به یاد دارم که یکی از دوستانم در یادداشتی دربارهی جشنوارهای خاص سوالی را پیش کشیده بود که برای نگارنده قابل تامل بود: آیا در زمانهی حاضر و با توجه به افزایش تولید فیلم و رشد و فزونی جشنوارهها با موضوعات مختلف، میتوان در پایان هر سال لیستی از «بهترین» فیلمهای آن سال تهیه نمود؟
پاسخ این سوال برای نویسنده آن یادداشت، منفی بود اما او در ادامه پیشنهاد میدهد که بهتر است از واژهی «مهمترین» به جای «بهترین» استفاده نمود. به عبارت دیگر، ما در نهایت میتوانیم در پایان هر سال لیستی از «مهمترین» فیلمهای سال را ارائه دهیم.
پس از گذشت سه سال از آغاز فعالیتهای «فیلمپَن»، قرار است «مهمترین» فیلمهای هر سال به شکل پروندهای منتشر شود که نگاه، سلیقه و رویکرد ما در آن جلوهگر باشد. این نخستین سالی است که دست به چنین تجربهای میزنیم و با همین خطمشی در سالهای آتی نیز پیش خواهیم رفت. در عین حال ما اصرار داریم که چنین انتخابی تحت عنوان «مهمترین»های سال گنجانده شود و نه «بهترین»های سال؛ چرا که به زعم ما اصلیترین و بزرگترین وجه تفاوت این دو واژه در مفهومی به نام زمان مستتر است. در واقع اثری در خور بهترینِ آن سال قرار خواهد گرفت که آزمونِ گذر زمان را نیز با موفقیت پشت سر بگذارد. ممکن است که فیلمی با توجه به عوامل مختلفی در زمرهی «مهمترین»های سال قرار گیرد اما در گذر زمان به دست فراموشی سپرده شود. بنابراین این «خاصیت ماندگاری» است که فیلم یا اثر هنری را در مقام «بهترینِ» آن سال متعین میسازد.
یادآوری نکتهای در اینجا ضروری است و آن اینکه این انتخابها تحت هر عنوانی بایستی نمایانگر رویکرد و سیاستها باشد. هیچ انتخاب و یا لیستی بدون در نظر گرفتن سلیقه، نگاه و خطمشیای امکانپذیر نیست و ما نیز پس از چند سال با دست زدن به چنین امری، برای نخستین بار، مبرا از آن نیستیم و آنچه که ما در پی آن هستیم، همانطور که به طرق مختلف و در یادداشتها و پروندههای گوناگون به آن اشاره داشتیم، کشفِ مکان و زمانی در تاریخ است که بر روی آن برچسب «ورود ممنوع» حک شده است و از طریق همین جستجو و کشف است که میتوان مرزهای موجود را تغییر داد و خللی در نقد مناسبات تصویری به وجود آورد. در عین حال برای پیمودن چنین مسیری و با توجه به مختصات فعلی نقد در سینمای ایران، باید به تاریخی چنگ زنیم که در میان شرارت، حقیقت و اضطراب جای دارد. از همین رو فیلمهایی در نگاه ما «مهمترین» قلمداد میشوند که الهامبخش ما در این مسیر باشند. آنها در حالیکه الهام بخش هستند، خود نیز از گوشهای تاریک فیلم یا آثاری را فراخواندهاند که در دوزخ گرفتار بودند. به عنوان نمونه میتوان به اثر درخشانِ یان گونزالز، چاقو+قلب اشاره کرد که در بخشهایی وامدار «بلو مووی»[۱] است. امری که خودِ گونزالز در گفتگویش با جوردن کرانک با اشاره به فیلمی به آن ارجاع میدهد.
در عین حال که فیلمها میتوانند الهام بخش باشند، بایستی باعث شوند که ما بدون توقف در مسیر باقی بمانیم. به بیانی دیگر، فیلم باید باعث شود که ما از جایمان تکان بخوریم، نیروی برانگیزانندهی آن، عصیان و خشم ما را رهاتر سازد تا شور و شوق و انرژیمان را افزایش دهد و برای نبرد با حجابی از استبداد که ظاهر زندگی حقیقی را پوشانده، آمادگی لازم را به دست آوریم. برای تکمیل این بند ژیگا ورتوف (دزیگا ورتوف) و یکی ازجملاتش را به یاد میآوریم:
از هم اکنون و برای همیشه من بیتحرکی انسان را به کنار مینهم، پیاپی حرکت میکنم، به اشیا دور و نزدیک میشوم و زیر آنها میخزم.
به جز الهامبخش بودن و پرتحرک بودن، به نظر میرسد نیرویی شاعرانه در تصاویر نهفته است که ارتعاشی از الکتریسته یا سایشِ درون وخارج از قاب باشد. چیزی که سخت بتوان آن را وصف نمود، اما آن قدر مرئی هست که بتوان تشخیصاش داد. نوعی از رئالیسم که آرام آرام جان میگیرد و تکههای واقعیت را با تعبیری هنرمندانه در لحظهای خاص از نو خلق میکند.
سخن گفتن از قدرت تصاویر دیگر امری عادی تلقی میشود، اما وقتی این قدرت به جنون تبدیل شود، امر عادی تهدید میشود. انباشت همین امر عادی باعث شده تا تصاویر فقط سطحی از قدرت را به نمایش بگذارند که مورد پسندِ سلیقهی عدهای خاص باشد. عدهای که همه چیز را فدای منفعت خودشان میکنند و سعی در انعکاس تصاویری دارند که فاقد جنون است. تعدادی فیلم در سال ۲۰۱۸ برجسته شدند که از جنون تهی بودند و دیدنشان آدم را به رخوت وکلافگی میکشاند؛ روما[۲] (آلفونسو کوآرون) و جنگ سرد[۳] (پاول پاولیکوفسکی) دو نمونه از بیشمار فیلمهایی بودند که فقط ساخته شدهاند تا عدهای خاص را به ارگاسم برسانند. همین است که مبلغان این فیلمها، به جای پرداختن به جنونِ تصاویر، به شکلِ جنونآوری به تبلیغ این فیلمها میپردازند. به عبارتی دیگر، آنها بیشتر مفتون جنونِ تبلیغات شدهاند تا تصاویر.
تاریخ ثابت کرده است که از دل همین جنون، نوابغ شکوفا شدهاند و آثاری در هنر پدیدار گشته است که باعث شگفتی در جهان شده است. گویی جهان، تازه و از نو خلق شده است و برای نمونه کیست که جنون سوررئالیستها را در هنر منکر شود؟ با این همه هستند کسانی که این قدرت جنون را نفرتانگیز میدانند. برای مثال به هنگام نمایش فیلم خانهای که جک ساخت (لارس فون تریه) در جشنواره کن، بیش از صد نفر از حاضرین، سالن نمایش را ترک کردند. یکی از آنها، چارلی آنجلا، خبرنگار الجزیره در توئیتی مینویسد:«کشتن زنان و کودکان هنر نیست.» یا یکی از منتقدان ورایتی پس از خروج از سالن فیلم را نفرتانگیز میخواند. اما این تیتر استیون ترش در یادداشت بینظیرش در مورد اهمیت فیلمِ لارس فون تریه قابل توجه است:«کشتار در کن.» با توجه به این تیتر میخواهم بگویم که هنرمندان مجنون در زمانهی ما شبیه به قاتلین زنجیرهای هستند.
در پایان و با توجه به نکات ذکر شده در بالا که بخش کوچک و کلیتی از خط مشی ما را در مواجههمان با فیلمهای سال قرار میدهد، لازم است پیش از معرفی فیلمها نکتهای را دربارهی این پرونده ذکر نمایم.
ما برای هر فیلم یک فایل یا یک صفحه در نظر گرفتهایم که در آن ابتدا نقد نوشته شده بر آن فیلم را قرار دادهایم و بعد از آن گفتگویی را با فیلمساز ترجمه نمودهایم. مطالب نیز بر اساس نمرهی فیلمها ترتیب شدهاند و تنها در ردیف دهم این لیست، نام دو فیلم به طور مشترک وجود دارد.
این نکته را نیز باید اضافه نمود که ما برای انتخاب «مهمترین» فیلمهای سال، خود را محدود به یک لیست با تعدادِ مشخصی نمیدانیم و اگر در سال ۲۰۱۸ ده فیلم به این لیست راه یافتهاند، سالهای آتی شاید کمتر یا بیشتر شوند. چه اینکه نمیدانیم بر تعداد شاعران، انقلابیون، دیوانگان و قاتلین کم یا افزوده میشود.
مهمترین فیلمهای سال ۲۰۱۸:
۱- سفر دراز روز در شب (بی گان)
۲- خانهای که جک ساخت (لارس فون تریه)
۳- کلایمکس (گاسپار نوئه)
۴- چاقو+قلب (یان گونزالز)
۵- دیوانه (استیون سودربرگ)
۶- میانهی دههی نود (جونا هیل)
۷- زمانهی ما (کارلوس ریگاداس)
۸- سوسپیریا (لوکا گوادانینو)
۹- دوربین (دنیل گلدهابر)
۱۰- ملت آدمکش (سم لوینسن)
۱۰- پیرمرد و اسلحه (دیوید لاوری)
.
پینوشت:
[۱] Blue Movie
[۲] Roma
[۳] Cold war