فیلم پن: نیمه‌ی پنهان جنون؛ نگاهی به فیلم پادشاه پلید

نیمه‌ی پنهان جنون؛ نگاهی به فیلم پادشاه پلید

 

کیم جی-وون[۱] را با فیلم‌های خوش‌ساخت و خشونت بارش می‌شناسند. دیدن دومین اثرش، پادشاه پلید[۲] (۲۰۰۰)، تنها فیلم او که من تا به امروز ندیده بودم، در حکم نوعی یادآوری از شیوه فیلم‌سازی وون برای من است. یک یادآوری از این‌که فیلم‌هایش هیچ وقت به طور کامل پایبند به چارچوب نبوده‌اند. پادشاه پلید به وضوح معرف وون است، ویترینی است از کمدی سیاه او و افسون خباثت‌های روح و روان انسانی.

ششمین اثر وون، من شیطان را دیدم[۳] (۲۰۱۰)، که یکی از مشهورترین فیلم‌های کره‌ای است. یک نگاه بدون تعارف و صریح است به این‌که غرایز ما تا چه اندازه می‌توانند بدوی باشند و این‌که ریاکاری ما می‌تواند هیولایی‌ترین اعمال ما را موجه جلوه دهد. تا آنجا که به زیبایی‌شناسی، پیرنگ و عوامل فیلم بر می‌گردد، بیشتر یادآور یک زندگی تلخ و شیرین[۴](۲۰۰۵) است که در آن لی بیونگ-هون[۵] را معرفی می‌کند؛ مردی در مسیر معجزات و انتقامی بی‌رحمانه. از نگاه مضمونی اما یادآور نخستین فیلم وون، خانواده آرام[۶] (۱۹۹۸) است. یک کمدی سیاه اصیل که بعدتر توسط تاکاشی میکه در شادی کاتاکوریس[۷] (۲۰۰۱) بازسازی شد. فیلم درباره خانواده‌ای است که در کلبه‌ای کوهستانی در مسیر بدشانسی‌های‌شان قرار می‌گیرند. جایی که مرگ‌های تصادفی روحیه جسورشان را می‌آلاید تا به کل انسانیت را پشت سر بگذارند. درست مانند من شیطان را دیدم در خانواده آرام فرض بر این است که هرکس می‌تواند ظرفیت جنون‌آمیزی از خشونت را آشکار سازد.

پادشاه پلید به تمامی یک فیلم سیاه نیست. اما در عین حال نمی‌تواند از علاقه همیشگی فیلم‌ساز به زیر سوال بردن اخلاقیات انسانی فرار کند.  سونگ کانگ-هو[۸] ایفاگر نقش کارمندی ناراضی و سرخورده بانک (ایم دائه-هو) است که آرزویش این است از زیر یوغ رئیس سلطه‌جو خارج شود (اشاره به گرفتن سر دائه هو در زیر بغل توسط رئیس). آنجا که سرخوردگی‌اش به اوج می‌رسد، تصمیم می‌گیرد به سراغ کُشتی برود تا به هدفش برسد. روایت فیلم بیش از این پیچیده نمی‌شود و خرده داستان‌ها شامل مواجه‌اش با همکاران و پدر بی‌توجه‌اش در فیلم هستند.

در نگاه اول رابطه مبتنی بر نفرت رییس-کارمند و این‌که کارمند در فکر ضربه‌زدن به رئیس باشد، بی‌سابقه نیست، و تمرکز ابتدایی دائه هو بر این مساله چندان تعجب برانگیز نیست. اما این مثل یک کاتالیزور است که تمام خشمی که او را در ادامه فیلم در بر می‌گیرد، آشکار می‌کند و این گونه است که دائه هو خشم‌اش را لمس می‌کند. این مواجهه (با خشم) دو پیامد دارد: از یک سو تکانه‌ای است که جاه‌طلبی‌اش را بیدار می‌کند، آنجا که خود را یکسره وقف کشتی گرفتن می‌‍کند، سخت‌کوشانه آن را یاد می‌گیرد و در نهایت قدر می‌بیند و احترام مردم را نسبت به خودش بر می‌انگیزد؛ از دیگر سو، اما آن ماجراجویی که برای دفاع از خودش در برابر رئیس قلدرمآب آغاز کرده است به اعمال خشونت آمیزی همچون فرو کردن چنگال در سر دیگران می‌انجامد که هر چه پیش می‌رود کمتر و کمتر ریشه در حس انتقام دارند و در حکم سرگرمی در می‌آیند.

پادشاه پلید همچون خانواده آرام، مهارت وون را در کمدی سیاه به نمایش می‌گذارد که مهم‌ترین نقطه قوت فیلم است. نقطه قوتی که باید گفت کمترین دِینی به بازی سونگ کانگ-هو در اولین حضورهایش به عنوان نقش اول ندارد؛ برعکس این نقش بود که هو را به یک ستاره تبدیل کرد. من بارها درباره اختگی هویتی شخصیت‌های مرد در سینمای کره صحبت کرده‌ام و این بار هم می‌توان این موضوع را در شخصیت قهرمان فیلم مرور کرد. جایی که شخصیت و عملکرد او تمام نشانه‌های مرتبط با این پدیده را در بر دارند: نظام سلسله مراتبی در زندگی شغلی و خصایص غیرمتعارف و کمیک صحنه‌های درگیری در فیلم.

به لحاظ تکنیکی فیلم در مقایسه با آثار متاخر وون یک شاهکار نیست، اما تکنیک‌های هوشمندانه‌ای را به کار گرفته است. به ویژه در پایان‌بندی و صحنه‌های طولانی، گیج‌کننده و خشنِ کشتی. فیلم‌برداری به شکل صحنه آهسته و دیگر تکنیک‌های تدوین به شکل موثری استفاده شده‌اند. قطعات موسیقی، قاب‌بندی و طراحی به گونه‌ای است که در شروع به شما خبر از یک هجویه در ادامه می‌دهند.

شاید مهم‌ترین بخش از دورن‌مایه فیلم -و البته مهم برای فیلم‌­بین‌ها در سراسر جهان که می‌خواهند از فضای یاس‌آور و تکراری تئاترها فاصله بگیرند- جستجو برای یافتن هویت است. دائه هو که خجالتی و محجوب است به کشتی‌گیری قابل تبدیل می‌شود. اگرچه نیاز دارد که ماسک بزند-تا شناخته نشود- و به همین علت است که پادشاه پلیدِ متقلب است، هیچ غرور و افتحاری ندارد. این پنهان کاری اگرچه در زندگی شخصی و حرفه‌ای به کارش می‌آید، اما فراتر از اینها نیاز دارد تا ماسکش را کنار بگذارد، چه این‌که این تنها راه برای آن است که در برابر پدرش قد علم کند و عشقش را به همکارش آشکار سازد و در نقطه اوج فیلم در صحنه کشتی است که ماسکش سرانجام کنار می‌رود.  این اتفاق انگیزه‌ای می‌شود تا با شکلی برابر با حریف قدرتمندش مسابقه دهد. اما درست همین جاست که وون می‌خواهد این لحظه‌ی خودشناسی قهرمان را با کمی شوخ‌طبعی همراه کند. زمانی که دائه هو با رئیس‌اش در پایان فیلم مواجه می‌شود، که با قطعه موسیقی غربی نیز همراه است، در یورش به سمت رئیس کمی لیز می‌خورد. صحنه خنده‌داری است، اما در عین حال می‌گوید: یک نفر تا چه انداره واقعا می‌تواند تغییر کند؟

 

پی‌نوشت:

[۱] Kim Jee-woon

[۲] The Foul King

[۳] I Saw the Devil

[۴] A Bittersweet Life

[۵] Lee Byung-hun

[۶] The Quiet Family

[۷] The Happiness of the Katakuris

[۸] Song Kang-ho

 

منبع:

modernkoreancinema.com

 

تاریخ انتشار: مهر ۲, ۱۳۹۸
لینک کوتاه:
https://filmpan.ir/?p=1947