فیلم پن: ابعاد تاریخی سانسور در سینمای پیش از انقلاب ایران

ابعاد تاریخی سانسور در سینمای پیش از انقلاب ایران

 

سانسور برای جماعت ایرانی واژه‌ای آشناست و همیشه با آن‌ها همراه بوده و جوان هنردوست و مشتاقی که تاریخ را نخوانده چنین می‌پندارد که با انقلاب مردمی ۱۳۵۷ واژه‌ی سانسور زاده شده است. واقعیت اما چیز دیگری‌ است… سانسور در دوران پیش از انقلاب اسلامی توسط ارگان‌ها و اشخاص مختلف به فیلم‌سازان تحمیل می‌شد. نتیجه‌ی این سانسور توقیف بسیاری از فیلم‌های مهم تاریخ سینمای ما بود و فیلم‌هایی که توقیف نمی‌شدند با جرح و تعدیل بسیار به نمایش درمی‌آمدند. جوانی که با تاریخ آشنا نباشد گمان می‌برد که دوران گل و بلبل را پشت سر گذاشته‌ایم و درنهایت، رقص باباکرم و عرق‌خوری در بیغوله‌های سرآسیاب دولاب برایش نشانه‌ی آزادیِ ایرونی جماعت می‌شود. با نیم‌نگاهی به تاریخ سانسور می‌توان فهمید که هر آنچه از بلا بر سر یک اثر نازل می‌شود در دوران پیش از انقلاب نیز وجود داشته. از سانسور پیش از تولید گرفته تا لغو پروانه نمایش در حین اکران و دخالت‌های مقامات اداری، مردم و روحانیت. سازندگان فیلم‌های تجاری خوش‌شانس بودند و از فروش فیلم‌ها بار خود را بستند. اما فیلم‌سازان پیشرو چه در آن دوره چه در بعد از انقلاب همواره با سانسور مواجه می‌شدند و از آغاز کار حساسیت‌هایی نسبت به آن‌ها بود. حساسیت نسبت به آثار هنری برای یک مواجبی بگیر بخش ممیزی وزارت فرهنگ به حدی بود که گاهی یک تصور و برداشت اشتباه باعث مرگ هنرمند می‌شد و مولف اثر همیشه این نگرانی‌ها را با خود درسر داشت. جمال امید در یادداشت آغازین مجله‌ی “سینما۵۸” که در فروردین ماه سال ۱۳۵۸ منتشر شد از تصویر یک گل سرخ یاد می‌کند که در روزنامه کیهان چاپ شده. نوشته‌اند گلبرگ‌های این گل طوری قرار گرفته بود که با دقیق شدن در آن می‌شد واژه‌ی “بی شاه” را مشاهده کرد. گرافیست روزنامه احضار می‌شود و از او توضیح می‌خواهند. گرافیست که طرح را از مجله‌ای خارجی برداشته باید برای ادعای این‌که طرح ارژینال نیست و از بیگانه به یغما برده سند بیاورد. به همین منظور فردی را به فرنگ فرستاده تا اصل مجله را پیدا کند. پیک اعزامی یک هفته فرصت دارد تا مانع اعدام شدن گرافیست بی‌نوا شود و خلاصه‌ی کلام این‌که با هزار مصیبت و دزدیدن نشریه کذایی از کتابخانه‌های فرنگ، قضیه ختم به خیر می‌شود. در نوروز ۱۳۵۴ همین مجله -سینما۵۴- به دلیل چاپ تصویر کوچک و محوی از مارچلو ماسترویانی که به اعلیحضرت شباهت داشت توقیف شده بود و پس از رفع سوءظن با حذف تصویرِ جنابِ “مارچلو پهلوی!” مجله منتشر شد. گاهی اوقات سانسور فیلم‌ها در جشنواره‌های ایران آنقدر سر و صدا به راه می‌انداخت که حاکمیت مجبور به ماست‌مالی کردن قضیه می‌شد. پس از سانسور فیلم آخرین تانگو در پاریس و عدم پخشش به دلیل مشکلات اخلاقی مقاله‌ای درباره سانسور در کشورهای اروپایی منتشر شد که بیان می‌کرد کشورهای اروپایی هم سانسور دارند و این فیلم در اکثر کشورها سانسور شده است. این مقالات به نشریات تحمیل می‌شد و حتی مجلاتی که ادعای روشنفکری داشتند هم از چنین مواردی در امان نبودند. در چنین شرایطی فعالیت هنری سخت بود و قصد ما نشان دادن قسمتی از این وقایع است.

به سان امروز، نخستین مخالفان سینما روحانیان سنتی بودند. شیخ فضل الله نوری را می‌توان از نخستین روحانیون مخالف سینما دانست. اما مخالفت او با میرزا ابراهیم خان صحاف‌باشی نه صرفا به دلیل ماهیت سینما که به دلیل فعالیت‌های سیاسی او بود. شیخ فضل الله تنها شنیده بود در سینمای صحاف‌باشی تصاویر زنان بی‌حجاب خارجی پخش می‌شود. همسر صحاف‌باشی بیان کرده بود نوری به این علت سینمای همسرش را تحریم کرده که فیلم را عمل شیطانی خارجیان نجس می‌دانست. (سوانح تاریخ سینمای ایران، ماهنامه فیلم، شماره ۱۵۲، بهزاد رحیمیان)

نوری به قول خودش قصدِ تصفیه داشت! او دریافته بود که مدرنیته -مخصوصا سینما-  عاملی برای از خودبیگانگی و گسست اجتماعی‌ است و این گسست می‌تواند ایرانیان را به دیگری شبیه سازد و اقتدار سنت و روحانیت را تضعیف کند. او این عمل را تصفیه می‌نامید. (تاریخ سانسور در مطبوعات ایران، گل کوهن، نشر آگاه)

نخستین مورد از سانسور عمومی در سینمای ایران را می‌توان تعطیلی سینمای میرزا ابراهیم خان صحاف‌باشی در خیابان چراغ‌گاز (امیرکبیر کنونی) دانست که در سال ۱۲۸۲ کمتر از یک‌ماه پس از شروع فعالیتش تعطیل شد (تاریخ سینمای ایران، جمال امید)

پس از تعطیلی این سینما، به گفته‌ی همسر صحاف‌باشی او با لباس دراویش در خیابان‌ها می‌چرخید و ذکر امیرالمومنین گفته و از حکومت انتقاد می‌کرد. (سینمای ایران برداشت ناتمام، غلام حیدری)
صحاف‌باشی بدهی سنگینی به بار آورد و مجبور شد همه‌ی فیلم‌ها و وسایل خود را بفروشد و نهایتا به هند تبعید شد. پیش از این نیز یک‌بار حکم اعدام ایشان توسط مظفرالدین شاه امضا شده بود اما نه به‌ دلیل تاسیس سینما که به دلیل دایرکردن حمام عمومی بدون خزینه برای ارامنه و کلیمی‌ها و همچنین دایر کردن دبستان مختلط. (تاریخ سینما، جمال امید)

مسعود مهرابی در تاریخ سینمایش ذکر کرده که شیخ فضل الله نوری پس از بازدید از سینمای روسی خان ایوانف فتوایش علیه سینما را لغو کرد. شاید بتوان گفت این لغو حکم اولین مورد لغو سانسور در سینمای ایران است که هوشمندی روسی خان باعث این امر شد.

تا پیش از شکل‌گیری سینمای داستانی یعنی تا قبل از ۱۳۰۹ فیلم‍‌های خارجیِ وارداتی در سینماها پخش می‌شد و جوانان از هر طبقه‌ای برای تماشای زن فرنگی و مدرنیته‌ی غربی به سینماها هجوم می‌بردند. از این‌رو سینما برای قشر باسواد و تحصیل‌کرده اشتغال‌زایی خوبی کرد. اکثریت جامعه‌ی ایران بی‌سواد بوده و قاعدتا توانایی خواندن میان‌نویس فیلم‌های انگلیسی را نداشتند. در این دوران “دیلماج”ها کار خود را آغاز کردند. دیلماج‌ها دیالوگ‌های میان‌نویس فیلم‌های صامت را بازخوانی می‌کردند و در این میان، در این دیالوگ‌ها دخل و تصرف داشتند. اسحاق زنجانی یکی از نخستین و معروف‌ترین مترجمان فیلم چنین می‌گوید: اوایل سانسوری در کار نبود، خودمان وقتی به جملات و کلماتی برمی‌خوردیم که مناسب روحیات، اخلاق و آئین ما نبود کلمات معادل و محترمانه‌ای انتخاب و ادا می‌کردیم. گاهی نیز به عمد ترجمه برخی میان نویس‌ها را حذف می‌کردیم که سبب متلک‌پرانی برخی تماشاگران می‌شد. بعدتر کپشن فارسی جایگزین میان‌نویس فیلم شد. در ترجمه سعی می‌شد که کنترل کنند. زنجانی می گوید: ما، یعنی مترجمین و گویندگان بین صحنه‌ها در واقع اولین سانسورچی‌های سینما در ایران بودیم. (تاریخ سینمای ایران، جمال امید)

در آذر ۱۳۰۵ فیلمی از دیوید وارک گریفیث با نام فتح بابل در سینماهای تهران به نمایش درآمد که نسخه تغییرنام یافته‌ی سقوط بابل بود که گریفیث خودش از فیلم تعصب درآورده بود. در این فیلم سربازان کوروش به سوی بابل می‌تازند و با یاری یکی از کاهنان آن‌ها شهر را تسخیر می‌کنند. به رغم پیروزی ایرانیان، گریفیث با اهالی بابل همدردی می‌کند و میان‌نویس‌ها و نقطه دیدها و پایان‌بندی همگی جانب مغلوب را می‌گیرد، اما مطبوعات ایران این فیلم را طور دیگر تفسیر کردند و آن را داستانی پرشکوه از پیروزی ایران بر بیگانه دانستند. این تفسیر از همان تغییر نام مشخص است. روزنامه اطلاعات برخلاف باقی اعلان‌های فیلم که اغلب کوتاه چاپ می‌کرد، برای این فیلم اعلانی طولانی و پرشور منتشر کرد.

در آبان ماه ۱۳۰۹ دولت لایحه‌ای تصویب کرد که طبق آن مدیران ملزم بودند پیش از نمایش فیلم جواز بگیرند. بلدیه نیز هر قسمت از فیلم را که منافی با اخلاق و عفت بداند قطع خواهد کرد. به گزارش اندرو جی لینچ از کنسولگری آمریکا، وضع این قوانین به معنی ممنوعیت نمایش صحنه‌های انقلاب، شورش‌ها، بی‌نظمی‌های داخل و فجایع جنگ بود. (درآمدی بر تاریخ سیاسی سینمای ایران، حمیدرضا صدر)

در حین فیلمبرداری فیلم بوالهوس (۱۳۱۳) به کارگردانی ابراهیم مرادی  قهرمان زن داستان -با بازی آسیه شریعتمداری- می‌بایست خودش را به رودخانه بیندازد و خودکشی کند. بخش‌دار مانع این امر می‌شود زیرا معتقد بود محال است در منطقه‌ی تحت امر وی زنی خود را به رودخانه بیندازد. مرادی از برادرش احمد مرادی می‌خواهد لباس زنانه بپوشد و خود را به رودخانه بیندازد. بخشدار وقتی می‌بیند به حرف او توجهی نشده دوربین گروه را ضبط می‌کند. مرادی با وساطت محمدعلی قطبی که از تجار بانفوذ بود قضیه را ختم به خیر می‌کند. (تاریخ اجتماعی سینمای ایران، حمید نفیسی)

در بهمن ۱۳۱۴ نظام‌نامه‌ی سینماها برای اولین‌بار وضع شد. در این نظام‌نامه شهربانی مسئول صدور جواز نمایش برای هرفیلم و تشخیص صلاحیت آن برای نمایش شد. به این ترتیب راه برای سانسور دل‌بخواهی و جورواجور باز شد. گاهی آثار توسط خود شخص شاه قبل از پخش بازبینی می‌شد. برای مثال فیلم فردوسی (۱۳۱۵) که قرار بود به مناسبت هزاره‌ی فردوسی آماده‌ی اکران شود که قبل از پخش رضاشاه فیلم را دید و قسمتی از فیلم که به مذاق ایشان خوش نیامد حذف شد. (مطالعه‌ای تاریخی و تحلیلی بر آغاز و تحول سینما و تولید فیلم در ایران، تز محمدعلی ایثاری در دانشگاه آمریکا)

فیلم‌ها در خارج از ایران هم  از تیغ سانسور در امان نبودند. فیلم چشم‌های سیاه (فتح لاهور به دست نادرشاه) برای اکران به هند فرستاده شد که صحنه‌های غارت و به آتش‌کشیدن لاهور سانسور شد و فیلم با جرح و تعدیل در هند به نمایش درآمد.

در سال ۱۳۱۷ نهادی با عنوان “سازمان پرورش افکار” دایر شد که دیدگاه عمومی را از طریق رسانه‌های گروهی همچون نمایش، ادبیات و موسیقی سر و شکل می‌داد. فیلم‌ها و مطبوعات خارجی تحت نظارت این سازمان قرار می‌گرفت.
پس از تصویب مقررات سانسور در ۱۳۱۷ نمایش صحنه‌های قرارگاه نظامی، و هر چیز مخالف با شئون کشور و شاه و اسلام ممنوع گردید.

حکومت در سال ۱۳۱۸ نظام‌نامه‌ی سینماها را بازنگری کرد. در همان ایام سازمان تبلیغات و انتشارات برای سانسور و صدورِ مجوزِ انتشارِ رسانه‌های گوناگون از جمله فیلم، تاسیس شد که روسای آن اشخاص معروف ادبی بودند مانند: علی دشتی، محمد حجازی و ابراهیم خواجه نوری.

در دهه ۲۰ و۳۰ دخالت شهربانی و گاه وزارت کشور در سانسورها بسیار رواج داشت. مسئولیت و سیاست سانسور فیلم‌ها و تئاترها مدام از نهادی به نهاد دیگر و از فردی به فرد دیگر منتقل می‌شد. سانسور، کیفیت و تنوع فیلم‌ها را کاهش داد و باعث فراوانی کمدی‌ها و ملودرام‌های تجاری بی‌کیفیت شد.

از نُه فیلم داستانی حکومت رضاشاه (۱۳۰۹ تا ۱۳۱۶) چهار فیلم تاریخی بود، چرا که نمایش بی‌سوادی ممنوع بود. سه فیلم ابراهیم مرادی در دوره‌ای نامعلوم می‌گذشت. دخترلر هم درباره قبل پهلوی بود (هرچند که پایانش به دستور رضاشاه عوض شد).

در اوایل دوره‌ی پهلویِ دوم اداره‌ی نمایشات در وزارت کشور تاسیس شد که به مستندهای تبلیغاتی سینماها نظارت داشت.

خانم نیلا کرام کوک بالرین آمریکایی از سال ۱۳۲۲ تا ۱۳۲۴ مدیریت آن را بر عهده داشت که به خاطر ملیت و شیوه نظارتش مورد انتقاد روزنامه‌نگاران قرار گرفت. با تاسیس “وزارت فرهنگ و هنر” این بخش به وزارت فرهنگ منتقل می‌شود. پس از کوک، نصرت‌الله محتشم از سال ۱۳۲۹ تا ۱۳۳۳ در این سمت می‌ماند که نظارت فنی و زیباشناختی را بر فیلم‌ها اعمال می‌کند. محتشم معتقد بود سانسور علاوه بر کنترل اخلاقیات باید فیلم را از نظر فنی هم کنترل کند. دوران ریاست محتشم از این نظر در تاریخ سینما اهمیت دارد که فیلم‌ها برای نخستین بار از نظر زیباشناسی هم مورد ارزیابی قرار گرفتند، راهی که کاووسی بعد از محتشم ادامه داد و سینمای ایران سر و شکل بهتری به خود گرفت. در خرداد ماه ۱۳۲۹ آیین نامه‌ای در ۹ فصل و ۷۷ ماده به تصویب می‌رسد. در ماده ۵۵ این آیین‌نامه آمده که کمیسیون نمایش موظف است از کلیه فیلم‌ها بازدید نموده و هرگونه مغایرت با موارد زیر به جلوگیری از پخش اثر مربوطه می‌انجامد: مخالف با دین اسلام، مخالفت با رژیم و اهانت به شاه و مقامات ایران، نمایش هرگونه انقلاب‌های سیاسی، تحریک مردم به آشوب و انقلاب، تبلیغ هر مرام و مسلک غیرقانونی، نمایش قتل در صورتی که قاتل و جانی مجازات نشود، نمایش شورش و انقلاب زندانیان در فضای زندان، تحریک کارگران دانشجویان و کشاورزان، مخالفت با آداب و سنن و موارد نامشروع و غیراخلاقی. (پرورش ذوق عامه در عصر پهلوی، علی قلی پور، نشر نظر)

سانسورها در حدی بود که اگر یک نما از یک پادشاه گرفته می‌شد و نما نور مناسبی نداشت و چهره شاه نورانی و زیبا جلوه نمی‌کرد فیلم سانسور می‌شد. این در حالی بود که مهم نبود داستان فیلم در چه دوره یا چه کشوری باشد و توهین به مقام پادشاه به حساب می‌آمد. اسامی فیلم‌ها نیز گاهی سانسور می‌شد و لغت شاه در دوبله‌ها به امیر یا حکم‌ران تغییر می‌یافت. برای مثال فیلم زندانی امیر (۱۳۲۷) ساخته اسماعیل کوشان که عنوان شاه در فیلم به امیر تغییر یافت. فیلم غیرایرانیِ بکت (۱۹۶۴) به همین بلا مبتلا شد و خط داستانی‌اش به کل عوض شد. دیالوگ‌ها در دوبله کاملا تغییر یافت در حالی که نمایش نسخه‌ی انگلیسی‌زبان فیلم کاملا ممنوع بود.

عجیب‌ترین مورد سانسور در سینمای ایران در دوره ریاست نصرت‌الله محتشم صورت گرفت. در سال ۱۳۳۳ محتشم فیلم آغامحمدخان قاجار را با مدت زمان ۱۵۵ دقیقه می‌سازد. فیلم به اداره نمایش وزارت کشور می‌رود که ریاست آن رای به کوتاه کردن فیلم و تغییر پایان آن می‌دهد چرا که ممکن است شاه کشی در مردم رواج پیدا کند و مردم برای شوریدن علیه مملکت تحریک شوند. نکته جالب اینجاست که در آن سال ریاست اداره نمایش نصرت الله محتشم بوده که فیلم خود را سانسور می کند!

نشریه‌ی “جهان‌سینما” در شماره‌ی دوازدهم به تاریخ ۱۲ بهمن ۱۳۳۱ سرمقاله‌ای درباره‌ی سانسور فیلم‌ها نوشته و نمونه‌های حیرت‌انگیزی از سانسور فیلم‌های خارجی مثال می‌زند. فیلم‌های مسیو بروکر، عروس چکمه‌پوش، تسخیرناپذیر، ژاندارک، شاهین صحرا، سامسون‌ودلیله و چند فیلم دیگر. سانسور این فیلم‌ها در حدی بوده که داستان فیلم به کل عوض شده است. سانسوری که در فیلم فانتزی شاهین صحرا به کار رفته ابداع خود ایران بوده و در کل تاریخ سینما بی‌سابقه. داستان فیلم در تهران اتفاق می‌افتد اما در تهران چندین قرن پیش! اداره‌ی سانسور هرکجا نام تهران برده شده را سانسور کرده. یعنی حاشیه صدای فیلم را علامت زده‌اند و هرکجا واژه‌ی تهران استفاده شده با لاک رنگ کرده که نور از آن عبور نکند. درنتیجه صدا برای یکی دو ثانیه قطع می‌شود و مخاطبِ از همه‌جا بی‌خبر هم گمان می‌کند که ایراد فنی‌ است. و بعدتر هیچ‌کس ندانست علت این سانسور چه بوده! چرا که فیلم هیچ‌گونه مورد سیاسی یا اخلاقی که به تهران مربوط بوده باشد نداشته. و یا صحنه‌ی سرقت بانک در فیلم ملکه‌ی نقره به این علت که مردم ایران چیزی از سرقت بانک نمی‌دانند و ممکن است یاد بگیرند، سانسور شد.

محتشم  که نمی‌تواند وضعیت نابسامان اداری و دخالت‌های نابجا در کارش را تحمل کند استعفا می‌دهد، او را دوباره پس از شش ماه برمی‌گردانند و به بهبود اوضاع امیدوار می‌کنند ولی اوضاع درست نمی‌شود. پس محتشم مجددا از کار کناره‌گیری می‌کند. پس از او، سعید گودرزنیا مدتی رئیس کمیسیون نمایشات می‌شود و بعد از مدتی او نیز استعفا می‌دهد.

در سال ۱۳۳۷سانسور فیلم‌ها شدت می‌گیرد. وزارت کشور طی نامه‌ای به استودیوهای فیلم‌سازی هشدار می‌دهد: چنان‌چه  از این پس در فیلم‌های فارسی صحنه‌های نامناسبی اعم از زدوخورد، عملیات گانگستری، قتل و جنایت و همچنین نمایش زندگی فقیرانه مردم دیده شود فیلم به سختی سانسور خواهد شد. (ستاره سینما، ۱۳۳۷، ش ۲۰۱، ص ۱۰) تقریبا همه‌ی تولیدات سال ۳۷ با سانسور درگیر می‌شوند و تولیدکنندگان، اداره‌ی نمایش را مورد انتقاد قرار می‌دهند. بدین ترتیب سانسور اوج می‌گیرد و سینماداران به اعتراض برمی‌خیزند و اعتصابات سینماها شروع می‌شود.

در این دوران فیلم‌های جنوب شهر (فرخ غفاری)، دشمن زن (پرویز خطیبی)، همه گناهکاریم (عزیز رفیعی)، قاصد بهشت (ساموئل خاچیکیان) و روزنه امید (سردار ساگر) با سانسور بسیار به نمایش درمی‌آیند. (پرورش ذوق عامه در عصر پهلوی، علی قلی‌پور).

در اواخر دهه ۳۰ که سانسور فیلم‌ها در اداره شهربانی انجام می‌شد هزینه بازبینی و سانسور هر فیلم ۱۵۰۰ ریال بود که سینماداران یا واردکنندگان فیلم باید پرداخت می‌کردند.

سانسور برخی اوقات کافی نبود و گاهی اوقات برای پیشگیری از وقوع گناه توسط مردم اقداماتی صورت می‌گرفت. به عنوان مثال در سال ۱۳۴۱ سینما شعله‌ی آبادان در حال ساخت بود که علما به دفتر نخست‌وزیری نامه می‌زنند که در انتهای این خیابان مسجد قرار گرفته و پخش فیلم‌های زننده جایز نیست. در نتیجه این ساختمان را تغییر کاربری دهید و سینما را جای دیگری احداث کنید که البته شکایت‌شان به جایی نرسید اما پس از اتمام پروژه قرار شد فیلم‌هایی که در سینما شعله پخش می‌شوند کنترل بیشتری شوند.

اواسط سال ۱۳۴۳ هوشنگ کاووسی پس از تاسیس وزارت فرهنگ و هنر، مدیریت اداره‌ی نظارت و نمایش وزارت فرهنگ را پذیرفت. با آمدن کاووسی سانسور و نظارت بر سینما از وزارت کشور به وزارت فرهنگ‌وهنر منتقل شد. کاووسی تلاش کرد سانسور را وسیله‌ای برای بالابردن سطح کیفی فیلم کند. تا سال ۱۳۴۴ آیین نامه‌ها تغییر نمی‌کند ولی محتشم در دوره‌های مختلف حضور دارد و شوراهایی برای نظارت سیاسی و اخلاقی به فیلم‌ها تشکیل می‌دهد.  کاووسی در تابستان ۱۳۴۶،  پس از کناره‌گیری از سمت خود درباره سانسور گفت: سانسور در ایران بر هیچ مبنای صحیحی قرار نداشت و بیشتر جنبه خصوصی پیدا کرده بود. من خواستم سنت‌ها و بدعت‌های غلط را بردارم و برای بریدن صحنه‌ها ضابطه ایجاد کنم. متاسفانه ۲۰ درصد در کارم موفق شدم. من به طور کلی با سانسور مخالفم، تنها با یک سانسور موافقم و آن هم سانسور و کنترل آثار بی‌ارزش است. فیلم بی‌ارزش و مبتذل باید بدون بیم و ملاحظه رد شود. (گفتگو با بصیر نصیبی، مجله نگین، ش ۳۹)

یادداشت عباس بهارلو در ۵۶۲مین شماره‌ی ماهنامه فیلم با عنوان “ازچاقوی ضامن‌دار قیصر تا دیوارِ کاهگلیِ گاو” سند خوبی‌ است از اوضاع و احوال آن سال‌ها و مشکلات فیلم‌های پیشروی سینمای ایران با اداره‌ی سانسور. بهارلو می‌نویسد:

سال ۱۳۴۸ در وزارت فرهنگ و هنر، در دوره‌ی سید ابراهیم صالح، مدیرکل این اداره، دو کمیسیون از نمایندگان این وزارتخانه و وزارتخانه‌های اطلاعات و کشور و شهربانی کل تشکیل شده بود که صدور پروانه‌ی نمایش فیلم‌ها منوط به تائید و اجازه‌ی آن‌ها بود و پاره‌ای از فیلم‌ها به دلایل سیاسی یا ابتذال جرح و تعدیل داده می‌شدند.

قیصر با اصلاحاتی در دی ۱۳۴۸ به نمایش درمی‌آید. فیلم گاو نیز با اصلاحاتی از توقیف درآمد. در ابتدای فیلم عنوانی گذاشتند که “وقایع این فیلم در چهل سال قبل رخ داده است” یعنی سال‌ها قبل از اجرای اصلاحات ارضی. گاو پس از انقلاب اکران شد و مورد تجلیل قرار گرفت. اما با استناد به همین مقاله نمایش فیلم قیصر به حکم شیخ صادق خلخالی برای همیشه ممنوع شد!

تصویب آیین‌نامه در دوره‌های پیش چیزی را حل نکرده بود. در مملکتی که از شخص شاه تا روحانیت و فرماندار و شهردار و مردم برای آثار هنری تصمیم می‌گرفتند هیچ تضمینی برای نمایش صد در صدی آثار نبود. به عنوان مثال آثار آربی اوانسیان با وجود جنجال آفرینی هیچ‌گاه سانسور نشدند اما شخصی چون فرخ غفاری از همان ابتدا بدشانسی آورد. غفاری در مصاحبه‌ای (که در برنامه رادیویی فانوس خیال پخش شد) می‌گوید:

فیلم جنوب شهر سال ۱۳۳۷ ساخته شد. فیلم بعد از ۴ روز توقیف شد چون یکی از اعضای ۵ نفره‌ی کمیسیون سانسور مخالف فیلم بود.

این‌که فیلمی پس از گرفتن پروانه نمایش و در حین اکران توقیف شود بعد از جنوب شهر یک امر رایج شد و بارها اتفاق افتاد. سرانجام فیلم تحت‌نظر یک کمیسیون عالی زیرنظر معاون نخست‌وزیر و وزیرکشور و عامل توقیف فیلم بازبینی مجدد شد و مجدد توقیف شد و همه‌ی کپی‌های فیلم را به شهربانی بردند و خودشان روی نگاتیو سانسور زدند و آن را بریدند. یعنی به ظن خود فیلم را هرطور می‌خواستند سانسور زدند و فیلم به کلی از بین رفت.

غفاری برای کمک به تهیه‌کنندگان و سرمایه‌گذاران فیلمی دیگر از آن با نام رقابت در شهر درآورد ولی نپذیرفت اسم خود را روی آن بگذارد.

نمونه دیگر دخالت افراد غیرمسئول در سانسور فیلم‌ها برای پرویز صیاد اتفاق افتاد. صیاد فیلمی ساخت با عنوان صمد خوشبخت می‌شود که درباره‌ی برنده شدن بلیت‌های بخت‌آزمایی‌ست. رئیس اداره‌ی نمایش به صیاد می‌گوید باید رضایت رئیس سامان فاکوپا که بلیت‌های بخت‌آزمایی می‌فروشد را جلب کنید، در حالی که سناریو تصویب شده بود و مشکلی نداشت. رئیس قدرتمند فاکوپا به نفع کمپانی خود تغییراتی در سناریو ایجاد می‌کند و صیاد برای جبران ضررهای مالی به این تغییر تن می‌دهد.

روحانیون نیز بارها عامل توقیف یا سانسور خیلی از آثار شدند. از بسط نشستن علما و نامه‌ی آیت‌الله بهبهانی برای توقیف فیلم شب‌نشینی در جهنم گرفته تا نوشتن بیانیه توسط شیخ مصطفی رهنما و شیخ مرتضی مطهری بر فیلم محلل و حتی مخالفت با فیلم‌های مذهبی! ابوالقاسم رضایی کارگردان فیلم خانه خدا در مصاحبه با شاهرخ گلستان می‌گوید:

آن زمان طلاب با سینما موافق نبودند و می‌گفتند سینما پای مردم را از مسجد می‌بُرد. وقتی من این فیلم را ساختم مرا مفسدفی‌الارض شناختند چرا که فیلم را حربه‌ای برای کشاندن افراد مذهبی به سینما می‌دانستند. حتی فردی از قم برای کشتن من آمد و چند ضربه نیز به سرم وارد کرد اما هنوز عمرم به دنیا بود چون خیلی خون از من رفته بود.

بی‌سوادی مسئولان گاهی آنقدر دردسرساز می‌شد که راه‌حلی برای حل مساله نمی‌شد پیدا کرد. محمدتقی کهنموئی بازیگر سینما و تئاتر در مصاحبه‌اش با مجله جوان (شماره ۹۸) می‌گوید:

مسئولان هنری به کار خود وارد نیستند. یکی از نمایشنامه‌های مولیر را برای تصویب برده بودم و مسئول می‌گفت که نمی‌شود، باید خود نویسنده بیاید!

یا پس از اتمام فیلم قیصر، مسئول سانسور به بهروز وثوقی می‌گوید این فیلم خشونت و چاقوکشی را ترویج می‌کند. بروید و یک فیلم خوب بسازید. وثوقی وقتی از ایشان مثال می‌خواهد فیلم گاو را به او معرفی می‌کنند، در حالی که فیلم گاو در همان دوران توقیف بود!

مردم نیز پا‌به‌پای رژیم و روحانیت این سانسور را شدت می‌بخشیدند. بیضایی در مصاحبه‌ای از مشکلاتش حین ساخت رگبار می‌گوید که بارها من را به منزل ریش‌سپیدانی بردند که به قولی رئیس آن محلات بودند. هر رئیس محله‌ای خودش برای خود یک سانسورچی بود و بار سانسوری را حمل می کرد. بیضایی می‌گوید از مدیر مدرسه گرفته تا رئیس کلانتری و بزرگ محله همه باید سناریو را می‌خواندند.

در کتاب اسنادی از موسیقی، تئاتر و سینما در ایران اسنادی در مورد سانسور موجود است. از آنجا که بخش اعظم اسناد پیش از دهه ۴۰ نابود شده‌اند، این اسناد باقی‌مانده که بخشی از آن چاپ و منتشر شده اطلاعات خوبی از وضعیت جامعه و آزادی رسانه‌ها به ما عرضه می‌کند. در یکی از این اسناد، انجمنی با نام انجمن اصلاحات اجتماعی بخش ۵ و ۱۵ تهران از دولت خواسته که فیلم‌ها کاملا سانسور شوند، ساز و آواز به کلی حذف شود، شراب خواری و قمار قدغن شود و در موقع اذان در ادارات نماز جماعت اجباری به‌پا گردد. در اینجا کاری به پاسخ داده شده نداریم که در آن قید شده: پیشنهاد خوبی‌ است و به تدریج عمل می‌شود. بحث بر سر دخالت همه‌ی اقشار جامعه و انجمن‌ها و اصناف است که هر یک خود را نماینده تام‌الاختیار دولت می‌داند. برای مثال کانون سردفتران تهران در سال ۱۳۳۶ در نامه‌ای به دکتر منوچهر اقبال (نخست وزیر) درخواست توقیف نمایش پروفسور سوسول را داشتند که در آن سردفتری در لباس روحانیت اعمال زننده انجام می‌داده است. با بررسی باقی نامه‌ها و اسناد متوجه می‌شویم نام شخصیت اصلی تئاتر شریف است و شکایت از طرف آقای شریف‌العلماء خراسانی تنظیم شده است. و این شباهت نام به مذاق ایشان خوش نیامده و باعث شکایت ایشان شده.

یکی دیگر از موارد عجیب سانسور، توقیف فیلم محمد رسول الله ساخته مصطفی عقاد بود. در سال ۱۳۵۵ نصرت‌الله معینیان رئیس دفتر شاهنشاهی طی نامه‌ای خطاب به امیرعباس هویدا از ایشان می‌خواهد دستور توقیف فیلم و عدم پخش آن در ایران را صادر فرمایند چرا که گویی رئیس شورای عالی جهانی مساجد با خواندن سناریوی آن، فیلم را مضر تشخیص داده که در آن تحریف‌های بسیاری صورت گرفته است. برای توقیف فیلم نامه‌های زیادی بین ارگان‌های دولتی رد و بدل شد در حالی که هیچ‌ یک از این افراد فیلم مذکور را ندیده بودند و صرفا با استناد به درخواست یک عضو شورای عالی مساجد فیلم توقیف گشت. (مشخص نیست که قرار بر پخش کدام نسخه از فیلم بوده است. نسخه‌ی عربی یا نسخه‌ی هالیوود؟)

سانسور سیاسی مانع نمایش خیلی از فیلم‌های مهم تاریخ سینمای ایران شد. فیلم‌های زیر که تنها بخشی از یک لیست بلندبالا هستند همگی با سانسور به نمایش درآمدند:

رضاموتوری، بلوچ، خاک، گوزن‌ها، پستچی، سفر، برهنه تا ظهر با سرعت، گاو، مرثیه، سازدهنی، دایره مینا، آرامش در حضور دیگران.

اواخر سال ۵۷ دورانی بود که خیلی از فیلم‌ها به نمایش درنیامدند و پس از انقلاب نیز به آن‌ها بی‌مهری شد. زن و زمین و ماجراهای علاالدین و چراغ جادو (هر دو از پرویز نوری)، قصه‌ی خیابان دراز (محسن تقوایی)، پرستش (داود اسماعیلی)،  مبارزی در نیمه‌راه (نادر قانع)، چریکه تارا (بهرام بیضایی)، خاک مهرشده (مروا نبیلی) و چندین و چند فیلم سینمایی و تلویزیونی که لیست کردن آن‌ها به درازا می‌کشد.