فیلم پن: زندگی هولناک جین؛ نگاهی به فیلم همه چیز خوب است

زندگی هولناک جین؛ نگاهی به فیلم همه چیز خوب است

 

اتفاق غیرمنتظره‌ی زندگی جین:

جین، روابطش، شغلی که برای خودش دست و پا می‌کند، خانه و لباس‌ها و سبک زندگی‌اش، معمولی و بیش از اندازه عادی‌ است؛ شاید چون همه‌چیز در زندگی‌اش آن‌قدر پیش‌پاافتاده و کسل‌کننده‌ است که نه دیگران و نه حتی  خود جین هم دیگر او را نمی‌بینند. نادیده‌گرفتن اتفاق دردناکی که برای جین در شب مهمانی رخ می‌دهد (هیچ‌وقت تا پایان فیلم مشخص نمی‌شود که آیا خودش هم در دردناک‌بودن تجربه‌ا‌ی که آن شب از سر می‌گذراند با من و ما مخاطبان هم‌نظر است یا نه) می‌تواند سه دلیل داشته‌باشد: جین می‌ترسد، هول می‌شود و واکنشی تدافعی از خودش نشان می‌دهد که برخی آدم‌ها معمولا پس از یک تجربه‌ی سخت دچارش می‌شوند: این‌که تا حد امکان به روی خودشان و دیگران نمی‌آورند که چنین اتفاقی افتاده؛ انگار که نه انگار، انگار زندگی پس از آن اتفاق با زندگی پیش از آن اتفاق برابر است، آب از آب تکان نخورده و حال همه خوب است؛ همان‌طور که جین در موقعیت‌های مختلف و در پاسخ به پرسش دیگران که حالش را می‌پرسند مدام می‌گوید که همه‌‌چیز خوب و آرام است و بهتر از این نمی‌تواند باشد و عنوان فیلم هم از این پاسخ تکرار شونده‌ی او می‌آید. دلیل دوم این رفتار جین می‌تواند ویژگی شخصیتی او باشد که همیشه در برابر ظلم و خطای دیگران کوتاه می‌آید و سعی می‌کند موقعیت را از آن چیزی که هست بغرنج‌تر نکند و به نحوی بحران پیش‌آمده را یک‌جوری فیصله دهد. دلیل سوم هم می‌تواند چشم‌انداز اشتباهی باشد که جین از این اتفاق برای خودش ترسیم می‌کند که شاید ناشی از ترس است و شاید هم نه؛ به هر حال جین پیش خودش فکر می‌کند که قرار نیست اتفاق آن شب تبعات دردناک و ادامه‌داری داشته‌باشد و دامنه‌اش به دیگر جنبه‌های زندگی‌اش هم برسد و قطعا با فراموش کردنش، ضربه‌های احتمالی هم به زودی محو می‌شوند. به نظر می‌رسد دلیل سوم نسبت‌به دو دلیل دیگر کمترین میزان نزدیکی به واقعیت احساسی جین را داشته‌باشد؛ چون او با پذیرفتن شغل و نزدیک‌شدن به رئیس‌اش، آگاهانه به خانواده و محل کار متجاوز یا در واقع فردی که به او آزار رسانده نزدیک‌تر می‌شود و به انتخاب خودش، احتمال آسیب‌های مجدد را بیشتر می‌کند. حضور متهم، گناهکار یا فردی که مرتکب خطا شده بعد از شب حادثه، پس از گذشت هر یک روز، بیشتر و بیشتر بر زندگی جین سایه می‌اندازد و این حضور کم‌کم تبدیل به یک الگوی تکرار شونده می‌شود؛ طوری که هربار در زمان‌های تنهایی جین در محل کار باید منتظر پیداشدن سر و کله‌ی او باشیم و البته هر بار، با واکنش‌های بیش از اندازه معقول جین، این تردید در مخاطب به وجود می‌آید که آیا باید به فرد مقابل به عنوان تهدیدگری بالقوه برای زندگی جین مشکوک شویم یا بیشتر از او، از جین و سکوت یا تظاهر به آتش بس‌اش بترسیم و تصور کنیم نقشه‌هایی در سر دارد. در نهایت، تصمیمی که جین در مواجه با اتفاق آن شب اتخاذ می‌کند، ترکیبی از کنارهم قرارگرفتن هر سه‌ی این دلیل‌هاست.

 

این دنیایی‌ است که در آن زندگی می‌کنیم؟

در فیلم دو دسته واکنش از جانب آدم‌های گناهکار می‌بینیم: مردی که جین و دوستش به صورت اتفاقی در خیابان می‌بینند و به نظر می‌رسد مدت‌ها بوده که خودش را از نظرها پنهان می‌کرده و در مقابل جین و دوستش، در مقابل اشتباهی که مرتکب شده، حق به جانب می‌ایستد و نه تنها اتهام‌هایش را نمی‌پذیرد، بلکه در سراسر دیدار تنش‌آمیزی که حتی پای پلیس هم به میانش باز می‌شود، پوزخندزنان  واکنش عصبی دوست جین را به تمسخر می‌گیرد. در مقابل، رفتار مردی که در شب مهمانی به جین ضربه می‌زند به تصویر کشیده می‌شود؛ او که بارها و بارها ابراز پشیمانی می‌کند و حتی پیشنهاد کمک‌ هم می‌دهد و جین هربار به او خاطرنشان می‌کند که می‌تواند با اتفاق پیش‌آمده کنار بیاید و در نهایت، در آخرین دیدارشان مرد را حسابی از خودش می‌راند و وقت آن می‌رسد که مرد بالاخره با عذاب‌وجدانی عمیق تنها شود. این زندگی جین و وجود خودش است که برخلاف دست و پازدن، برخلاف اصرار بر جلوگیری از هر پیشامد بد، روز به روز به سقوط نزدیک‌تر می‌شود. موضع فیلم در برابر جین سرد، بی‌رحمانه و پیش‌پا افتاده است. فیلم، هیچ حادثه‌ای در زندگی او را اغراق‌آمیز جلوه نمی‌دهد و حتی در نمایش پیش‌پاافتادگی‌اش اصرار هم می‌ورزد؛ طوری که نه خود جین و نه مخاطبان، جز لحظه‌های اندکی در یک سوم پایانی فیلم و هنگام فروپاشی‌ جین در آشپزخانه‌ی محل کار به حال او دل نمی‌سوزانند. جین قهرمانی‌ است که حادثه بر او واقع می‌شود و واکنش او در برابر بحران زندگی‌اش، وانمود کردن به تحت کنترل‌بودن اوضاع و سکوت است. در لحظه‌هایی نه چندان اندک از فیلم، چهره‌ی او از نزدیک و نیم‌رخ نمایش داده می‌شود؛ در حالی‌که گوشه‌‌ای دورتر از محل وقوع ماجرای اصلی ایستاده و در حال ارزیابی و تصمیم‌گیری بر سر این است که حرکت بعدی‌اش چه باید باشد. معمولا در هیچ صحنه‌ای از جین دور نمی‌شویم و نزدیک به او و از منظر او به وقایع نگاه می‌کنیم. محیط اطراف جین هیچ‌گونه جلوه‌گری خاصی ندارد؛ نه رنگی که جلب توجه کند و نه شی‌ای که با تکرار یا حضور مهم‌اش تاثیری در روند قصه داشته‌باشد. این تودار بودن افراطی جین است که اجازه نمی‌دهد هیچ‌وقت بفهمیم چه در سرش می‌گذرد و واقعا چه حسی دارد و همین عامل است که نمی‌گذارد هیچ‌وقت به او نزدیک بشویم و بی‌گمان فیلم هم همین واکنش را از ما می‌خواهد. همه چیز خوب است فیلمی‌ است که از قصه، شخصیت و اوج و فرودهای داستانی و تعلیق به صورت قطره‌چکانی و اندک به مخاطبش هدیه می‌دهد  و کمتر از حد انتظار در برابر مخاطب بخشنده‌ است؛ بنابراین یا دوستش خواهید داشت و نقطه‌ی قوت فیلم را در همین سادگی و پیش‌پاافتادگی هولناکی که فیلم از زندگی جین نمایش می‌دهد می‌دانید و ممکن است این را در مقیاسی بزرگتر به برخوردی که جهان امروز در مقابل آدم‌ها و زندگی‌های‌شان می‌کند تعمیم بدهید و تصمیم فیلم را در بازتاب حقیقت آنچه که در جهان امروز اتفاق می‌افتد وفادارانه و صادقانه قلمداد کنید و یا خودداری جهان فیلم از انسانی‌تر نشان‌دادن آنچه که در دنیای جین می‌گذرد و مسدود بودن عواطف و احساسات میان آدم‌ها را نپسندید و روابط و قواعد حاکم بر این جهان را مکانیکی و بی‌روح و فاقد شیمی بدانید و با فیلم ارتباط برقرار نکنید.

 

• • •

 

 (All Good (2018

Director: Eva Trobisch

 

تاریخ انتشار: آبان ۱۸, ۱۳۹۸
لینک کوتاه:
https://filmpan.ir/?p=2129