«مهم نیست چه کسی یک ثانیه زودتر یا دیرتر گلوله را شلیک کرده است.»
چند ثانیه بعد از این جملهی سوفی، افسر کره ای-سوئیسیِ مسئولِ بررسی پرونده مرگ مشکوک دو سرباز کرهشمالی در مرز دو کره، و در پایان تحقیقات نیمه تمامش، گروهبان لی، پاسبان مرزی کرهجنوبی، خودش را مقابل دیدگان حیرتزده سوفی مجازات میکند و ماشه را در گلویش میچکاند تا به راستی مهم نباشد چه کسی یک ثانیه زودتر یا دیرتر گلوله را شلیک کرده است و راز مرگِ سربازان، سربسته، مهر و موم به مُهرِ برادریِ آغشته به دشمنیِ چهار سرباز از وطنی دوپاره، تداومبخشِ پاس سربازان دو کشور در محافظت از مرزشان- ضخامت سیمانی بد قوارهای که پنجاه سال پیش و در پایان جنگ جهانی دوم کره را به دو بخش شمالی و جنوبی تقسیم کرد- تضمینکننده این صلحِ مسلح تا ابد، باقی بماند.
همین گونه است که افسر ارشد سوئیسی-متضمن و ناظر بر عدم درگیری دو کره در منطقه امنیتی مشترک (JSA)- آشکارا میگوید که دو کشور مایل نیستند که این تحقیقات سرانجام مشخصی داشته باشد:«اینجا صلح برقرار است با پنهان کردن حقیقت». حقیقت اما در نهانِ بازماندگان و رفتگان حادثه میماند.
منطقه امنیتی مشترک[۱]، ساخته پارک چان-ووک[۲] فیلمساز کرهای که بیشتر در کشور ما با ساخته مشهورش، پیرپسر[۳] شناخته میشود، بازخوانی یک جدایی است. روایتی از جدایی دو کره که بیش از هر چیز در مرزشان دراماتیک و تراژیک میشود. در حادثهای در پست مرزی کرهشمالی، دو سرباز اهل کرهشمالی کشته میشوند و یکی زخمی. از پنج نفر حاضر در ماجرا، دو سرباز کرهجنوبی زنده میمانند و برای روشن شدن ماجرا کشورهای بیطرف (سوئیس و سوئد) مسئولیت بررسی پرونده را بر عهده سرگرد سوفی جین میگذارند.
جنوبیها مدعی میشوند که توسط شمالیها دزدیده شدهاند (روایتی غالب که تعدد طرحها و توطئههای ثبتشده در تاریخ دو کشور تاییدکننده تلاش پیگیر شمالیها برای نفوذ به جنوب و مقابله جنوبیها با آنهاست) و از خود در مقابل آنها دفاع کردهاند. شمالیها در مقابل اما مدعیاند که سرباز جنوبی به این سوی مرز تجاوز کرده است. هر دو شاهد اصلی ماجرا از دو طرف (گروهبان لی و ستوان اُه) این روایت را تایید میکنند. روایتی که به مذاق بالادستیها خوش میآید. سوفی اما در تحقیقاتش پی به راز نامکشوف بازماندگان میبرد: دوستی. دوستی که در نقطه سرحد دشمنی دو کره حاصل شده است، در دو سوی پل «بدون بازگشت» (نام واقعی پلی در مرز دو کشور). تضادی دراماتیک که جانمایه پیرنگ فیلمنامه است.
گروهبان لی که در گشت شبانه ارتش کرهجنوبی از بقیه گروه جا مانده است، پایش بر روی مین میرود. در بزنگاه دو سرباز شمالی سر میرسند (سرباز چانگ و ستوان اُه) و مین را خنثی میکنند. لی در بازگشت به پاس نجات جانش نامهای برای ستوان اُه مینویسد و او را برادر خطاب میکند (کمونیستها اما همدیگر را رفیق صدا میزنند) و این آغاز دوستی ادامهدار آنهاست. آنجا که زیست پنهان شبانه دوستان شمالی و جنوبی، واقعی، زنده، انسانی و اصیل است: مینوشند، میگویند، سیگار آتش میزنند و میرقصند. و البته همه در یک انباری مخفی دور از چشم ناظران سختگیر، عاشقان جنگ، خادمان سینه چاک خدمت به کشور، پی فرصتی برای شکار خائنان. در مقابل اما، روزها پایبند به سیاست رسمی دو کشور در دو سوی مرز سیمانی: زمخت، ایستاده، منجمد و متظاهر به حفظ قراردادهای نظامی کشورهایشان که مبادا حتی سایه یکی از مرز بگذرد و گاه مشکوک به ادامه دوستی پنهانی تا تضادی را که جانمایه فیلم است در سکانسهایی متوالی عمق ببخشند.
فیلمنامه در یک سوم میانیاش، گسترش پیرنگ (دوستی چهار سرباز جنوبی و شمالی) است: طعنهزننده به مفاهیم تحمیلی و جبری (انداختن آب دهان به دوسوی مرز در حین انجام خدمت). در میزانسنها به خوبی تاکید بر نمایش جداییِ جبری ِروزانه و پیوند بیواسطه شبانه به چشم میخورد: پلانهای قرار گیری سربازها در دوسوی مرز و یا برخورد دو گروه نظامی در جستجو برای شکار خرگوش در هیاتی چنان مسلح که گویی به جنگ میروند. از این رو فیلمنامه در یک سطح تلخندی است به مساله جدایی دو کره و در پی به چالش کشیدن اُبهت نظامی حاکم بر این مساله: صحنههای بازی با انداختن آب دهان و روایت راهنمای گردشگران که از مجازات سخت و مرگبار نقض و عبور از مرز برای گردشگران تعریف میکند، درست در زمانی که بعد از آن گروهبان لی شبانه برای اولین بار از پل «بدون بازگشت» به ملاقات ستوان اُه و سرباز چانگ در شمال مرز میرود.
شخصیتهای فیلم پارک چان-ووک در جهت بسط و تعمیق پیرنگ گسترش مییابند و به معنای واقعی کاراکتر میشوند تا در موقع مقتضی تصمیم بگیرند. اختلاف نظرهایشان برخاسته از دو جامعه کاپیتالیستی و کمونیستی که آن را نمایندگی میکنند -و سالها بر آتش این اختلاف دمیده شده است- دور میز کوچک چهار نفرهشان در پست نگهبانی رنگ میبازد:
–لطفا دیگه بمب یا سلاح اتمی نسازید.
-مگه من میسازمشون؟ دیگه حرف از سیاست نزنیم.
تا یادمان بیاورد سیاستهای حاکم هرچند جابرانه، منکوبکننده و بنیادگرایانه همچون استالینیستهای شمالی باشد و یا سرمایهدارانه، از سر تبختر و در جهت تنفر از کمونیسم همچون سرمایهداران جنوبی، در برابرِ اصالتِ خواستن برای نزدیکشدن، شناختن و ارضای دریافت مشترک دو همزبان از جهان پیرامون در افراد این دو جامعه نزدیکِ دور تاب نمیآورد:
–چه اشکالی داره چندتا آدم که همخون هم هستند با هم بازی کنند. مگه اسرار نظامی رو لو میدیم؟
–ما که اصلا از اسرار نظامی خبر نداریم.
گویی شخصیتها در همین تبادل نظرهای کوچک چندروزهشان با هم قادرند مسالهها را روی میز بگذارند، راه حل بیابند، قانع شوند و یا از خیر حل مساله بگذرند. آنچه مهم است تداوم دوستی است که از یک سو برآورنده نیازشان برای غلبه بر ملال روزها و شبهای کسل کننده خدمت است و از یک سو میل درونیشان را برای شناخت بیشتر یکدیگر ارضا میکند: چه چیزی عجیب تر از اینکه با دشمنت که آن سوی مرز است همزبان باشی؟ دوستی کوتاه مدت سربازان اگرچه در شب حادثه به فاجعهای میانجامد -که مسبباش نماینده طبقه حاکمیت است و نفرت تاریخی که یکسره در خلال دوستی چهارنفرهشان به گوشهای خزیده بود و هر بار که میخواست سر بر بیاورد، از سوی طرفین خاموش شده بود- یکسره آن را از بین نمیبرد تا هر چند لغزان، سستشده و ناپالوده، در مسیر تحقیقات به کمک گروهبان لی بیاید تا روایتشان از شب حادثه خدشهدار نشود: صحنه حمله ستوان اُه به گروهبان لی در روز روبهرو شدنشان تا مبادا لی تحت فشار عصبی اعتراف کند و جان هر دو به خطر بیفتد. در آخر اما روایت دوم و ناشنیده ستوان اُه از شب حادثه باز هم تصویر ما را از آنچه به راستی اتفاق افتاده است زیر سوال میبرد: چه کسی سرباز چانگ را کشت؟ گروهبان لی یا سرباز نام؟ تصویر پایانی از مرگ سرباز چانگ در ذهن لی قبل از خودکشی موید روایت اُه است. این روایت اُه از شب حادثه خیانت است به دوستیشان؟ -که ” لعنت به این برادری”- و یا اصلا مهم نیست چه کسی یک ثانیه زودتر یا دیرتر گلوله را شلیک کرده است؟ مهمتر شاید آن چیزی است که به واسطه تحمیل حاکمیت در هم شکسته شد و صلح را با خشونت و دوستی را با دشمنیِ دیرین در ثانیهای معاوضه کرد تا خشونت خاموش در روزگار دوستی کمدوامشان – که هرچند واقعی است و اصیل – در لحظهای بازبیابد تدوام دشمنی را. از این منظر شاید هدف والاتر پارک چان-ووک از ارائه دقیق تاریخ و ساعت رویدادها چیزی فراتر از کمک برای حفظ ترتیب وقوع حوادث باشد؛ و یا همین گونه است نمایش کلمات نام فیلم از آخر به اول در حوالی شروع پرده اول، دوم و سوم: فرای ماجرای مرگ سربازها و حل معمایشان قرار بگیرید و به چرخه خشونتِ تکرارشونده در تاریخ دو کشور (و یا یک کشور؟) نقب بزنید که هر تلاشی را برای بازیابی صلح ناکام گذارده است.
به کودکانم بگو پدر را کسانی کشتند که نه دشمن بودند نه دوست، برادر بودند[۴].
پینوشت:
[۱] Joint Security Area
[۲] Park Chan-wook
[۳] old Boy
[۴] نامهای از بلخ، وبسایت خبرگزاری دید افغانستان، به نقل از پادکست رادیو دیو، اپیزود پانزدهم.