نمی‌­تواند به خاطر شغل­ ران به او اعتماد کند. اما مشخص نیست وقتی که نمی‌تواند به او به خاطر منافع یک گروه و نژاد اعتماد کند چرا با او در یک خانه زندگی می­‌کند. در ادامه‌ی همین فصل، که ران و پاتریس مشغول کارهای خود هستند زنگ خانه زده می‌­شود. ران و پاتریس هر دو با اسلحه به طرف پنجره می‌روند و از پنجره مراسم آیینی گروه کلن را می‌بینند که صلیبی را آتش زده‌­اند و فریاد می‌­زنند: خاک و خون. تاکیدی بر همان نگاه تلخ­‌اندیش کارگردان که عقیده دارد تبعیض و نابرابری هنوز وجود دارد و در فصل پایانی در تصاویری مستند از تظاهرات و درگیری‌­های میدانی در سال ۲۰۱۷ فاشیست‌­هایی را نشان می‌­دهد که شعار خاک و خون را فریاد می‌­زنند و با پیوند زدن این شعارهای خیابانی به سخنرانی ترامپ و صحبت­‌های جان دوک( رییس سازمان کلن) که سخنرانی ترامپ را تایید و حمایت وی از دیدگاه­‌های نژادپرستانه خود می‌­داند، به ما می‌­گوید که تا به امروز این ترومای تاریخی ادامه دارد.

 

• • •

(BlacKkKlansman (۲۰۱۸

Director: Spike Lee

تاریخ انتشار: اسفند ۲۰, ۱۳۹۷
لینک کوتاه:
https://filmpan.ir/?p=1446