فیلم پن: شکار؛ ساخته کریگ زوبل

شکار؛ ساخته کریگ زوبل

 

چگونه در ۲۰۲۰ اکشن بسازیم؟

امین نور

 

اولین فیلم با موضوع شکار انسان توسط انسان با خطرناک‌ترین بازی اتفاق افتاد. دکتر/دانشمند دیوانه‌ای که مهمانان جزیره‌اش را در یک بازی موش و گربه قرار می‌دهد. در اینجا منظور از Game البته ماهیت شکار است. این فیلم تاثیر مهمی در فرهنگ آمریکای دهه هفتاد گذاشت. از آنجا که زودیاک، قاتل سریالی معروف (که دیوید فینچر فیلمی به همین نام درمورد او ساخت) در نامه‌هایش به این فیلم اشاره می‌کند و خود را به نوعی با شخصیت دکتر فیلم مقایسه می‌کند. این داستان یکبار دیگر در ۱۹۴۵ توسط رابرت وایز تحت عنوان بازی مرگ اقتباس شد. و بدین‌گونه شاخه فیلم‌های «شکار انسان به‌دست انسان» ساخته شد. امروزه با توجه به شرایط و نفوذ اینترنت با مدل‌ به‌روزشده‌ای از آن طرفیم.

فیلم شکار[۱] در وهله‌ی نخست تلفیق دو مدل فیلم است. فیلم‌های تریلر انتقامی یکی علیه همه و در زیرپوست آن و در حاشیه فیلم‌های «دانشمند دیوانه/ قاتل زنجیره‌ای و شکار آدم‌ها» نهفته شده. گرچه فیلم در هر دو وجه خودش موفق عمل می‌کند اما بنیه‌ی اصلی خود را بر روی قهرمان زن و انتقامی که می‌گیرد می‌گذارد. بدین صورت فیلم کاملا بی-مووی است. با بازیگرانی بهتر و سکانس‌های اکشنی فوق جذاب. در واقع فیلم از یک سری سکانس‌های درگیری و شکست‌دادن موانع توسط قهرمان داستان تشکیل شده که به وسیله‌ی یک فلش‌بک منطق جهان فیلم را می‌سازد. با قهرمان زنی که یک نسخه‌ی خشن و بی‌حدومرز از کلینت ایستوود هری کثیف می‌تواند باشد. با خبیث‌هایی که صرفا بیشتر از آنکه مایه‌ی خباثت درونش بشود پیدا کرد حماقت صرف جاری است. و شاید این نکته‌ای منفی درون فیلم باشد. آنجا شخصیت‌های بد فیلم آن‌چنان قابلیت بدبودن را ندارند. اما از طرفی این می‌تواند با منطق داستانی فیلم همراه باشد. میلیونر‌های لوسی که بهشان برخورده و می‌خواهند تسویه حساب کنند. اما اینها مهم‌نیست. شکار فقط برای یک چیز آن فوق‌العاده دیدنی‌ است و آن هم اکشن‌های معرکه‌ی آن است. حتی برای خود شخصیت‌ها هم این زیرلایه‌های داستانی، پیدا کردن پرسش‌های درون فیلم و پاسخی به چرایی شکل‌گرفتن چنین وضعیتی ذره‌ای اهمیت ندارد. قهرمان فیلم بارها تاکید می‌کند که علاقه‌ای به اینکه چرا آنجاست ندارد. و هنگامی که در دیالوگ‌های پایانی خود با هیلاری سوانک/ آتینا به کتاب اورول اشاره دارد، برای ما هم دیگر چندان فرقی ندارد. فیلم با سکانس‌های اکشن خوبی که پیش‌رو قرار می‌دهد و نحوه‌ی قرار دادن آن‌ها پشت هم موجب می‌شود تا هرچیزی که ممکن است ادااطواری، شعاری و ضعف داستان به نظر رسد به کنار رود و اهمیتی نداشته باشد. و این کارآیی فیلم سرگرم‌کننده‌ی موفق است.

اگر دنبال یک اکشن سرگرم‌کننده که یک لحظه هم از سرعت خود نمی‌کاهد و وقتش را تلف نمی‌کند می‌گردید، فیلم شکار نزدیک ترین نمونه‌ی در دسترس است. داستان فیلم بارها تکرار شده است. به بازی گرفتن انسان‌ها و شکارشان توسط انسان‌های دیگر. ایده‌ای که پیش‌تر از این در سینمای جریان اصلی امروزه‌ی آمریکا در سری فیلم‌های پرطرفدار هانگر گیمز شناخته شد و موجب ساخت دنباله‌های متعدد و چندین تقلید بود. اما در قرن حاضر شاید بهترین نمونه‌ی این تم داستان متعلق به بتل رویال کینجی فوکاساکو باشد.

اما برخلاف هانگر گیمز یا دیگر تولیدات مشابه هالیوودی، شکار در یک آینده‌ای دور و خیالی با دولت‌های تازه تاسیس نمی‌گذرد. فیلم نوع آلترناتیوی از زمان حال است و همینطور برخلاف آن فیلم‌ها، از همان اول کل قصه و پیامدها بر دوش یک قهرمان تیپیکال که امید بشریت به اوست سوار نمی‌شود. از این رو فیلم تمام به درونمایه‌ی نجات‌یافتن/ survival  خویش تکیه می‌کند. از نکته‌های جذاب فیلم همین نحوه‌ی شروع داستان است. با مهلت ندادن و عادت کردن به یک شخصیت اعتماد را از اینکه چه کسی قهرمان است و چه کسی زنده خواهد ماند برای تماشاگر سلب می‌کند؛ روندی که موجب می‌شود هر لحظه منتظر یک غافلگیری جدید باشی، تا جایی که بیننده بر لبه‌ی صندلی خود می‌نشیند. شکار یکی از بهترین شروع‌های اکشن در این چندسال اخیر را دارد. وقتی به تماشاگر حتی لحظه ای اجازه نمی‌دهد نفسش جا بیاید و شوک بعدی قبل از آنکه به آرامش برسیم بر سرمان خراب می‌شود.

با استفاده از فرهنگ تقلبی اخلاقیِ مدشده و موتیف‌هایی که وارد روزمره ما شده‌اند (استفاده از ضمیرهای خاص برای رعایت ادب که از بیرون تحکیم شده، پادکست، تئوری توطئه، تبلیغ آزادی حقوق بشر در ظاهر و سلب هرگونه آزادی فردی در باطن) شکار بدون ذره‌ای لغزش در سرعت روایی خود و وفاداری به تمام عناصر ژانر به نحو احسن یک اکشن کامل را به نمایش می‌گذارد.

از این تعریفات بگذریم، فیلم یک گوهر دیگر درون خود برای تماشاگر دارد. آن هم یک قهرمان زن اکشن بدون هیچ‌گونه برچسب ایدئولوژیک است. قهرمان زن نه برایش تئوری‌های توطئه مهم است نه هرگونه سوال و پرسشی در قبال اینکه این آدم‌ها کی هستند و چرا این کارها را می‌کنند، او فقط یک هدف دارد و آن نجات یافتن است. شخصیتی که هستی گرفتن آن موجب می‌شود پس از چند آزمون و خطای شکست خورده (شارلیز ترون «بلوند اتمی» یا نصف فیلم‌هایی که لوک بسون طی این چند سال ساخته) با یک نمونه‌ی موفق از زن همه‌کس حریف مواجه شویم.

 

پی‌نوشت:

[۱] The Hunt

 

***

 

جنجال یک همه‌گیری

گفتگو با کریگ زوبل

ترجمه مرتضی سیاح

 

جیسون گوربر: چه وقت ایده‌ی ساخت فیلم شکار به ذهن شما خطور کرد؟

کریگ زوبل: بعد از به پایان رساندن پروژه‌ی بازماندگان[۱] به همراه دمون لیندلاف و نیک کیوز به این درک رسیدیم که  می‌توانیم در کنار یکدیگر به‌خوبی کار کنیم. تجربه خوبی در کنار هم داشتیم و من این احساس را نداشتم که برای کاری استخدام شده‌ام، بلکه خودم را عضوی از تیم می‌دانستم. در این فکر بودیم که یک کار جدید پس از ساخت مجموعه‌ای از اپیزودهای تلویزیونی جالب و سرگرم‌کننده خواهد بود و ایده‌ای که تئوری توطئه در مرکزیت آن قرار دارد موضوع صحبت‌هایمان بود. بازماندگان نمایشی تلویزیونی در مورد باور و اعتقادات بود و اتفاقاتی که بعد از در معرض خطر قرار گرفتن این اعتقادات، روی می‌دهند. تفکر در مورد فرقه‌ها و چیزهایی از این دست طبیعی به نظر می‌رسید، از این‌رو تئوری‌های توطئه به دل‌مشغولی‌ای جزئی در روایت‌مان تبدیل شده بود. درست زمانی که قضیه پیزاگِیت[۲] در آمریکا سروصدا به پا کرده بود و موضوع کیو اِنان[۳] رفته‌رفته داغ‌تر می‌شد، نیک و دمون در حال کار بر روی چنین طرح توطئه‌ای بودند. در همان زمان من به سمت جنوب حرکت کردم و ناگهان از شهری که برای شانزده سال در آن زندگی و کار کرده بودم، یعنی نیویورک، جدا شدم. در آتنِ جورجیا بودم، شهری کوچک بیرون از آتالانتا، شهری دانشجویی که در آن عقاید گوناگون موج می‌زد، به طوری که که گشتن در آن و پیدا کردن آدم‌هایی که باورهایی به کلی متفاوت با شما دارند بسیار آسان بود.

گوربر: می‌خواهم چند مورد از چیزهایی که کلیدی به نظر می‌رسند را ضبط کنم. پیش از هرچیز آیا عنوان فیلم در ابتدا ایالت آبی، ایالت قرمز[۴] خوانده شد؟

زوبل: فیلم به هیچ‌وجه طرف هیچ‌یک از احزاب را نمی‌گیرد. زمانیکه این موضوع در مطبوعات بیان شد، من از نیک و دمون سوال کردم که آیا در مصاحبه‌ یا گفتگوهایشان راجع به چنین عنوانی صحبت کرده‌اند؛ نیک و دمون تاکید کردند که چنین نامی برای عنوان یک فیلم اصلا مناسب نیست. من مرتبا این موضوع را رَد کرده‌ام. مثلا زمانیکه با خبرنگاری مصاحبه می‌کنم و به این موضوع اشاره می‌کنم که هدفمان چنین چیزی نبوده است، و بعدا مقاله به دستم می‌رسد، چنین خزعبلاتی را می‌خوانم: “از قرار معلوم عنوان فیلم ایالت آبی، ایالت قرمز می‌باشد؛ داخل پرانتز، کارگردان فیلم این موضوع را انکار می‌کند.” در صورتی که این حرف‌ها صحت ندارد، اما این را روشن می‌کند که فرهنگ جراید ما در چه سطحی است و کجا قرار دارد.

گوربر: این مورد به خوبی نشان‌گر چیزی است که کل فیلم را موضوعیت می‌بخشد. حتی گفتگو در رابطه با “حقایق بدیل”، ماهیت عنوان‌بندی فیلم را بدل به چیزی می‌کنند که می‌توان از آن تحت عنوان “اخبار جعلی” نام برد.

زوبل: حتی اگر در مصاحبه‌ای تاکید کنم موضوع از این قرار نیست و گمانه‌زنی‌ها درباره‌ی نام فیلم به کلی غلط هستند، گزارش را به‌گونه‌ای تنظیم می‌کنند که من احتمالا اشتباه می‌کنم یا سعی دارم چیزی را پنهان کنم.

گوربر: نمی‌توان گفت که مقصود نهان شما چنین پاسخگویی‌ای را اقتضا می‌کند، که بخواهید جواب رَد به رسانه‌ها در رابطه با عنوان فیلم بدهید؟

زوبل: هیچ مقصود و هدف پنهانی وجود ندارد. این فقط یک عنوان است، چه کسی برایش مهم است؟ شاید ایده‌مان بد بود، اما روند کار بد از آب درنیامد. موضوع این است که نمی‌توانم اظهارنظری قطعی و ساده در این رابطه داشته باشم و این همان چیزی است که اتفاقا در مورد فیلم هم صحت دارد.

گوربر: همچنین اظهارنظرهایی وجود دارد که دست‌نویس‌های اولیه بیشتر از مایه‌های طعنه‌آمیز سیاسی برخوردار بوده‌اند و بعدا از بار سیاسی آن کاسته و درون‌مایه‌های اکشن و ماجراجویی به آن افزوده شده است.

زوبل: چنین چیزی نیز صحت ندارد. سناریو به تبعیت از حواشی فیلم تغییری درش داده نشد. تا آخرین روزها مشغول ترکیب‌بندی صدای فیلم و تدوین آن بودم. ما در حال آماده‌سازی برداشت صحنه‌ی پمپ بنزین بودیم که آیک بارینهولتز به من پیام داد که فکر می‌کند رئیس‌جمهور درباره‌ی فیلم ما توئیت زده است.

گوربر: بنابراین باخبر شدید که رئیس جمهور در مورد فیلمی که ندیده، واقعا نمی‌داند در مورد چیست و نسبت به پلات و شخصیت‌های فیلم آگاهی ندارد، توئیت زده است. آیا منصفانه است؟

می‌شود گفت انتظار چنین چیزی را داشتم. ببینید، هدفم این بود فیلمی بسازم که در اکران شبانه نمایش داده شود. فیلمی به تهیه‌کنندگی جیسون بلام. می‌خواستم فیلم همچون آثار اولیه پل ورهوفون یا سم ریمی پر از انرژی، شور و سرگرم‌کننده باشد، به طوری که همه را به خنده بیاندازد و در عین حال مابه‌ازای آن را خارج از دنیای فیلم به‌یاد بیاورند. این چیزی بود که به آن امید داشتم، نه اینکه بخواهم از طریق فیلم پیامی سیاسی را به دنیا مخابره کنم یا اینکه سعی کنم آن‌ را پُر از انتقادهای هجوآمیز‌ همراه با بُعد آموزشی کنم، چون این کار من نیست. قرار بود فیلم صریح و سرگرم‌کننده باشد. اما همین که طرح کلی روایت را پیدا کردیم، موارد متعددی به آن افزوده شد. اگر به میل من بود، روز بعد از توئیت‌ها فیلم را پخش می‌کردیم و نشان می‌دادیم که فیلم آن چیزی نیست که همه فکرش را می‌کردند.

گوربر: می‌خواهم با دقت به این موارد بپردازیم. انتظارات، همانطور که به آن اشاره کردی، به واسطه‌ی رفتار  رئیس‌جمهور که اهمیتی نمی‌دهد حرف‌هایش چقدر منطبق بر واقعیت است، زیاد می‌شوند. اما از جیسون بلام نام بردی. او فیلم‌های متفاوتی را تهیه کرده، اما فیلمی که به لحاظ فرهنگی از بقیه پیشی گرفته است فیلم برو بیرون] است. برو بیرون نشان داد که فقط بازسازی‌ای هیجان‌انگیز از فیلم همسران استپفورد[۶]  نیست، خیلی‌ها به این نکته اشاره کرده‌اند که این تنها یک فیلم ترسناک سرگرم کننده نیست، بلکه نقد اجتماعی مهمی در این دوره است. این نشان می‌دهد که فیلم ژانر چطور می‌تواند به لحاظ اجتماعی روشن‌گر و تا چه حد برخلاف فیلم‌های جریان اصلی سیاسی باشد. فیلم‌های رومرو با منظور سرگرمی ساخته می‌شدند، اما لحن سیاسی آن‌ها را نمی‌توان نادیده گرفت. لطفا در رابطه با تعادلی که بین سرگرمی و محدوده‌های سیاسی در فیلم‌ات برقرار کردی صحبت کن.

زوبل: در ابتدا باید بگویم که من برو بیرون را خیلی دوست دارم. فکر می‌کنم جردن پیل استعداد نوظهوری است و در این فیلمش کار منحصربه‌فردی انجام داده است. او روش خاصی را برای نشان دادن آنچه در صدد بیانش بوده  برگزیده. درسی که از تماشای برو بیرون می‌گیرم این است که چطور فیلم‌های وحشت همواره انعکاسی از ترس‌های ما هستند و چطور این ترس‌ها از طریق شاهراه‌های سرگرمی به نحوی منتقل می‌شوند که ما آن‌ها را دریافت و تجزیه و تحلیل نماییم. در دهه‌ی ۵۰ فیلمی همچون گودزیلا آنچه را وحشت از تسلیحات هسته‌ای است بازتاب می‌دهد. همانطور که شما اشاره کردید، کارهای جرج رومرو بازتاب‌دهنده ترس‌های فرهنگی دوران خود هستند. فیلم‌های خوب ژانر آینه‌ای از زمانه‌شان هستند. وقتی از جیسون بلام نام می‌برم، مقصود این است که او بر اصول خودش درباره‌ی المان‌های وحشت، گور یا سرگرم‌کننده مصمم است. او هیچ ابایی از به یاد آوردن این موارد به فیلم‌سازان ندارد و به نظرم این عالی است، چون می‌داند تصمیم‌اش در مورد پروژه‌ای خاص جواب می‌دهد.

گوربر: درست است. بسیاری از فیلم‌های وحشت همین گونه بوده‌اند، همانطور که اشاره کردید. اما زمانی‌که فیلم شما اکران شد، قضاوت‌های زیادی در مورد فیلم و بار ایدئولوژیک آن ایجاد شد و گلایه‌هایی که متوجه خنثی بودن فیلم به لحاظ چاره‌جویی و بهبود اوضاع به وجود آمد. از این رو خیلی‌ها فیلم را تنها بازی با مفاهیم جدیِ روز می‌دانند.

زوبل: خیلی‌ها می‌گویند شکار آن گونه که به نظر می‌رسد هوشمندانه عمل نمی‌کند. خدای من، فیلم اصلا قرار نبوده از هیچ‌گونه ایدئولوژی دفاع کند.

گوربر: فیلمی همچون برو بیرون می‌خواهد در قالب سرگرمی ظاهر شود، اما نمی‌خواهد گنگ و بی‌مفهوم باشد.

زوبل: بله درست است. من فکر می‌کنم جایگاهی برای فیلم شکار در این دوره وجود دارد. من رغبت به ساخت فیلمی به این شکل داشتم. شما فیلمی نمی‌سازید که دارای لحن مضحک و صحنه‌های درگیری و خون‌ریزی است و بعد فکر کنید دارید روی پروژه‌ای مشابه همشهری کین کار می‌کنید. می‌دانید در چه جایگاهی قرار دارید. ما کاملا مطمئن بودیم که قرار است چه نوع فیلمی بسازیم. روبوکاپ[۷] هنوز هم فیلم سرگرم‌کننده‌ای است. لحن فیلم مرده‌ی شریر ۲ [۸] خنده‌دار و ساده‌لوحانه است، اما فیلم معرکه‌ای است، و می‌دانم که فیلم مهمی است. این‌ها فیلم‌های بی‌ادعایی هستند، اما ساخت فیلمهایی از هر نوع لازم است.

گوربر: مرده‌ی شریر ۲ توسط کسانی ساخته شده که می‌دانستند فیلم قبلی‌شان یعنی مرده شریر [۹] فیلمی بی‌کیفیت و بی‌جایگاه در سینمای جریان اصلی است و این چیزی است که در مورد آن دوست دارم.

زوبل: دقیقا، همین نکته درباره‌ی مرده شریر ۲ است که همیشه دوست دارم در موردش صحبت کنم. شاید فیلم‌های خوب دیگری همچون فیلم برو بیرون وجود داشته باشند. مطمئن نیستم که این فیلم پرچم‌دار کل ژانر باشد و شما نمی‌توانید مطابق ایده‌ی دیگری حرکت کنید، چون این کار شما را از پیشرفت باز می‌دارد.

گوربر: تاخیری که پس از حرف و حدیث‌ها راجع به فیلم، در نمایش فیلم ایجاد شد، نه تنها منجر به سرکوب انتظارات در مورد روایت مخاطره‌آمیز آن شد بلکه آن‌ را به سمت برداشت‌هایی هجوگونه و سیاسی متمایل ساخت.

زوبل: چرخش‌هایی را برای در امان ماندن فیلم از چنین برداشت‌هایی در آن ایجاد کردیم. از برخی جهات فیلم هجویه است، اما اتفاقی که افتاد این بود که انتظارات جدیدی در مورد فیلم ایجاد شد. مخاطبان می‌گفتند فیلم هجویه است اما به خوبی دکتر استرنج لاو نیست. خب اصلا قرار نبوده چنین باشد، بلکه می‌خواستیم فیلم بیشتر به روبوکاپ شبیه باشد. آنچه منتج شد کاملا سطح دیگری از انتظارات در رابطه با فیلم بود.

گوربر: خیلی‌ها بر این نظر هستند که فیلم بدون اینکه نظر روشنی راجع به مسئله مورد بحثش داشته باشد به آن ورود کرده و این ناشی از سهل‌انگاری فیلم و بی‌مسئولیتی آن در قبال چاره‌جویی و ارائه راه‌حل است.

زوبل: تمام این صحبت‌ها خسته‌کننده است، برداشت‌هایی خسته‌کننده از فیلم. من سعی کردم فیلمی سرگرم‌کننده‌ بسازم و از این طریق سعی داشتم نحوه‌ی ارتباط و برخورد آدم‌ها به خصوص در فضای مجازی را نشان دهم، اینکه برخی رفتارها تا چه حد می‌توانند نامعقول و سرآغازی برای برخوردهای آزاردهنده باشند. تفسیرهای این‌چنینی از فیلم درست در خود فیلم نشانه‌گذاری شده‌اند.

گوربر: دو قطب مورد نظر ما این‌ها هستند: عده‌ای بر این عقیده‌اند که این فیلمی نیست که بخواهیم در موردش صحبت کنیم، چون اظهار نظر در مورد آن می‌تواند منجر به فیلم‌های بیشتری از این دست شده و آن‌ها را اثبات کند. در حالی‌که قطب دیگر کنجکاوانه در مورد چپی بودن فیلم‌سازش و اینکه فیلمی سرگرم‌کننده راجع به شکار راست‌گراها ساخته سوال می‌کنند و معتقدند کاری که شما انجام دادید صحه گذاشتن بر این خشونت است. این تناقض جالب توجه است.

زوبل: من معتقدم جبهه‌ی سومی هم وجود دارد. کسانی که به اندازه‌ی کافی باهوش هستند تا تفاوت را درک کنند و قادرند فیلم را همان‌گونه که هست و در جایگاه خودش تماشا کنند و می‌توانند تشخیص دهند که فیلم نه تلاش برای رَد کردن چیزی است و نه تلاش برای ایجاد هرج و مرج. ساخت این فیلم در واقع کوششی است برای ایجاد سرگرمی، همین.

گوربر: پس شاید بتوان گفت فیلم شما بیشتر نیهیلیستی است تا اثری آنارشیستی.

زوبل: بله، این منصفانه‌تر است [می‌خندد]. خوشحالم که این نظر را می‌شنوم. این فیلم مطمئنا آنارشیستی با موضوع برخورد نمی‌کند.

 

شکار (کریگ زوبل)

 

گوربر: این خبر به شما رسید که نمایش فیلم به تعویق افتاده است، چه احساسی داشتید؟ احساس‌تان زمانی‌که فهمیدید مردم فیلم را ندیده‌اند و در حال صحبت در مورد آن هستند چه بود؟ حتی هنوز هم اظهارنظرها تمامی ندارد و این موضوع می‌تواند بر روی فعالیت حرفه‌ای شما اثر بگذارد.

زوبل: همیشه فکر می‌کنم مردم در برخی موارد بیش از حد با موضوعی جدی برخورد می‌کنند. با ساخت این فیلم احساس افتخار می‌کنم و معتقدم فیلم آنچه را که انتظار داشتم محقق کرد. سخت است مسئولیت اشتباهی را که مرتکب نشده‌اید بپذیرید و این منصفانه نیست. قرار نبود با ساخت فیلم بیانیه صادر کنم. احساسات مخربی که در مورد اظهارنظرها به سراغم آمد، باعث شد برای از بین بردنشان بخواهم توضیح ارائه دهم یا با کسی صحبت کنم. سپس این امر را در خود فیلم یافتم، به نوعی فیلم هم از این موضوع مستثنی نیست. کسی نیست که بتوان با او دیالوگ برقرار کرد. هنوز هم در ذهن خیلی‌ها فیلم ایالت قرمز، ایالت آبی نامیده می‌شود. این حس را داشتیم که کارمان ممکن است از حدودومرزهایی عبور کند، که به نظر قابل قبول بود، اما اکنون، تفاوت عمده‌ای ایجاد شده است که احساس خوبی برایمان به‌همراه نداشت.

گوربر: این خبر را از استودیوی بلوم‌هاوس دریافت کردید؟

زوبل: جیسون ساعت ۸:۳۰ صبح روز شنبه با من تماس گرفت.

گوربر: چه صحبت‌هایی بین شما رد و بدل شد؟ آیا جیسون به شما اخطار داد که با جراید در این رابطه مصاحبه نکنید؟

زوبل: نه. دقیقا یادم نمی‌آید که چه حرف‌هایی در آن زمان زده شد. ۳۰ دقیقه بعد از گفتگویمان خبر تعویق در نمایش فیلم به طور رسمی منتشر شد.

گوربر: این جنون همه‌گیر که توئیت رئیس‌جمهور آغازگر آن بود و برروی نمایش فیلم اثر گذاشت، را چگونه ارزیابی می‌کنید. این اتفاقات به‌نظرتان مضحک به‌نظر نمی‌رسید؟

زوبل: با پشت سر گذاشتن این تجربه، به شناختی در رابطه با خودم رسیده‌ام. اکنون می‌دانم سطحی از خوش‌بینی در درون من وجود دارد که ممکن است به ضرر من باشد. زمانی‌که رئیس‌جمهور در مورد فیلم توئیت زد و اوضاع به نظر ناخوشایند می‌رسید، در این فکر بودم که سرانجام وضعیت به نفع من و فیلم‌ام تغییر خواهد کرد. باور نمی‌کردم که قرار است نمایش فیلم را ممنوع اعلام کنند. در روز دوشنبه، نهم مارس، خبرهایی که از وضعیت اسفناک همه‌گیری ویروس کرونا به گوش می‌رسید افتضاح بود، اما من تعطیلی سالن‌های نمایش را باور نمی‌کردم، با وجود خبرهای ناامیدکننده‌ای که به گوش می‌رسید، دورنم احساسی از خوش‌بینی وجود داشت. می‌دانید، کار کردن سرصحنه با رعایت ۶ فوت فاصله از سایر عوامل کار مشکلی است، این موضوع به دغدغه اصلیِ کار فیلم‌سازان در دوران ما تبدیل شده است. از زمانی‌که جمعه سیزدهم[۱۰] به نمایش درآمد دنیا تغییرات زیادی را به خود دیده است.

گوربر: می‌شود گفت شما چهره شناخته‌شده‌ای در فضای مجازی هستید، واکنش مردم در شبکه‌های اجتماعی به فیلم شما چگونه بود؟ در چنین دورانی که مردم در قرنطینه به سر می‌برند و با همه‌گیری ویروس کرونا دست و پنجه نرم می‌کنند، اصلا آن‌ها فرصتی برای دیدن چنین فیلم‌هایی دارند؟

زوبل: در دوران بی‌سابقه‌ای به سر می‌بریم. تیزری در تلویزیون دیدم که از اولین اکران فیلم در تلویزیون صحبت می‌کرد، چنین چیزی برایم تازگی داشت. اخیرا واکنش‌های مثبت و امیدوارکننده‌ای هم از جانب دوستان خودم و هم از طرف سایرین در فضای مجازی دریافت می‌کنم. خیلی‌ها از این فیلم به عنوان اثری بزرگ یاد می‌کنند و معتقدند آن‌هایی که واکنش تندی در قبال فیلم بروز دادند، برداشت‌های اشتباهی از آن داشته‌اند. امیدوارم بتوانیم بیشتر راجع به فیلم صحبت کنیم. شخصا خیلی خوشحال هستم که چنین تجربه‌ای را پشت سر گذاشتم. امید من این است که از بی‌ثباتی این دوره عبور کنیم و باید بگویم من عاشق سالن‌های نمایش سینما هستم و این فیلم را برای نمایش در سالن سینما ساختم و خوشحال هستم که روزی فرا خواهد رسید که مخاطبان در سینما به تماشای این فیلم می‌نشینند.

گوربر: می‌خواهم راجع به عوامل فیلم و شکل‌گیری گروه بازیگران صحبت کنم.

زوبل: این مورد کمی پیچیده است.

گوربر: آیا از استرگل سیمپسون تست گرفتید؟

زوبل: نه. ما با هم در یک نمایش تلویزیونی به نام یک دلار[۱۱]، که برای شبکه CBS ساخته بودم همکاری کرده بودیم. کار کردن با او لذت‌بخش است. نام شخصیت او در فیلم در ابتدا “کید راک” بود، سپس برای مدت کوتاهی “فلوریدا من”  و در نهایت “وانیلا نایس” نامیده شد. در حقیقت او کسی بود که استفاده از خالکوبی اشک چشم را پیشنهاد داد، که به نظرم جالب می‌آمد. از دیگر افرادی که می‌خواستم در فیلم حضور داشته باشد، میکون بلیر بود. برای سایر نقش‌ها از بازیگران تست گرفته شد.

گوربر: من از قبل با بتی گیلپین آشنا نبودم. متاسفانه فیلم Glow را ندیده‌ام. چگونه نظرتان به سمت گیلپین جلب شد و او را برای ایفای چنین نقشی آماده کردید؟

زوبل: واقعا می‌خواستم او این نقش را به عهده بگیرد. قبلا با او سر صحنه‌ی فیلم خدایان آمریکایی[۱۲] همکاری کرده بودم و با خودم فکر می‌کردم این دختر شگفت‌انگیز است، ستاره شدن را در او می‌دیدم. تمام کارهایی که او در آنها بازی کرده است را تماشا کردم و بازی او را در فیلم Glow دوست داشتم. زمانی‌که فیلم‌نامه نهایی به دستم رسید فورا این فکر به ذهنم خطور کرد که بتی گیلپین برای بازی در نقش کریستال مناسب است، اما او همچنان درگیر فیلم Glow بود. از همان ابتدای فرایند ساخت فیلم نگران عقب افتادن برنامه‌ها بودیم تا گیپلین بتواند به ما ملحق شود، مصرانه می‌خواستم او کنار ما باشد چون احساس می‌کردم او مناسب‌ترین شخص برای فیلم است.

گوربر: کل فیلم برای اینکه او بتواند خودش را به پروژه برساند تغییر کرد؟

زوبل: باید بگویم به جهاتی او فیلم را نجات داد و الان فکر می‌کنم او را هدفمند وارد فیلم کردیم. ما می‌خواستیم کاری کنیم که او تبدیل به ستاره فیلم‌های اکشن شود و از این جهت می‌توان گفت بخشی از هدف فیلم همین بود.

گوربر: او در فیلم در برابر هیلاری سوانک قرار می‌گیرد که برنده اسکار است.

زوبل: درست است. مرحله بعدی این بود که چه کسی را برای نقش آتنا انتخاب کنیم. چطور بود اگر بازیگری را انتخاب کنیم که دو تا اسکار گرفته که یکی از آنها برای ایفای نقش یک بوکسور است؟ هیلاری سوانک فوق‌العاده بود. فکر می‌کنم او خیلی چیزها به فیلم افزود به خصوص به لحاظ جنبه‌های فیزیکی و طراحی صحنه‌های مبارزه. هیلاری می‌تواند مانند یک ابرقهرمان مبارزه کند.

گوربر: آن ساختمان درون فیلم کجا واقع شده است؟ لوکیشنی که فیلم را در آن ثبت کردید کجاست؟

زوبل: ما اتاق صداگذاری را برای مبارزه نهایی آماده کردیم. در واقع آنجا اتاق صداگذاری است که مخصوصا برای سکانس پایانی مورد استفاده قرار گرفت.

گوربر: و مکانی که گویا کرواسی است، آن مکان کجاست ؟

زوبل: آن لوکیشن در نیواورلئان واقع شده‌ است. کمپ پناهندگان در فیلم در واقع مکانی است نزدیک به یک تپه که شما می‌توانید آن را در پشت نیروهای نظامی که در فیلم استفاده کردیم ببینید، اما آن تپه طوری نمایش داده شده است که یک دیوار بزرگ به نظر بیاید. آنجا ناحیه‌ای آوار شده از شهر کاترینا است که به حال خود رها شده است و مدت‌هاست کسی برای رسیدگی به امور آن‌جا نیامده است. ما فکر کردیم می‌تواند مکان مناسبی برای فیلم باشد.

گوربر: آیا نکته پنهان دیگری در رابطه با مکان‌های مخروبه در ایالات متحده در فیلم‌تان هست؟

زوبل: چنین گوشه و کنایه‌هایی در فیلم وجود دارد. برای مثال آن مکان در کاترینا مکانی دورافتاده نیست و براحتی قابل دستیابی است. پیدا کردن آن تپه آسان بود اما پیدا کردن ساختمان‌های تخریب شده توسط بمباران از آن هم آسان‌تر بود.

گوربر: فکر می کنید این فیلم از نظر احساسی چه تاثیری روی شما داشت؟

زوبل: به لحاظ احساسی فراز و نشیب‌های زیادی را تجربه کردم. بعد از ساخت فیلم فکر می‌کنم سازگاری بیشتری نسبت به تغییرات ناگهانی و غیرقابل پیش‌بینی در درونم ایجاد شده باشد، به طوری که کنترل بیشتری بر روی احساساتم دارم. اتفاقات زیادی ممکن است در طول زندگی‌تان بیفتد، شما آن‌ها را از سر می‌گذرانید و همچنان به کارتان ادامه می‌دهید.

گوربر: درست مانند همه‌گیری جهانی ویروس کرونا.

زوبل: بله، دقیقا.

گوربر: فکر می‌کنید این تجربه چه تاثیری در کارهای بعدی‌ شما و سوژه‌هایی که با آن‌ها سروکار دارید، خواهد گذاشت و چگونه قرار است این‌بار مخاطب را تحت تاثیر قرار دهید؟

زوبل: من فقط در این مسیر حرکت می‌کنم و روی هر کار بطور مجزا تمرکز می‌کنم. در ادامه دوست دارم همچون این فیلم کارهای جدید انجام دهم، نه این‌که هدفم ایجاد جدل و بحث‌ها  و مشاجره‌های این چنینی باشد، اما سعی‌ام این است که از اتفاقاتی که اطرافم در حال وقوع هستند فیلم بسازم. نظری در رابطه با تعصبات حزبی و گروهی و تئوری‌های توطئه در فضای آنلاین ندارم، مگر اینکه دیدگاهی تازه نسبت به این موارد ایجاد شود. تجربه ساخت این فیلم و اتفاقاتی که به دنبال آن آمدند، بگونه‌ای من‌را هراسناک می‌کند، اما این بدین معنا نیست که به طور کلی از پیگیری تجربیات جدید منصرف شوم.

 

پی‌نوشت:

[۱] The Leftovers

[۲] Pizzagate

[۳]  تئوری توطئه‌ای علیه دونالد ترامپ و هوادارانش.

[۴] اشاره به ایالت‌هایی که طرفدار یکی از احزاب دموکرات یا جمهوری‌خواه هستند.

[۵] Get Out

[۶] Stepford Wives 

[۷] Robocop

[۸] Evil Dead 2

[۹] Evil Dead :در ایران به نام کلبه وحشت معروف است

[۱۰] Friday the 13th

[۱۱] One Dollar

[۱۲] American Gods

 

تاریخ انتشار: اردیبهشت ۳۱, ۱۴۰۰
لینک کوتاه:
https://filmpan.ir/?p=3796