سال ۱۹۹۵ است و دختران نمایشِ پل ورهوفن به یک شکست تمامعیار بدل شده است؛ فیلم ِحالا کالتشدهای که نتوانست انتظارات را چه در گیشه و چه در میان منتقدان برآورده کند و تنها دستاوردش جایزهی تمشک طلایی همان سال است تا ورهوفن را به نخستین کارگردانی تبدیل کند که برای دریافت این جایزه شخصا روی سن حاضر میشود.
پس دور از ذهن نیست که ورهوفن برای پروژهی بعدی به فرمول امتحانپسدادهاش در هالیوود یعنی ساخت یک بلاکباستر علمیتخیلی بازگردد. فرمولی که حاصلش دو فیلم خوش ساخت و موفق روبوکاپ و یادآوری کامل بود و توانست جای پای این مهاجر هلندی را در سینمای آمریکا محکم کند.
او و همکار فیلمنامهنویساش، ادوارد نویمائر (که سابقهی همکاری در نگارش فیلمنامهی روبوکاپ را با هم دارند) کار بر روی تولید فیلمی با نام «شکار حشره در پاسگاه مرزی شمارهی نه» را آغاز میکنند که قرار است یک سایفای/دیزستر موویِ پُرریختوپاش باشد.
در همین مرحله، نسخهای از رمان مشهور و پرحاشیهی رابرت هاینلین (با نام فیلم فعلی) به دست او میرسد و شباهتهای میان متن موجود و رمان مذکور، تهیهکنندهی فیلم را به خریدن کپیرایت داستان خیالی هاینلین متقاعد میکند. از این پس پروژهی ورهوفن ساخت یک اقتباس سینمایی است از جنگاوران سفینه فضایی، رمانی که هاینلین در سال ۱۹۵۸ نوشت و به یکی از بحثبرانگیزترین آثار این ژانر بدل شد.
هاینلین که در کنار آیزاک آسیموف و آرتور سیکلارک از مهمترین نویسندگان هاردسایفای[۱] در دههی چهل و پنجاه میلادی به شمار میرود، جنگاوران سفینه فضایی را در پاسخ به تصمیم آیزنهاور برای پیوستن به پیمان منع گسترش سلاح هستهای نگاشت. او که این اقدام آیزنهاور را بزدلانه میدانست در ا جنگاوران سفینه فضایی ویترینی از مضامین دستراستی و آنتیکمونیستی ترتیب میدهد که البته در رمانهای او تازگی ندارد.
رمان در زمان انتشار با واکنشهای ضد و نقیضی مواجه میشود؛ عدهای از منتقدان به ستایش تبحر هاینلین در خلق و تصویرپردازی فوتوریستی (داستانِ کتاب ـو فیلمـ در حدود قرن ۲۳ میگذرد) و ترسیم اتوپیایی که در آن قدرت نظامی حرف اول را در بقای یک نظام اجتماعی میزند، پرداختند و عدهای دیگر دُز بالای مفاهیم میلیتاریستی رمان را با تمایلات فاشیستی نویسنده مرتبط دانستند.
با وجود رویکرد متفاوت و هوشمندانهی ورهوفن در پرداخت مصالح داستانی هاینلین، اقتباس سینمایی او هم واکنشهایی عمدتا منفی برانگیخت و باعث شد تا جنگاوران سفینه فضایی در جایگاهی حتی بالاتر از دختران نمایش قدرنادیدهترین اثر خالقاش لقب بگیرد.
اما علت این خوانش بدبینانه از رمان هاینلین و فیلم ورهوفن چیست؟ پیش از پاسخ به این پرسش باید مروری بر داستان فیلم و رمان داشت؛
قصهی جنگاوران سفینه فضایی در آیندهای دور روایت میشود که در آن یک حکومت واحد جهانی (با نام فدراسیون تِرِن) بر دنیا و ساکنان آن فرمانروایی میکند. در این جهان خیالی تمام افراد برای «شهروند» به حساب آمدن و برخورداری از حقوق اولیهی مدنی چون رای دادن، باید یک دوره چند سالهی خدمت به فدراسیون (Federal Service) را از سر بگذارنند.
اما این دورهی خدمت چیزی نیست جز از سر گذاشتن آموزشهای نظامی و حضور در عملیات نظامی فدراسیون علیه گونهای از حشرات عظیمالجثه و هوشمند متخاصم با نام «آراکنید»ها که از یک سیارهی کهکشانی به کرهی خاکی حمله میکنند و تهدیدی برای حیات بشر روی زمین به شمار میروند.
شخصیت اصلی قصه پسر جوانی است با نام جانی ریکو (با بازی کسپر فندین) که به همراه دو دوست صمیمیاش (دنیز ریچارد در نقش کارمن و نیل پاتریکهریس در نقش دانشمندی به نام کارل) با هدف خدمت به فدراسیون جهانی و اخذ حقوق شهروندی به ارتش جنگی فدراسیون ملحق میشوند تا هر کدام با از سر گذارندن آموزشهای رزمی، در بخشی از این نظام (متناسب با مهارتهایشان) مشغول به خدمت شوند. در حین همین آموزشها آراکنیدها به زادگاه ریکو و دوستانش (بوینس آیرس، شهری خیالی) حمله میکنند.
ورهوفن با حفظ استخوانبندی رمان تغییراتی در روابط کاراکترهای اصلی با یکدیگر پدید آورده است؛ از جمله مثلث عشقی میان جانی، کارمن و یکی دیگر از سربازان فدراسیون یعنی دِیزی که احتمالا اقدامی جهت کاستن از رخوت و سردی فضای قصهی هاینلین بوده است. اما این روابط عاطفی از آنجایی که چفت و بست چندان محکمی با روایت اصلی ندارند نمیتواند در منحنی کمفرازونشیب درام فیلم تغییری ایجاد کنند.
در حالیکه نسخهی سینمایی بر بخش انتهایی رمان یعنی جنگ میان ارتش فدراسیون جهانی و حشرات غولپیکرِ فضایی (آراکنیدها) تمرکز دارد تا ورهوفن بار دیگر استعدادش را در نمایش لحظات اکشنِ شلوغ و پُر زدوخورد به رخ بکشد، رمان با مکث و تامل بیشتری به توصیف آرمانشهر یکپارچه و تکحکومتی آینده و مناسبات حاکم بر آن میپردازد؛ هاینلین بخش قابل توجی از رمان را به به شرح موضوعات کلاسهای ریکو و دوستانش در دبیرستان (پیش از رسیدن به سن قانونی و پیوستن به فدراسیون) اختصاص میدهد که غالبا با طرح مفاهیمی چون ملیگرایی افراطی، فاشیسم و میلیتاریسم (به عنوان تنها راه کنترل جامعه) همراه است.
به علاوه ـدر رمانـ تمرینهای طاقتفرسا و خشونتآمیز نظامی، به عنوان بخشی از آموزش جوانان داوطلب خدمت در ارتش فدراسیون، همچون یک فیلتر بیرحمانه و افراطی به نمایش درمیآید که طی آن داوطلبان «ضعیف» (و در سطحی بالاتر ژن ضعیف) حذف و تنها افرادی به مراحل بالاتر راه مییابند که هم از قوای فیزیکی قابل قبولی برخوردار باشند و هم در برابر فرمان بالادستیها مطیع و سربهراه.
در آیندهای که هاینلین تصویر میکند پیروزی و تداوم حیات بشر در گرو برخورداری از یک ارتش نیرومند، متحد و تجهیزشده با پیشرفتهترین تکنولوژی بشری است. حکومت جهانی ایدهآل نویسنده، جنگ را تنها راهحل برونرفت جهان از بحران و تهدیدهای بیگانگان میداند و از هیچ فرصتی برای تبلیغ و نمایش قدرتهای نظامی ارتش و ترغیب جوانان به عضویت در آن فروگذاری نمیکند.
ورهوفن تقریبا هیچکدام از این عناصر و نشانههای حکومت توتالیتر و نژادپرست را در فیلم خود حذف و یا کمرنگ نکرده است. جهان فیلم رونوشتی از دنیای هاینلین است با یک تفاوت. لحن ورهوفن در روایت قصه و بازنمایی آیندهی آرمانی هاینلین و همفکرانش (هاینلین یک دستراستی تندرو بود) استهزاآمیز است.
سوزان سانتاگ در نوشتار راهگشا و معروف خود، تخیل فاجعه[۲] که به تحلیل فیلمهای ژانر علمیتخیلی (و به ویژه سابژانر دیزستر مووی) میپردازد، این گزاره را مطرح میکند:«در فیلمهای عملیتخیلی مطلقا هیچ نوعی از نقد اجتماعی، حتی در ضمنیترین حالتش، وجود ندارد.» شاید بتوان جنگاوران سفینه فضایی ورهوفن را نقیضهای بر این ادعای سانتاگ[۳] دانست.
ورهوفن که سالهای کودکی خود را در هلند اشغال شده توسط آلمان نازی گذرانده است، با یک آیرونی پیچیده و مستتر در پشت صحنههای مملو از خشونت، خونریزی و جلوههای ویژهی چشمگیر فیلم دست به نقد سیاستهای داخلی و خارجی آمریکا در انتهای دههی نود میزند.
اگر نگاه بدبینانهی او به سیاستهای آمریکایی پیشتر و در فیلمی مثل روبوکاپ محدود به یک سیاستمدار فاسد و حریص بود که برای پیشبرد اهداف شوم خود دست به قتل و جنایت میزد (کاراکتر دیک جونز با بازی رانی کاکس) ، حالا او پس از ده سال حضور در هالیوود و آشنایی عمیقتر با فرهنگ آمریکایی، به شکل صریحتری رفتار سیاسیاجتماعی ایالات متحده را زیر سوال میبرد؛ حکومت یکپارچه و مقتدر جنگاوران سفینه فضایی یا همان فدراسیون جهانی آینهای است مقابل سیاستهای جنگطلبانهی آمریکا که به ویژه در دههی ۹۰ با حضور در خاورمیانه و به ویژه افغانستان به یاد آورده میشود.
تعجبی ندارد که این دولت مرکزی و الیگارشیِ فیلم هر لحظه ما را به یاد رژیم آلمان نازی و آرمانهای آن بیاندازد؛ از نخستین لحظات فیلم و رونمایی از نشان فدراسیون که در واقع واریاسیونی از سواستیکا (صلیب شکسته)ی حزب نازی میباشد تا نماهایی از صفوف بیپایان نظامیان که بیهیچ تردیدی از فیلمهایی چون پیروزی اراده (۱۹۳۵) یا المپیا (۱۹۳۸) (هر دو ساختهی لنی ریفنشتال) گرفته شدهاند تا کارکرد پروپاگاندایی آن آثار در تبلیغ فاشیسم را در زمان و مکانی دیگر ـو با لحنی طعنهآمیزـ احضار کنند.
انتخاب بازیگران اصلی فیلم نیز متناسب با همین هدف یعنی بازسازی فیلمپروپاگانداهای حزب نازی در دههی ۴۰ انجام گرفته تا مهمترین معیار ورهوفن برای انتخاب بازیگران اصلی فیلمش برخورداری از چهرهای زیبا، بینقص و البته بیگناه باشد نه توانایی و استعداد بازیگری در فیلمی با مایههای اکشن.
با همین مقصود ورهوفن، کسپر فندین ستارهی سوپاپرا را جلوتر از مت دیمن و مارک والبرگ ـکه برای این نقش در نظر داشتـ انتخاب کرد و دنیز ریچارد جذاب اما کماستعداد را هم از دنیای مدلینگ و فشن به سینما آورد تا نقش کارمن را ایفا کند. به این دو نفر حضور نیل پاتریکهریس را (که البته بازیگر قابل اعتنایی است) هم اضافه کنید که با آن موهای بلوند، چهرهی یخی و ردای سیاهرنگی که در فیلم به تن میکند، شمایل آشنایی از افسران اساس نازی را تداعی میکند.
جنگاوران سفینه فضایی
از سوی دیگر بسیاری از منتقدان جنگاوران سفینه فضایی (به ویژه آنهایی که در برخورد اولیه فیلم را یک بلاکباسترِ هدررفته در کارنامهی ورهوفن توصیف کردند) در بازبینی سالهای بعدشان از این فیلم، آن را پیشگویی دقیقی از جنگ عراق دانستهاند. در جنگاوران سفینه فضایی پیش از حملهی همه جانبه ارتش فدراسیون برای نابودی لانه/سیارهی آراکنیدها، این حشرات هستند که به بوینسآیرس یورش میبرند و آنرا از روی زمین محو میکنند.(یادآور یازده سپتامبر)
بنابراین ارتش ناجی کرهی خاکی چارهای ندارد جز اینکه یک بار برای همیشه تلاش کند تا ریشهی این «تهدید حیات بشر» را بسوزاند. جور کینخواهی و انتقامجویی فدراسیون را جوانان معصوم و کم تجربهای میکشند که به ژرفترین گودالها و حفرههای سیارههای دور و نزدیک زمین فرستاده میشوند تا از قضا در اعماق یکی از همان مخفیگاهها، بزرگترین و باهوشترین حشرهی مهاجم را بیابند. این مسیر و شکل پیدا کردن رهبر آراکنیدها آشنا نیست؟
اما نمیتوان برای تبیین جایگاه و اهمیت کالت جنگاوران سفینه فضایی محدود به فیلمنامهی اثر بود؛ نبردهای خونبار و پُرهیجان فیلم علاوه بر آنکه خشونت صریح و بیتعارف ورهوفنی را به عنوان امضای مولف در متن خود دارند، واجد کیفیت بالایی از گرافیک بصری نیز هستند که در زمان نمایش فیلم تازگی داشت.
ورهوفن برای طراحی آراکنیدهای کریه و غولآسا به سراغ فیل تیپت رفته که طراح اصلی دایناسورهای ژوراسیک پارک بوده و البته ربات/پلیس خرابکار روبوکاپ (ED209) نیز حاصل خلاقیت او بوده است.
طیف متنوع این حشرات فضایی (از رتیلهایی در ابعاد یک دایناسور تا موجودی مخوف با پوست شفاف که پلاسمای فسفریرنگی را چون مواد منفجره به هوا پرتاب میکند!) را تیپت با تلفیق نماهایی از نسخهی مینیاتوری این هیولاها و تکنولوژی پساژوراسیکی CG خلق کرده است که جزئیات طراحی و پیچیدگی حرکاتشان منتقدان نهچندان همراه فیلم را نیز شگفتزده کرد و البته تنها نامزدی اسکار فیلم را نیز برای تیپت به دنبال داشت.
ورهوفن نتوانست آندسته از مخاطبانی را که انتظار داشتند جنگاوران سفینه فضایی، جنگهای ستارهای با جلوههای بصری بهروز و چشمگیرتر باشد راضی کند و منتقدان نیز طعنهی نهفته در نگاه فیلمساز به میلیتاریسم و مضامین فاشیستی را متوجه نشدند تا آن را «مانیفستی برای نئونازیسم» (واشنگتنپست) بدانند و نادیده بگیرند.
معدود منتقدانی که مواضع منصفانهتری نسبت به فیلم داشتند (راجرت ایبرت به فیلم دو ستاره داد) هم آن را چیزی جز یک ادای احترام کودکانه به سایفایهای رده ِBای که دههی ۵۰ در درایوینسینماها رونق داشتند نیافتند.
اما حالا پس از گذشت دو دهه و با مرور ریویوهای مثبتی که منتقدان پس از رویارویی مجدد دربارهی فیلم مینویسند یا همچنین حضور فیلم در فهرستهای بهترین فیلمهای دههی مجلهها و سینهفیلها، میتوان گفت که جنگاوران سفینه فضایی کم کم به جایگاه واقعی خود در کارنامهی استاد هلندی نزدیک میشود.
شاید این واقعیت که همچنان و در سال ۲۰۲۲ میلادی، سایهی شوم جنگطلبی و میلیتاریسم دست از سر غرب و شرق برنداشته است هم در توجه دوباره به فیلم نقش داشته باشد.
پینوشت:
[۱]سابژانری از رمانهای سایفای. این دسته از رمانها بر پایهی قوانین علمی شکل میگیرند و بر خلاف سابژانر مقابل (سافتسایفای) که بخش عمدهاش به روابط انسانی، روانشناسی و جامعه شناسی اختصاص دارد، آکنده از مبانی اساسی و اصولیِ علومی چون فیزیک و شیمی و نجوم است.
[۲] علیه تفسیر؛مجموعهی جستارها، ترجمهی احسان کیانیخواه، نشر حرفهنویسنده
[۳] سانتاگ این مقاله را در تحلیل تغییرات فیلمهای ژانر از دههی ۳۰ و با تمرکز بر علمیتخیلیهای دههی ۵۰ و ابتدای شصت نوشته است.