فیلم پن: آن‌قدرها هم حال به هم زن نیست؛ نگاهی به فیلم دختران نمایش

آن‌قدرها هم حال به هم زن نیست؛ نگاهی به فیلم دختران نمایش

 

به هر روشی که فکر کنیم، آیا واقعا امکان کشتن کسی که قبلا مرده، وجود دارد؟ دختران نمایش در گیشه متواضعانه شکست خورد. فروش داخلی ۳۵ میلیون دلاری فیلم در اولین اکران، نسبت به بودجه ۴۰ میلیون دلاری و تولیدات آمریکایی قبلی ورهوفن مانند روبوکاپ[۱]، یادآوری کامل[۲] و غریزه اصلی[۳] که هر کدام جزء پرفروش‌ترین فیلم‌های آن سال‌ها بودند، بسیار ناامیدکننده بود. دختران نمایش از نظر منتقدان فاقد علائم حیاتی[۴] بود، منتقدانی که مثل شکارچی به فیلم به‌مثابه شکار نگاه می‌کردند و تقریبا تمام کسانی را که با فیلم مرتبط بودند، از دم تیغ گذراندند. مرگبارترین گلوله‌ها نثار ورهوفن، جو استرهاس[۵]، فیلم‌نامه‌نویس و الیزابت برکلی[۶] شد، ستاره‌ای که مثل سانی کورلئونه در فیلم پدرخوانده در محل عوارضی توقف کرد و چند خشاب گلوله در تنش فرورفت -اگرچه شاید مناسب‌تر باشد الیزابت برکلی با سوفیا کاپولا در قسمت سوم پدرخوانده مقایسه شود که گلوله‌هایی را که برای پدرش در نظر گرفته‌شده بود، روی صفحه به او اصابت کرد و خاموش شد. آنتونی لین[۷] در اظهارنظر نه‌چندان سخت‌گیرانه خود از دختران نمایش در نیویورکر می‌نویسد:«نمی‌تونه بازی کنه، اما تماشای تلاش اون برای بازی، صرفا تماشای حرکاتیه که شبیه بازیگریه ولی در واقع فقط حرکات بدنه». در مقایسه با سایر نویسندگان، آنتونی لین مهربانانه اظهارنظر کرده بود.

بنیاد جایزه تمشک طلایی[۸] فیلم را ستود و هفت تمشک به فیلم اهدا کرد که خود رکوردی محسوب می‌شد، از جمله بدترین فیلم، بدترین کارگردان و بدترین بازیگر زن. ورهوفن با پررویی مثال‌زدنی، با پذیرش تندیس کوچک خود سنت قبلی را زیر پا گذاشت و به شوخی گفت:«زمانی که در هلند فیلم می‌ساختم، منتقدان فیلم‌هایم را منحط و فاسد، منحرف و به‌دردنخور ارزیابی می‌کردند. در نتیجه به ایالات‌متحده آمدم. ده سال پیش بود. در این بین، در این کشور هم فیلم‌های من با صفت‌هایی مثل منحط، منحرف و سخیف موردانتقاد قرار گرفت.» دوران سوگواری کارگردان کوتاه بود، اما بقیه اصلا برای او عزاداری نکردند. در طی چند سال بعد، در یک سری از مقالات و کتاب‌های جنجالی که برجسته‌ترین آن‌ها خاطرات استرهاس[۹] کتاب راهنمای شیطان برای هالیوود[۱۰] که درباره صنعت نمایش و سرگرمی در سال ۲۰۰۶ بود، حتی اعضای خانواده نزدیک دست‌اندرکار فیلم هم از متوفی[۱۱] بد صحبت کردند.

تداوم سوءاستفاده از فیلمی که پیش ‌از این سقوط کرده بود را می‌توان مصداق بارز بی‌احترامی به جسد تلقی کرد. اما فیلم دختران نمایش در مدار و مسیر فیلم‌های نیمه‌شب[۱۲] -جایی که اسرار جدی گرفته می‌شود و خون‌آشام‌ها و زامبی‌ها احساس می‌کنند در خانه خود هستند- قرار گرفت. اینجا بود که دختران نمایش از گور بیرون آمد. اگرچه تعداد کمی از مردم ‌دوست داشتند دختران نمایش را در سالن سینما ببینند، اما در نمایش خانگی تماشای این فیلم به یک کنجکاوی تبدیل شد و سپس شد پدیده تماشای دورهمی فیلم‌ها. از سال ۱۹۹۶،  متروگلدوین مایر مهربانانه به سالن‌های نمایش رپرتوار[۱۳] اعلام کرد که فیلم را دوباره اکران می‌کند و سپس مردانی با لباس‌های زنانه[۱۴] را برای حضور در نمایش‌ها و تشویق تماشاگران به آمدن به سینماها به کار گرفت.

ناگهان، مرکز ثقل فیلم دختران نمایش از دره عروسک‌ها[۱۵] به راکی هارر پیکچر شو[۱۶] تغییر کرده بود. نیویورک‌تایمز گزارش داد:«رقاصه‌ای به نام وینونا، با دامن کوتاه وینیل مشکی و نیم‌تنه، خطاب به جمعیت تماشاچی تیکه‌هایی می‌انداخت و نظر تماشاچیان را به خود جلب می‌کرد. فیلم ادامه پیدا کرد و با فریادهای بی‌وقفه و حرف‌های کنایه‌دار همراه شد. وقتی نومی در یک صحنه دراماتیک انبوهی از سیب‌زمینی سرخ‌کرده را پرت کرد، یک هوس‌باز فریاد زدْ تو ایفای نقش خودت افراط کن، نومی». مالکیت معنوی فیلم متعلق به گلدوین مایر بود و این کمپانی فیلم‌سازی اجازه داده بود که مالکیت معنوی اثر به یک جُک[۱۷] تقلیل یابد و مایه خنده دیگران شود، اما در نهایت استودیو به‌سادگی آب خوردن پول زیادی به چنگ آورد. بازنشرهای مختلف فیلم، گیشه دختران نمایش را تقویت کرد تا اینکه با تمام جریان‌های درآمدی به یکی از سودآورترین فیلم‌های استودیو تبدیل شد. تا به امروز، دختران نمایش بیش از ۱۰۰ میلیون دلار فروش داشته. به نقل از فیلم‌نامه‌نویس وراج فیلم:«یادت باشه که گُه مرغ می‌تونه به جگر مرغ تبدیل بشه».

این جمله، برای جو استرهاس کلاسیک است، اما استحاله عموما فرایندی مقدس‌تر در نظر گرفته می‌شود. برای یک مورد، به چند کاهن اعظم نیاز دارید. در بهار ۲۰۰۳، زمانی که گلدوین مایر در حال نمایش دوباره دختران نمایش به‌عنوان تجربه‌ای سرگرمی کننده خانگی کنایه‌آمیز و کاملا تعاملی بود، مجله آمریکایی فیلم کوارتلی میزگردی ۱۶ صفحه‌ای در مورد فیلم در مجله کار کرد. چارلز تیلور منتقد فیلم، گفت:«به نظر میاد فیلمْ شاه‌بیتی جُکی برای اون دسته از دانشگاهیای خُل‌وضعی باشه که در هر نوع فرهنگ‌عامه موضوع ارزشمندی پیدا می‌کنند». وی به خیال‌بافی اشاره کرد که «جوک جدید و عالی برای افرادی که می‌دانند حرف‌های قدیمی‌شان درباره فرانسوی‌ها و جری لوئیس در حال رنگ باختن است».

با کنار گذاشتن این واقعیت که سخنان قدیمی خود تیلور هم در مورد دانشگاهیان تا حدودی کم‌رنگ شده، استناد او به سنت گالی[۱۸] [فرانسوی] درست است، به‌ویژه در رابطه با گرایش‌های غالب در نقد فیلم. تبار پُر عقبه منتقدان فرانسوی که کارگردان شدند، اغلب با حمایت مشتاقانه گروه‌های مختلفی از فیلم‌سازان محبوب آمریکایی نقش ویژه‌ای یافته بودند. مقاله فرانسوا تروفو در سال ۱۹۵۴ گرایشی خاص در سینمای فرانسه مفهوم خط‌‌مشی مولف را ارائه کرد که در پی آن منتقد آمریکایی اندرو ساریس در کتاب برجسته خود به نام سینمای آمریکا[۱۹] از این نظریه اقتباس و نظریه مولف[۲۰] را مدون کرد. نظریه مولف در بطن خود معتقد است که کارگردان، بیش از هر یک از عوامل فیلم، «مولف» است و کارگردان هوش هدایتگر هر فیلمی است که او روی آن کار می‌کند و هر جزء فیلم را با امضای قابل‌تشخیص خود مشخص می‌کند.

هم خط‌‌مشی و هم تئوری اتوریتیسم[۲۱] یا نظریه مولف منجر به تغییرات وسیع در ارزش‌های انتقادی شد. در جایی که جریان اصلی منتقدان آمریکایی و بریتانیایی دهه ۱۹۵۰ به ستایش آلفرد هیچکاک به‌عنوان هنرمندی متبحر بسنده ‌کردند، مولفان فرانسوی مثل اریک رومر و کلود شابرول که اتفاقا فیلم‌سازان آینده هم بودند، هیچکاک را مجموعه‌ای از مضامین تکرارشونده و ایده‌های بصری می‌دیدند. ژان لوک گدار با هیجان تصاویر فیلم‌های هوارد هاکس و ملودرام‌های پرزرق‌وبرق تکنی‌کالر نیکلاس ری را به اوج رساند و در ادامه گدار به‌طور به‌یادماندنی از نیکلاس ری همچون تجسم زنده آنچه فیلم‌سازی آرزوی آن را دارد، نام برد. او نوشت:«سینما نیکلاس ری است.» و با همین روحیه، ژاک ریوت -همکار و هم‌عصر تروفو و گدار- که نیم‌قرن فعالیت حرفه‌ای‌اش با شاهکارهای عجیب‌وغریب مثل سلین و ژولی قایق‌سواری می‌کنند و فیلم عظیم ۱۳ ساعته ریوت با نام [۲۲]Out 1  که جرقه ساخت فیلم دختران نمایش بود.

 

دختران نمایش ساخته پل ورهوفن

الیزابت برکلی در دختران نمایش

 

در سال ۱۹۹۸، ریوت برای مجله فرانسوی Les Inrockuptibles با فردریک بونو مصاحبه کرد. از او در مورد چند فیلم جدید، از جمله فیلم علمی-تخیلی ورهوفن در سال ۱۹۹۷، جنگاوران سفینه فضایی[۲۳] که برخلاف فیلم قبلی ورهوفن که بسیار مورد انتقاد قرارگرفته بود و سبب مباحثه مجادله‌آمیز و تندی شده بود، سوال شد. ریوت چند کلمه در تمجید از جنگاوران سفینه فضایی سخن گفت، اما تمایل اصلی وی صحبت در مورد دختران نمایش بود که آن را «یکی از فیلم‌های بزرگ آمریکایی چند سال اخیر» نامید. وی ادامه داد:«این فیلمی است درباره زنده ماندن در جهانی پر از احمق‌ها، و این فلسفه [ورهوفن] است… از میان تمام فیلم‌های اخیر آمریکایی که در لاس‌وگاس روایت می‌شوند، دختران نمایش تنها فیلم واقعی بود. من که هرگز پا در لاس‌وگاس نگذاشته‌ام.»

پل ورهوفن قبل از اکران دختران نمایش نوشت:«در فیلم‌هایم آینه‌ای روبه‌روی زندگی می‌گذارم». در حالی‌که همیشه پذیرفتن حرف این فیلم‌ساز متظاهر به عقل و درایت با عاقل خطرآفرین است، اما در این ادعا چیزی نهفته است. در اینجا می‌گوید که دختران نمایش فیلمی است همچون آینه که نمای پشت سر واضحی از تمام لحظات بسیار خاص فرهنگی پاپ و همچنین بازتابی گویا از بیننده ارائه می‌دهد. این بدان معنا نیست که دختران نمایش تست رورشاخ[۲۴] است. نمودارهای رورشاخ، به دلیل ماهیت خود، مات هستند -جوهر سیاهی که بر روی یک سطح خالی پاشیده می‌شود، آن‌ها برای برانگیختن درجه بالایی از تفسیر خلاقانه طراحی‌شده‌اند. اما دختران نمایش کاملا شفاف است. طرفداران و مخالفان آن را یکسان می‌بینند. اگر بیننده بخواهد «تکه‌ای از جهنم» را ببیند، به ‌احتمال‌ زیاد این کار را خواهد کرد؛ مطمئنا افراد کافی این کار را کردند و هنوز هم انجام می‌دهند. با این‌حال، اگر بیننده بداند چگونه فیلم را تماشا کند، آن گاه شکوه و جلال دختران نمایش همانند عظمت و برهنگی استریپ‌تیز [رقص برهنه] آشکار می‌شود.

برای برخی، فیلم با تماشای چندباره شفاف‌تر می‌شود، همان‌طور که برای جفری اسکانس[۲۵] اتفاق افتاد، و در فیلم کوارتلی، مقاله‌ای با عنوان از سینمای خسته‌کننده شما خسته شده‌ام[۲۶] ارائه داد و گفت فیلم تجربه‌ای سرگرم‌کننده در بازبینی خستگی‌ناپذیر است. می‌نویسد:«اگر فقط یک بار دختران نمایش را ببینید، شبیه افراط‌وتفریط در انجام یک نرمش می‌ماند.» سپس، در جایی دیگر می‌گوید:«با خروج از سینما پس از تماشای فیلم برای بار دوم، آدم‌ها متعجب از خود می‌پرسند: فیلم بدی بود یا فقط خیلی سبک‌پردازی شده؟ و چگونه می‌توان تفاوت را تشخیص داد؟» در ادامه:«در نمایش سوم، نبوغ ورهوفن غیرقابل‌انکار است… ساخت فیلم‌ ضعیف نیست؛ حمله‌ای وحشیانه‌ای و درخشان به پوچی دستگاه روایی معمول هالیوود.» بعد تماشای فیلم برای بار چهارم، اسکانس نفس‌نفس‌زنان به اسطوره امروز[۲۷] رولان بارت استناد می‌کند و نام برشت و بودریار را مطرح می‌کند و اعلام می‌کند که دختران نمایش چیزی کمتر از یک «متن خوشبختی که مدت‌هاست گم‌گشته باغ عدن شده» نیست.

مهم‌تر از همه، اسکانس تنها یک سال پس از اولین اکران دختران نمایش با این فیلم آشنا شد، در حالی‌که قبلا به‌ فیلم لقب مزخرف داده بودند. با نگاهی به گذشته وقتی محبوبیت فیلم‌های کالت را بررسی می‌کنیم، می‌فهمیم که درک کیفیت فیلم‌هایی که قبلا ضعیف قلمداد شده بودندْ امر غیرمعمولی نیست، خواه این فیلم‌ها با خوش‌شانسی دوباره کشف‌شده باشند (مثل فیلم لبوفسکی بزرگ ساخته برادران کوئن که در ابتدا قدر ندید) یا فیلم‌هایی که زیرکانه و هوشمندانه با پَک جدید آماده ارائه به بازار ‌شدند مانند راکی هارر پیکچر شو، فیلمی که تعریف سانتاگ از «ساده‌لوح» یا «کمپ ناب[۲۸]» را نادیده می‌گیرد و نهایتا همچون فیلمی پرزرق‌وبرق و کم محتوا موفق می‌شود. دختران نمایش هرگز قرار نبود کالت باشد: قرار بود فیلمی موفق در جریان سینمای بدنه باشد، و فیلم‌هایی که این بازی پرمخاطره را به جان می‌خرندْ به‌ندرت فرصت دومی برای تاثیرگذاری بر مخاطب پیدا می‌کنند و هنگامی‌ که شخصی مانند پل ورهوفن برای حرفه خود سبک می‌سازد، و همیشه سعی می‌کند خرمگس معرکه باشد، التماس می‌کند که گاه‌گداری تحت‌فشار قرار بگیرد.

 

پی‌نوشت:

[۱] RoboCop (1987)

[۲] Total Recall (1990)

[۳] Basic Instinct

[۴] نیمن در متن از عبارت D.O.A استفاده می‌کند که یعنی پیش از رسیدن کمک‌های پزشکی حرفه‌ای، بیمار از نظر بالینی مرده است.

[۵] Joe Eszterhas

[۶] Elizabeth Berkley

[۷] Anthony Lane خبرنگار بریتانیایی، منتقد سینمایی مجله نیویورکر.

[۸] Golden Raspberry Awards Foundation

جایزه‌ای برای شناخت بدترین فیلم‌ها. این جایزه توسط جان ویلسن و مو مورفی ابداع شد. مراسم سالانه جوایز تمشک طلایی یک روز پیش از مراسم متناظرش، جوایز اسکار برگزار می‌شود.

[۹] جو استرهاس به زبان مجاری Eszterhas József زاده ۲۳ نوامبر ۱۹۴۴ فیلم‌نامه‌نویس اهل ایالات متحده آمریکا.

[۱۰] در «راهنمای شیطان برای هالیوود»، نویسنده پرفروش و فیلم‌نامه‌نویس افسانه‌ای، جو استرهاس همه چیزهایی را که در مورد صنعت فیلم‌سازی، بازیگران و فیلم‌نامه‌نویسی می‌داند می‌گوید.

[۱۱] مقصود نویسنده از متوفی، فیلم دختران نمایش است.

[۱۲] اصطلاح فیلم نیمه‌شب ریشه در رویه‌ای دارد که در دهه ۱۹۵۰ در ایستگاه‌های تلویزیونی محلی در سراسر ایالات متحده که فیلم‌هایی کم‌هزینه را به‌عنوان برنامه‌های شبانه پخش می‌کردند، اغلب با مجریانی که نکات کنایه‌آمیز را ارائه می‌کردند، پدیدار شد.

[۱۳] تماشاخانه‌ای که در هر فصل شمار معینی نمایش را متناوبا اجرا می‌کند.

[۱۴] مردی که (فارغ از گرایشی که دارد) لباس‌های زنانه می‌پوشد (drag queen)

[۱۵] Valley of the Dolls

فیلمی به کارگردانی مارک رابسون که در سال ۱۹۶۷ (۱۳۴۵) منتشر شد. این فیلم در سال ۱۹۶۷ میلادی ششمین فیلم پرفروش آمریکا شد.

[۱۶] فیلم راکی هارر (The Rocky Horror Picture Show) فیلمی در ژانر موزیکال، کمدی و ترسناک به کارگردانی جیم شارمن که در سال ۱۹۷۵ منتشر شد. این فیلم اقتباسی سینمایی از نمایش راکی هارور ساخته ریچارد اوبراین است.

[۱۷] Punch line

[۱۸] امپراتوری گل که گاهی امپراتوری گالی هم نامیده می‌شود، منتسب به گل‌ها می‌باشد و نامی است برای بخش‌های جدائی‌ناپذیر از امپراتوری روم که عملا به عنوان یک کشور مجزا از ۲۶۰ تا ۲۷۴ دوام داشت. این امپراتوری توسط پوستموس در ۲۶۰ و به دنبال تهاجم بربرها و بی‌ثباتی و ناپایداری در رم پدید آمد و در آن زمان شامل سرزمین‌های آلمان، گالیا، بریتانیا و بخش‌هایی از اسپانیا بود.

[۱۹] The American Cinema

[۲۰] auteur theory

[۲۱] مطالعه کلیه خصوصیات کارگردان جهت درک سبک کارگردانی و فیلم پردازی.

[۲۲] Out 1 که با نام Out 1: Noli Me Tangere نیز شناخته می‌شود، فیلمی فرانسوی به کارگردانی ژاک ریوت که در سال ۱۹۷۱ منتشر شد. این فیلم متاثر از کمدی انسانی اثر Honoré de Balzac، به‌ویژه مجموعه تاریخ سیزده (۱۸۳۳-۱۸۳۵) است. این فیلم که به مدت نزدیک به ۱۳ ساعت است، به هشت قسمت در حدود ۹۰ تا ۱۰۰ دقیقه تقسیم می‌شود.

[۲۳] Starship Troopers

[۲۴] آزمون روانی فرافکن است که در آن افراد مورد معاینه، تلقی خودشان را از لکه‌های عجیب‌وغریب جوهر می‌گویند و بر اساس این تفسیر و تلقی، روانشناس، نوع شخصیت یا عملکرد احساسی فرد یا حتی اختلالات ذهنی‌اش را تشخیص می‌دهد.

[۲۵] استاد و تاریخ‌دان فرهنگ فیلم و رسانه (Jeffrey Sconce).

[۲۶] I Have Grown Weary of Your Tiresome Cinema

[۲۷] بارت، با استفاده از دانش و نتایج پژوهش‌های خویش و به‌کارگیری بیانی ساده و روان، در کتاب اسطوره، امروز، بارها پرسش اسطوره چیست را مطرح نموده، سپس به گونه‌های متفاوت به آن پاسخ داده و با مطرح کردن مجدد این سوال، پاسخ‌های پیشین خود را تکمیل کرده و به این واسطه، مفهوم اسطوره را به طور مفصل و کامل تشریح می‌نماید.

[۲۸] سانتاگ در مقاله «یادداشت‌هایی درباره کمپ» به معرفی پدیده کمپ پرداخته و عنوان می‌کند که جوهر کمپ، عشق به امور غیرطبیعی است: عشق به تصنع و اغراق؛ و سـانتاگ بـا هنرمنـدی در ایـن نوشـته سـعی کرده همچون سـاختار خـود کمـپ کـه بسـیاری از مـوارد نامربـوط بـه یکدیگـر را زیـر چتـر نـام خـود نگـه می‌دارد عمل کند. او در این یادداشت‌ها کمپ را یکی از شیوه‌های نگریسـتن به جهان به‌عنوان پدیداری زیبایی‌شناختی می‌نامد و آن را شـکل خاصی از زیبایی‌گرایی می‌داند. نویسنده کمپ را گونه‌ای از حساسیت در تمایز با یک ایده یا انگاره می‌داند. سلیقه کمـپ بـا برخـی هنرهـا چـون مبلمـان و لبـاس و صحنه‌پردازی بصـری قرابـت بیشـتری دارد چون‌که هنر کمپ همواره هنری تزیینی است که بافت و سطح حسانی و سبک را به قیمت نادیـده گرفتـن محتـوا مـورد تاکیـد قـرار می‌دهد. سـانتاگ در ادامه آثاری که کمپ هسـتند را مثـال می‌آورد و عنـوان می‌کند کـه «کمـپ عشـق بـه چیزهای گل‌درشت اسـت، بـه چیزهایی که خارج می‌زنند، چیزهایی که -آن چیزی- که- هسـتند- نیسـتند». او نکته مهمی درباره هنر کمـپ را بـا مـا در میـان می‌گذارد و می‌گوید:«کمـپ همه‌چیز را داخل نقل‌قول می‌بیند. چیـزی کـه می‌بینیم فقـط یـک چـراغ نیسـت، یـک «چـراغ» اسـت؛ یک زن نیست، یـک «زن» اسـت. درک عنصـر کمـپ در اشـیا و اشـخاص بـه معنـای فهمیـدن وجود به‌مثابه ایفـای نقـش اسـت. در واقـع کمـپ حـد نهایـی استعاره زندگی به‌مثابه نمایش است که در قالب نوعی حساسیت درآمده است». او عنوان می‌کند که کمپ ناب، کمپ ساده است و کمپ خودخواسته (آگاهانه کمپ شده) معمولا مضر است.

 

منبع:

movingimagesource.us