زمانی که اوریون پیکچرز تبلیغات فیلم روبوکاپ را آغاز کرد، آنها از هر گونه مقایسهی احتمالیای که فیلم را به ترمیناتور (جیمز کامرون، ۱۹۸۴) مرتبط میکرد، قدردانی میکردند. تا جایی پیش رفت که از تم موسیقی ارکسترال فیلم در تریلرهای اصلی روبوکاپ استفاده میشد؛ آن هم قبل از اینکه بسیل پولدوریس موسیقی متن باشکوه و نمادینش را برای فیلم بسازد. اگر مخاطبان انتظار ترس و پیشگویی آیندهای نزدیک را داشتند، در عوض فیلمی تماما متفاوت گیرشان آمد؛ فیلمی مملو از طنز رسانهای و تاریکی که وحشیانه خودش را در ۱۰۸ دقیقه به نمایشی خونین تبدیل میکند. فیلم پس از تیتراژ زیر فشار قرار میگیرد و همچنین پس از زمانی که برای اولین بار تیکه کلام توتمی بیکسبی اسنایدر در کلوزآپی پارانویایی مشاهده میشود:«اونو یه دلار میخرم»؛ لحن خودآگاه در فیلم تنظیم میشود. وقایع سریعا برای پلیسها به وقوع میپیوندد؛ شرکتها و الکس مورفی/روبوکاپ (پیتر ولر) همه یاد میگیرند تا خود را با راهاندازی محصولی براق و کاملا مخرب که هدفش ساختن آمریکایی عاری از جرم است، وفق بدهند.
پس از فرایند تصویب فوری بر روی فیلمنامهای از ادوارد نیومیر و مایکل ماینر، بودجه بیش از حد و تولید طولانی، روبوکاپ به سرعت پوشش مطبوعاتی مثبت بزرگی به دست آورد که برای فیلمهای اکشن آن دوره موردی شگرف بود. اوریون بلافاصله فیلم را پس از تدوین اولیه برای منتقدان نمایش داد؛ دلگرم به اینکه فیلمی را دارند تا تصویری جدید از سینمای اکشن را نشان دهد و مورد قبول جماعت سینما-ادبیات باشد. همهمه و پوششی که پیرامون فیلم را محاصره کرده بود به تماشاگران وعده اکشنی مفرط و پلیس ابرقهرمانی (سوپرهیروییک) را داده بود؛ اما این استراتژی زمانی که فیلم نامی برای خود به پا کرد و در سرتاسر آمریکا در تابستان ۱۹۸۷ اکرانهای زیادی داشت، تاوان خودش را داد.
واکنش پالین کیل در ستون سینمای فعلی مجله نیویورکر امروزه به کسی آسیبی نمیرساند؛ او پل ورهوفن را به عدم زیرکی به خصوص در زبان انگلیسی و کار کردن با تنها دانش ابتدایی و ناقص از زبان متهم کرد. کیل تاخت و تازش به فیلم را با تهمتی به پایان میرساند که میگوید فیلم هیجان و لذت قلیلی را عرضه میکند تا حرفهی انگلیسی زبان ورهوفن را پس از شکست فیلم دیگرش (گوشت و خون، ۱۹۸۵) احیا کند. کیل از وجودِ شوخی تند امتناع میکند، اما با این کار کالیبراسیون اجتماعی فیلم را از دست میدهد. او کاراکتر پیرمرد را (با بازی دن اوهرلیهی) تماما دلسوز تعبیر میکند. در مستند گوشت و آهن: ساخت روبوکاپ، ماینرِ فیلمنامهنویس تاکید میکند که ورهوفن به روش مردمشناسی به آمریکا (و فرایند تولید فیلم) نزدیک میشود و کیفیت عناصر فیلم را تا آخرین روز تولید افزایش میداد تا خود را با منابع طنز سازگار کند.
اگر کیل از انرژی نوجوانانه فیلم چشمپوشی میکرد، مایکل ویلمینگتون از مجله ال.ای.تایمز، در مقایسه با هم، با همان امتزاجی از حیلهگری واکنش نشان میداد؛ همانقدر خشن و سیاسی که ما این نشانهها را امروزه از شهرت رمانتیک شدهی گسترده فیلم به عنوان طنزی خونین میشناسیم. ویلمینگتون مینویسد:
استعداد و مهارتهای ورهوفن همواره به انرژی بصری و رئالیسم طنزآمیز شناخته میشد: یک روش پرشکوه و لذتبخش که همانند انفجاری سیستمهای اجتماعی را منهدم میکرد.
تنها محصولات مصرفی اومنی[۱]) (OCP) یا جنایتکارانی که سریعا نقشههایشان را پیاده میکنند در پیرامون فیلم نمیپلکند؛ شوخیهای خام و ناپخته در تبلیغات تلویزیون فاسد هم وجود دارد. این بیکسبی اسنایدر است که آنچنان شهوتی میشود که چشمانش لوچ میشود. این افکار احمقانه مردم است که در اطراف سکانس اعتصاب پلیسها میپلکند.
به همان اندازه که اغلب منتقدان زیرک هستند، مانند کیل و ویلمینگتون، اگر هویت روبوکاپ را به کتابهای کامیک نسبت دهیم –که البته برای هر دو به معنی برطرف کردن سیاستهای گزاف خام توسط خشونتِ رستگاریبخش است- میتوانیم به فیلم به عنوان یک قسمتی از نظام اجتماعیای که در اواخر دهه ۸۰ به رسمیت شناخته شده است نگاه کنیم؛ که دیگر سزاوار هیچ چیزی جز طنز نمیباشد. هیچ چیز جز فرصت ادامهی زندگی، رهاییبخش نیست. در یک سکانس گروگانگیری، جایی که قرار بود قدرتهای جدید روبوکاپ امتحان بشود، یک مامور پلیس مذاکره کننده با لیست خواستههای جنایتکار موافقت میکند و فریاد میزند:«بذار شهردار بره، ما حتی بهت یک بلاپونکت میدیم!». ده ثانیه بعد، پس از اعزام کردن گروگانگیر از طریق پنجره، ما به پوشش رویداد توسط تصویب اخبار تلویزیونی کات میخوریم، که سریعا به حضور روبوکاپ در مدرسه ابتدایی لی ایاکوکا میپردازد، و سپس بلوفزنی مدیر ورشکسته گمنامی که فورد موستانگ را معرفی میکند. فیلمی که امروزه میبینمش کمتر به یک کتاب کامیک که از تصویرهای رویهمرفته، جُکها، انفجارها و تکلاینها تشکیل شده است، شباهت دارد. ما خودمان را به مضحکه گرفتیم. بیش از هر فیلمی در معیارهای اکشن دهه ۸۰، جهان خیالی دهشتناکِ روبوکاپ بیشتر از چیزی که تصور میکردیم به جهان ما نزدیک شده است. ۱۵ دقیقه ابتدایی روبوکاپ، زمانی شبیه به نوعی طنزِ گیجکننده و غیرطبیعی بود، اما اکنون سی سالی گذشته است که دیگر به این فیلم نمیخندیم.
در سالن اجتماعات شرکت اومنی، مدیران حرفهای مفت و خندهدار درباره مالیسازی سلامت، دفاعیات و صنایع آموزش و پرورش میزنند در حالیکه پلیسهای بیچاره به دست کلارنس بودیکر (کورتوود اسمیت) و گروهش، وحشیانه کشته میشوند. ستارهی واقعی –بیرون آمده از خانوادهای چرندگو و ظالم– باب مورتون (میگوئل فرر) میباشد. مورتون خودش یک نوع ربات است؛ یک نیمه از طمع و نیمه دیگر از کوکائین ساخته شده است. دیالوگهای افراطی و چنگزدنهایش، غرایز مبتذلش همان شرکت اومنی حقیقی است؛ فساد حقیقی و مسبب تمام مشکلات. او زمانی سر و کلهاش پیدا میشود که موردی نشانهی نیازمندی دنیا به شروعی نوین باشد؛ نیازمند یک نوع تطهیر، یک غسل تعمید.
صریح بگویم، ورهوفن بارها و بارها دچار استرس و پریشانی میشد؛ زیرا فکر میکرد کاراکتر روبوکاپ که خشونت را در آغوش خودش میگرفت و میپذیرفت هرگز آنچنان که او را مانند “مسیح آمریکایی” در نظر میگرفت، مورد سوال واقع نشد. او به سراغ تهیهکنندهها رفت؛ خواستار این بود تا شکلی از رستاخیز و رستگاری که در آینده خشونت را علیه طمع توجیه میکند به تصویر بکشد. با استفاده از عقل و ادراکمان، میتوانیم هوشیارانه همانطور که جیم دیویسون (تهیهکننده) فیلم را تعبیر کرده است درک کنیم؛ کسی که فیلم را “فاشیسم برای لیبرالها” ذکر کرده است. چکمه مظلوم بر روی گردن ظالم.
روبوکاپ هنوز هم استحکام خودش را حفظ کرده است، همانطور که در سال ۱۹۸۷ مستحکم بود؛ تحویل دادن طنز اجتماعی به نحوی که فیلمهای اکشن بلاکباستر دیگر در دهه ۸۰ غالبا تهدیدآمیز بودند اما ندرتا چیزی را ارائه میدادند. علیرغم اینکه نسبت دادن فیلم به سیاست و کتابهای کامیک وسوسهانگیز بود؛ استحکام فیلم متعلق به آن مومنت دقیقی است که در خلال بخار مسمومکنندهی سینمای اکشنِ آمریکایی اتفاق میافتد؛ یعنی آن زمانی که امواج لذتهای ارتجاعی آغاز به عقبنشینی میکنند. فیگور قدبلند و دیوانهی سیلور استالونه در کبرا (۱۹۸۶) انگار میلیونها کیلومتر به دور است؛ پارتیزانیسم[۲] تنها داستانی بود که ارزش گفتن داشت، اما برای چی؟ برای کی؟ تا اواخر دههها، سطح شرارت فرهنگیِ فیلم روبوکاپ از مبانی اولیه بود. هر کسی خریدار طنز فیلم نبود (نه حتی برای یک دلار) اما خریدار چیزی به عنوان مجموعهای از کلیشههای سفت و سخت به قصد انفجار در برابر فروپاشی شهر آمریکایی بودند. روبوکاپ نوعی استاندارد را نهادینه کرد.
پینوشت:
[۱] Omni Consumer Products
یک شرکت خیالی که در فیلمها و سریالهای تلویزیونی روبوکاپ نمایش داده شده است.
[۲] Vigilantism