نانِ فرشتگانِ دانته: همدست
اعتیاد[۱] درباره کاتلین (لیلی تیلور) دانشجوی جوان فلسفه است که نگاه بسیار اخلاقمدارانه و حساسی به زندگی و رفتار انسان دارد. او با نوشتن پایاننامه خود در مورد هولوکاست برای نشان دادن شر یا گناه در نوع بشر، عمیقتر درگیر جنبه تاریک بشریت میشود. یک شب هنگام رفتن به خانه، زنی مرموز در مقابلش ظاهر شده و به او حمله میکند و میگوید تنها کاری که باید انجام دهد این است که به او بگوید “برود”. کتلین که شوکه است، نمیتواند کلمهای زبان آورد و زن مرموز گردن او را گاز میگیرد. آخرین کلمات او به کتلین این است: “تو فقط صبر کن و ببین چه اتفاقی میافتد”. از آن نقطه به بعد کاتلین شروع به تغییر میکند. او دیگر نمیتواند نور شدید خورشید را تحمل کند و برای چشمانش به عینک آفتابی نیاز دارد، تصویرش در آینه ناپدید شده، در مورد انسانها و هدف آنها در زندگی بسیار بدبین میشود و بالاتر از همه، میل به خون دارد.
آیا من تنها هستم؟
فیلم با تصدیق صریح درد و رنج ِواقعیت و دوری از انکار آن -این حقیقت که هولوکاست واقعی بود و خون آشامها واقعی نیستند- در پی ایجاد موضوع مشترکی است و خون آشام/معتاد و قربانی هولوکاست را به هم پیوند میدهد و در پی آن با پرداختی بدون تکلف دو مفهوم فلسفی را مورد کاوش قرار میدهد: غیردوگرایی و اراده آزاد. اینکه چگونه چرخه بیپایان درد/لذت ما را تا حدودی کنترل میکند، و چگونه همه لذتها در پسزمینهای از درد رخ میدهد -چرخه بیپایان رنج برای تمام بشریت؟- و “اراده آزاد” یک امر بدبینانه است که واقعیتِ مفهوم اراده شخصی را انکار میکند. تصویر پایانی شخصیت اصلی نشاندهنده “غیردوگرایی” است، نه “نیهیلیسم” -یک پایان “نیهیلیستی” خودکشی یا مرگ شخصیت اصلی به شیوهای خشونتآمیز است- با این حال، او رستگار شده است، و میداند که نابودی خود -خود، اراده، تعارض، جدایی، اعتیاد، علت رنج- تنها راه واقعی رستگاری است و این پیامی معنوی و “غیردوگرایی” است. روایتی درباره منشأ گناه و میزان کنترل آن بر ما و چگونگی رستگاری. فیلمساز هوشمندانه از افسانه خونآشام به عنوان تمثیلی برای “ابتذال شر” انسانی استفاده میکند: “ما گناهکار نیستیم زیرا گناه میکنیم، ما گناه میکنیم زیرا گناهکار هستیم. ما بد نیستیم چون بد میکنیم، بد میکنیم چون شرور هستیم”. باید بپذیریم که موجوداتی ناقص هستیم و هر چه بیشتر تلاش کنیم به خود کمک کنیم، بدون منبعی بیرون از خویش بیشتر گم خواهیم شد.
فیلم به ازای هر پاسخی که میدهد چندین سوال جدید پیش روی ما قرار میدهد. آیا ما انتخابی داریم؟ آیا میتوانیم مقاومت کنیم؟
ترانسیلوانیا
منظره شهرِ جهنمی فرارا بیدرنگ ترسناکتر از ترانسیلوانیا است. فیلمساز به طرز درخشانی وحشت مخربِ شهر، حبابِ کلاستروفوبیا دانشگاه و وحشت از وضعیت انسانی را به تصویر میکشد و با ایجاد تقابلی وسواسگونه -وحشت از جنایتهای پیشین همچون هولوکاست و ترسهای معاصر همچون ایدز- این فیلم را تاثیرگذار کرده است و نیویورک را به نوعی ترانسیلوانیا آمریکایی تبدیل میکند.
زندگی چنین است: اگزیستانسیالیسمها
ایبل فرارا اسطوره خونآشام را تحریف میکند و به شیوهای مدرن به عنوان استعارهای از اعتیاد به ویژه اعتیادی مشترک بازخوانی کرده است: “اعتیاد به شر”. استعارهای از دشواری سمزدایی، دشواری اجتناب از شر و کنترل اراده ماست. ما خون دیگران را میمکیم -همانطور که کاتلین انجام میدهد- تا تشنگی و خشم خود را برطرف کنیم و در پی آن خودخواهی و ناتوانی خویش را ارضا کنیم. ما توسط شر کور شدهایم و نمیتوانیم در برابر آن مقاومت کنیم، به آن معتادیم و همچون انگلهایی هستیم که از آن تغذیه میکنیم.
نژاد بشر “کاتلین” همه ماست، انسان بدوی خشن که نمیتواند خود را از گناه اصلی رها کند. طعم خون یک لذت نیست، بلکه یک اصرار است. مفهوم جوانی و اصرار بر جوانی ابدی یکی از مفاهیم عصر “سرمایهداری” است. جوانی ابدی از طریق مکیدنِ خون مردم دیگر و سرمایهداری را میتوان یک بازی حاصل جمع صفر دانست، تمایل به خواستنِ بیشتر، اعتیاد به تلاش برای مکیدن بیشتر را ایجاد میکند. بنابراین، جشن خون فیلم را میتوان پیشبینی تلخی از آشغالهای زندگی مدرن دانست.
شخصیت اصلی به این نتیجه میرسد که انسانیت تنها مجذوب گناه و ظلم میشود، اما سرانجام راهی برای رستگاری باز میشود که ناشی از درک و پذیرش شرایط خودش است. فیلم با این سوال شروع میشود که چرا و چگونه مردم قادر به جنایات جنگی و سایر شرارتها هستند و در طول فیلم شما آن را یاد خواهید گرفت!!!
“خونآشامیسم” -تغذیه از افراد دیگر برای حفظ خود و در مقابل خالی شدن از روحِ حیات- مفهومی که نظام آموزشی از آن پیروی میکند، در کنار آزادی فردی، نظام اخلاقی و نفی “مطلق”، خوانشی اگزیستانسیالیسم است که “روایت” بخشی از موجودیت خود را با آن میسازد و هر چه کاتلین به دفاع از پایاننامه خود نزدیک میشود، اندیشه وجودی را بیش از پیش با موجودیت جدید خود -خون آشامی- تطبیق میدهد. کودتای افسانهای پایان فیلم است، زمانی که او با انزجار اعتیاد را در آغوش میکشد و آنچه که در تمام آن سالهای تحصیلات تکمیلی به او موعظه میکردند را در مورد اساتید اجرا میکند و در نهایت، آنها قربانی آموزش خود خواهند شد. این جشن خودخواهی افسارگسیختهای است که به آنها آنچه را که سزاوار آن هستند میدهد -به شیوهای عجیب- و بیمارستان، در آنجا همه امیدها از بین میرود و آرزوی مرگ به وجود میآید.
“کسانی که از تاریخ درس نمیگیرند محکوم به تکرار آن هستند؛ گزارهای دروغ است. تاریخی وجود ندارد و هر چیزی که هستیم تا ابد با ماست. بنابراین، سوال ما این است که چه چیزی میتواند ما را از اصرار دیوانهوار برای گسترش بیماری در دایرههای در حال رشد نجات دهد؟” به نظر میرسد فرارا از همه مخاطبانش میخواهد که تاوان گناهان تمدن را بپردازند… تمدنی که تبدیل به “گودال گل” شده است.
روز همه مقدسین[۲]
“بحث و جدل من با شما این است: اگرچه لکههای گناهانتان به سرخی خون است، اما من آنها را مانند پشم پاک میکنم و شما را همچون برف سفید میسازم”[۳]
قهرمان ما، که در بیمارستان بستری شده است، به دنبال درخواستی ساده از اوست: “خدایا مرا ببخش.” و همان گونه که تصویر سنگ قبر نشان میدهد کاتلین زاده رستاخیز است. تولد ۳۱ اکتبر، شب قدیسان[۴]، و مرگ ۱ نوامبر، روز همه مقدسین. تمام دنیا یک قبرستان است و ما همچون پرندگان شکاری که استخوانها را میچینیم.
بلوغ
فیلم به قدری واقعگرایانه و آزاردهنده است، گویی یک مستند در مورد خون آشام در دهه ۹۰ میلادی است. ایبل فرارا انسانها را با خونآشامها مقایسه میکند و ما -به طرز ناخوشایندی- متعجب میشویم این دو تفاوت چندانی با هم ندارند. این انسانگرایانهترین و ترسناکترین تصویر از خونآشام است که تا به حال به نمایش در آمده است. همه چیز به طرز باشکوهی توسط یک دستگاه بصری استثنایی، یکی از تاثیرگذارترین فضاسازیهای سیاه و سفید، الهام گرفته از فضای “اکسپرسیونیسم “و نوآرهای آمریکایی دهه چهل است. فیلمبرداری تبدیل به شخصیتی ویژه شده است. اعتیاد همان اندازه که واقعگرایانه است شاعرانه مینماید. فیلمساز شاعرانگیهای شخصی و اکسپرسیونیستی ترسناکش را تبدیل به تصاویری درباره درد، تنهایی، اعتیاد، سرایت، عدم ارتباط و مرگ کرده است که مطمئنا یکی از بالغترین نمونههای سینمای ترسناک است.
یادداشت:
عنوان تیتر از شارل بودلر است.
پینوشت:
[۱] (The Addiction (1995
[۲] All Saints’ Day
[۳] اشعیا ۱:۱۸
[۴] Hallows’ Evening