بیگانهها در سینمای علمی-تخیلی دههی ۱۹۵۰
مطلب حاضر نگاهی اجمالی دارد به فیلمهای علمی-تخیلی با مضمون برخود بیگانهها در دههی ۱۹۵۰ که غالبا به عنوان «عصر طلایی» این ژانر شناخته میشود. حضور بیگانهها و اجرام و سفینههای فضایی با توجه به هالهی ابهامی که همواره بر گردشان بوده از موضوعات جذاب برای مخاطبین این نوع از سینما و ادبیات به حساب میآمده است. بسیاری از شخصیتها و اصطلاحات این سابژانر وارد فرهنگ عامه شده و حتی در طول زمان در ژانرهای دیگر هم تسری پیدا کردهاند. نوشتهی پیشرو با توجه به محدودیتهای گریزناپذیر باید به عنوان مدخلی به این نوع سینما که کمتر مورد توجهی منتقدین و دوستداران جدی سینما واقع شده، دیده شود و قطعا نیاز به بسط و بررسی هرچه بیشتر و حتی فیلم به فیلم آن وجود خواهد داشت.
و اما سرآغاز
اگر از داستان خلاقانهی ژول ورن از زمین به سوی ماه [۱] که در سال ۱۸۶۳ نوشته شده (و در ۱۹۰۲ الهام بخش ژرژ ملیس برای ساخت فیلمی به نام یک سفر به ماه[۲] شد) بگذریم، قطعا این اچ.جی.ولز[۳] بود که نخستین تماسها میان انسانها و فرازمینیها را در کتابهایش تصویرسازی کرد. ولز که خود تحت تاثیر ورن بود آثاری را خلق کرد که همچون پلی ادبیات علمی-تخیلی قدیم را به دنیای جدید قرن بیستم متصل کردند. گرچه ولز نویسنده و تاریخدانی سوسیالیست بود اما در کتابهایش با نگاهی فوتوریستی و آیندهنگر گسترش حومههای شهری، برابری جنسیتی، پیشرفتهای علمی همچون بمب اتمی و یا نامرئی شدن انسان، سفر با فضاپیما، ماهوارهها و تلویزیون را پیشبینی کرد. قطعا کتاب جنگ دنیاها[۴] را باید مهمترین اثر و البته پدربزرگ تمامی داستانهایی با محوریت هجوم بیگانگان، دانست. این کتاب که با راوی اول شخص روایت میشود، وابسته به نوعی گرایش ادبی موسوم به ادبیات تهاجم[۵] است که ترسهای بریتانیای دوران ویکتوریا را با نظریهی تکامل گره میزند. پیش از سینما، نابغه جوان اورسن ولز در ۱۹۳۸ با یک نمایشنامهی رادیویی بر مبنای کتاب جنگ دنیاها شنوندگان را به وحشت انداخته بود. چند دقیقهی ابتدایی این نمایش رادیویی بدون مقدمه با تیترهای خبری از تهاجم مریخیها به زمین آغاز میشد که باعث شد تا بسیاری از مردم زود باور سراسیمه به خیابانها سرازیر شوند!
در ۱۹۵۳ کمپانی پارامونت اولین اقتباس سینمایی از کتاب جنگ دنیاها را تهیه کرد. فیلمی امروز کلاسیک شده ساختهی بایرون هاسکین فنسالار که ظاهرا بهترین گزینه کمپانی برای ساخت این فیلم بود (هاسکین هم سابقهی فیلمبرداری و هم ساخت جلوههای ویژه برای بعضی از مشهورترین آثار سینمایی دهههای ۳۰ و ۴۰ را داشت) و اوج جاهطلبی تهیه کنندهی آن جورج پال. گرچه کتاب ولز تمثیلی از پایان شکوه بریتانیای عصر ویکتوریا بود اما در عین حال به شکلی عجیب میتوانست با آمریکای دههی ۵۰ هم تناسب داشته باشد، اینکه یک ابرقدرت تازه شکل گرفته بهتر است برای چالشهایی که قادر به کنار زدن آنها نیست، آماده باشد. نقطه قوت فیلم جلوههای ویژهی برندهی اسکار آن بود، جایی که پارامونت ۷۰ درصد بودجهی ۲ میلیون دلاری فیلم را صرف آن کرد تا بیگانهها دنیا را به نابودی بکشانند! پایان همراه با رگههای مذهبی فیلم احتمالا از معدود نمونههای آشتی مذهب و علم با یکدیگر در سینماست که امروزه جلوهای اغراقآمیز هم به خود گرفته باشد.
شاید بهتر باشد قبل از آنکه پیشتر برویم، کمی به عقب برگردیم و نگاهی به ریشههای اولیه این ژانر در دهههای قبلتر داشته باشیم. سینمای سایفای در سالهای ۱۹۱۰ و ۱۹۲۰ بهترین نمونههای خود را در خارج از آمریکا به خود دید. گرچه فیلم سینمایی ۲۰ هزار فرسنگ زیر دریا[۶] محصول یونیورسال با طول زمانی حدودا ۱۰۰ دقیقه و فیلمبرداری خلاقانه در زیر آب یکی از جالبترین اقتباسها از داستان ژول ورن است اما بدون شک این فریتس لانگبود که با فیلمهای متروپلیس (۱۹۲۷ نه تنها یکی از مهمترین آثار سینمای علمی-تخیلی بلکه از مهمترین آثار تاریخ سینما از هر جهت) و زنی در ماه[۷] افقی جدید را به روی این ژانر گشود. تلفیق جلوههای تصویری اکسپرسیونیستی با دیدگاههای سیاسی منعکس شده از جامعهی آن روز آلمان و ترکیب خلاقانه اینها با ابداعات و نوآوریهای سینمایی و طراحی صحنه و لباس و … در متروپلیس و بازنمایی تقریبا واقعی از سفر به ماه و نمایش خلا و ساخت نمونه موشکی که مطابقت تمام و کمال با دانش و سختافزار زمانه خود داشت در زنی در ماه این دو فیلم را به نمونههایی تاثیرگذار در تاریخ سینما تبدیل کرده است. گرچه نباید تلاش ویلیس اوبراین[۸] از پیشگامان جلوههای ویژه در هالیوود و استاد سبک استاپ موشن را در ساخت فیلم سرزمین گمشده[۹] از یاد برد. یکی از نمونههای جالب و تاثیرگذار ژانر در این دوران اولین فیلم علمی-تخیلی اتحاد جماهیر شوروی آلیتا: ملکهی مریخ[۱۰] داستان سفر رویایی یک مهندس و یک انقلابی به مریخ کاپیتالیستی است تا با تحریک کارگران به انقلاب و کمک ملکه آلیتا بساط حکومت گروهی از ریشسفیدان مریخی را که آنها را به بردهگی گرفتهاند، برچینند.
در دهههای ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ فیلمهای علمی-تخیلی در هالیوود عمدتا به دو تم غالب تقسیم میشدند، فیلمهای «دانشمند دیوانه» و «سریالهای ارزان قیمت». خاستگاه فیلمهای دسته اول ریشههای مشترکی با فیلمهای ژانر وحشت کمپانی یونیورسال داشتند. فرانکنشتاین (۱۹۳۱)، مرد نامرئی (۱۹۳۳ بر مبنای داستانی از اچ.جی.ولز) و عروس فرانکنستاین (۱۹۳۵). کارل لملی جونیور تهیهکننده و حامی اصلی این فیلمها بود که با معرفی بازیگرانی همچون بوریس کارلوف، بلا لوگوسی و کلود رینز در نقشهای اصلی، عملا مسیر جدیدی را در ژانر گشود. از فیلمهای جالب توجه مشترک کارلوف و لوگوسی در این دوره میتوان به اشعه نامرئی (۱۹۳۶) اشاره کرد که کارلوف شانس آن را پیدا کرد تا در نقش دانشمند دیوانهی آلوده شده به مادهی رادیواکتیو «رادیوم ایکس» عملا پیش درآمدی باشد بر فیلمهای «دهشت اتمی» که دو دهه بعد ساخته شدند.
در همین سالها رقیب یونیورسال، کمپانی پارامونت هم تحت هدایت آدولف زوکر بیکار ننشست و دو فیلم کلاسیک تاثیرگذار را تهیه کرد. دکتر جکیل و مستر هاید (۱۹۳۱) و جزیره ارواح گمشده (۱۹۳۲ بر مبنای داستان جزیره دکتر مورو اچ.جی.ولز). فیلم نخست که با مهارت تکنیکی کارگردان روبن مامولیان به بهترین شکل ممکن جدال درونی ویران کنندهی دانشمند را با نگرشی فرویدی درآمیخته بود، سطح کیفی اینگونه از فیلمها را ارتقا داد و فیلم دوم، به شکلی متفاوت از وحشت درآمیختن شوم ژنتیکی میان انسان و حیوان سخن به میان میآورد (پیوندهایی از این دست در فیلمهایی همچون قتلهای خیابان مورگ[۱۱] و عشق دیوانهوار[۱۲] نیز سرنوشتی شوم و مرگبار را رقم میزدند.)
«سریالهای ارزان قیمت» اما سبک و سیاق و مخاطبین خاص خود را داشتند. این فیلمهای مملو از فانتزی که عمدتا از استاندارد پایینتری نسبت به سایر محصولات آن سالها برخوردار بودند، یک ویژگی مشترک درونی داشتند: همگی راه گریزی هر چند موقت بودند برای فراموش کردن واقعیت دلزدهی دوران رکود اقتصادی آمریکا. یونیورسال با ساخت سریال فلش گوردون[۱۳] (با بازی شناگر سابق المپیک باستر کراب[۱۴]و برمبنای قهرمانی کارتونی با همین نام) بین سالهای ۱۹۳۶ تا ۱۹۴۰ تماشاگران کم سن و سال را به دنیای تازهای دعوت کرد. فضای خارج از جو زمین و سفینههای فضایی و تفنگهای لیزری (تاثیر دنیای سراسر فانتزی و تخیلی این فیلمها را میتوان به روشنی در «جنگ ستارگان» دید) همگی مهملی بودند برای جدال میان خیر و شر. کراب در سریال دیگری از یونیورسال به نام باک راجرز[۱۵] نیز کم و بیش همین نقش را تکرار کرد. به موازات یونیورسال کمپانی ریپابلیک که متخصص ساخت وسترنهای «رده ب» محسوب میشد، قهرمانهای سریالی خود همچون «ری کرش کاریگان» یا «جین آتری» را راهی اعماق اقیانوسها یا دنیای زیرزمین میکرد که گاه به تلفیق عجیب و غریب ژانر علمی-تخیلی با وسترن و یا حتی موزیکال منجر میشد!
با گسترش سایهی جنگ بر اروپا و سپس آمریکا سالهای دههی ۴۰ میلادی عمدتا به ساخت دنبالههای فیلمهای موفق دههی قبل گذشت، فرانکنشتاین با مرد گرگی ملاقات میکند[۱۶]، خانهی فرانکنشتاین[۱۷]، ابوت و کاستلو با فرانکنستاین ملاقات میکنند[۱۸] و یا بازگشت مرد نامرئی[۱۹] دنبالههایی که برای هالیوود ریسک کمتر در فروش را تضمین میکردند.
به احتمال زیاد دغدغه و نگرانیهای این سالها بر ذائقهی عمومی تماشاگران در استقبال از ژانر علمی-تخیلی، بیتاثیر نبوده است. هالیوود هم چندان خوش نمیدید تا سایفای را با تمهای میهنپرستانهی دوران جنگ ترکیب کند (تنها استثنا فیلم مامور نامرئی محصول ۱۹۴۲ است که در آن نوهی مرد نامرئی برای دزدیدن اسرار نازیها وارد عمل میشود). البته سریالهای ارزان قیمت ریپابلیک همچون ماجراهای کاپیتان مارول[۲۰] و یا سایه ارغوانی میتازد[۲۱] (از معدود نمونههایی که قهرمان آن با مهاجمین مریخی مبارزه میکرد و نه افراد خبیث با منشا زمینی) در طول دههی ۱۹۴۰ همچنان ساخته و به مخاطبین خصوصا کم سن و سال عرضه میشدند.
عصر طلایی
اما با شروع دههی ۱۹۵۰ میلادی و محوتر شدن خاطره جنگ، ژانر علمی-تخیلی گویی دوباره زاده شد. احتمالا سه عامل بسیار مهم در این زایش مجدد تاثیر به سزایی داشتند: اولین آنها پیدایش تسلیحات اتمی بود که به طور برجستهای هم پتانسیل و هم خطرات علم و فنآوری را گوشزد میکرد. نمای قارچ بمب اتمی هم مردم را وحشتزده میکرد و هم تخیل نویسندگان و فیلمنامهنویسان را برمیانگیخت. عامل دوم زمانی شکل گرفت که ایالات متحده آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی جنگ سرد را آغاز کردند. جنگ سرد برای آمریکا و متحدان اروپاییاش که تا قبل از آن عموما نگرشی خوشبینانه داشتند، یک وحشت پارانوییک را رقم زد؛ و عامل سوم ظهور نویسندگان علمی-تخیلی مهمی همچون رابرت هاینلاین[۲۲]، ری بردبری[۲۳]، آیزاک آسیموف[۲۴] و آرتور سی کلارک[۲۵] بود که در کتابهایشان دانشمندان و ماجراجویانی را تصویر میکردند که جهان را به سوی آیندهای گاه روشنتر و گاه سیاهتر (یا حداقل میتوان گفت جالبتر!) هدایت میکردند. هر یک از این سه عامل باعث تغییرات جدیدی در موضوعات فیلمهای علمی-تخیلی شدند.
نخستین فیلم در این دهه، مقصد ماه[۲۶] (بر اساس داستانی از هاینلاین) گرچه سعی میکرد داستان سفر انسان به کرات دیگر را از زاویهای واقعی و مبتنی بر شواهد علمی تصویر کند اما همین واقعگرایی به ناگهان چشماندازی بیپایان از فضا را برای خلق فانتزی، آشکار و در جلوی چشم تماشاگران قرار داد. با این فیلم جورج پال (شاید نخستین تهیهکننده مهم ژانر) برای اولین بار وارد عرصهی سینمای علمی-تخیلی شد. وجه مشخصه آثاری که پال تهیه میکرد وجود زیرمتنهای مذهبی در لفاف آثار علمی-تخیلی بود، تا جایی که بعضی منتقدین آثار او را حماسههای مذهبی نامیدهاند!
مقصد ماه
جنگ سرد و سایهی پارانوییک سنگین آن حالا نسل جدیدی از تریلرهای علمی-تخیلی را روانه پردهها میکرد، فیلمهایی با محوریت تهدید بشریت توسط موجودات ناشناختهی فضایی. بسته به اینکه از چه زاویهای به موضوعات این فیلمها نگاه کنید، این فضاییها استعارهای از کمونیستهای سرخ و نفوذیهای چپگرای آنها در هالیوود و محافل هنری بودند و یا برعکس ماموران دولت آمریکا که به دنبال سرخها هستند (همانها که به شکارچی جادوگران معروف بودند). ماحصل این نوع نگاه فیلمهایی چون چیزی از جهانی دیگر[۲۷]، آن از فضای بیرونی میآید[۲۸] و مهاجمینی از مریخ[۲۹] هستند.
احتمالا از آنجایی که هوارد هاکس چندان علاقهای نداشته تا نامش به عنوان کارگردان روی فیلم رده ب چیزی از جهانی دیگر ذکر شود (در عنوانبندی به عنوان تهیه کننده آمده) بنابراین از تدوینگرش کریستین نایبی خواست تا این وظیفه را بر عهده بگیرد، اما بعضی از مولفههای مورد علاقهی هاکس هچون شوخطبعی خاصش، «گروه» کاراکترهای در خطر و عاشقانهی میان قهرمان و زنی که وظیفهی دستیاری دانمشندی غیرقابل اعتماد را دارد، در فیلم قابل ردیابی است. فیلم واجد همهی ویژگیهای یک بیمووی کلاسیک است: از دکورهای ارزان قیمت و موجود فضایی با گریم کمپی تا بازیگرانی که در یاد نمیمانند! اما فیلم همچنین هوشمندی خاصی هم دارد. کاراکترها صرفا آدمهایی تک بعدی نیستند که طمعه بیگانه باشند، آنها باهوشاند و کارآمد. درگیری میان نظامیهایی که قصد نابودی بیگانه را دارند و دانشمندانی که مخالفند، پیچیدگی داستان را بیشتر میکند و هوشیاری گروه فیلمسازی آنجایی است که بر اساس محدودیتهای یک فیلم رده ب کار را جلو بردهاند و نه بیشتر پس فیلم برخلاف آنچه به نظر میآید، با زیرکی همان چیز مورد انتظار تماشاگر را به او ارائه میکند. مهمتر از همه چیزی از جهانی دیگر امروزه نمادی از دوران مککارتیسم و مبارزهی آمریکاییها با سرخهای نفوذی (بیگانهی تغییر شکل یافته) در خاک خودشان تلقی میشود.
اما به شیوهای متفاوت در نمایش برخورد فضاییها با زمینیها، در فیلم آن از فضای بیرونی میآید (براساس داستانی از ری بردبری) این بار جسم انسانها در شهری کوچک توسط بیگانههایی که به وسیلهی یک سنگ آسمانی به زمین برخورد کردهاند، تکثیر میشود. در اینجا هم بیگانهها همچون استعارهای از تهدید دشمن خارجی سرخ (شوروی) تصویر شدهاند اما به شکلی غیرمعمول بیگانههایی سرگردان و بدون قصد بدخواهانه هستند که صد البته با هوشیاری یک ستارهشناس آماتور بدون درگیری عمده، ناچار به ترک زمین (بخوانید آمریکا) میشوند.
دان سیگل در ۱۹۵۶ به شکلی بدبینانهتر همین مضمون را در شاهکار خود هجوم ربایندگان جسم بکار میگیرد. اینجا بیگانهها یک به یک طوری جای مردم شهر را میگیرند که فقط شامل جسمشان نیست بلکه خاطره و هویت و هر آنچه که آنها را انسان میکند را هم مصادره میکنند. گرچه خود سیگل فیلمش را صرفا داستانی علمی-تخیلی از هجوم بیگانگان میدانست اما این فیلم از دو پهلوترین فیلمهای ساخته شده با چنین مضمونی است. برخی آن را هم راستا با نگاه سناتور مککارتی و تمثیلی از نفوذ سرخها در آمریکا میدانند و برخی آن را نمونهای از وحشت توتالیتریسم افراطی ناشی از وطنپرستی کور و شستشوی مغزی که نتیجهی آن از دست دادن هویت فردی است، محسوب میکنند.
در ۱۹۵۸ دو فیلم با تاثیر از فیلم سیگل ساخته میشوند، من با هیولایی از فضا ازدواج کردم[۳۰] و هجوم زن ۵۰ فوتی[۳۱] که در هر دو، مضمون تسخیر جسم توسط فضاییها با الگوهایی آشنا از ژانر ملودرام در هم میآمیزند و اشاراتی به «هراس جنسی» در هر یک قابل تشخیص است. این فیلمها همچنین تهدید بنیان خانواده توسط بیگانهها (کمونیستها) را هم گوشزد میکنند.
هجوم زن ۵۰ فوتی
در من با هیولایی از فضا ازدواج کردم تماس با بیگانه (که البته شکلی تهاجمی دارد) به تدریج خود را به شکل هراس از زندگی زناشویی و سردی در روابط جنسی بروز میدهد (بیگانهها فقط جسم مردان شهر را تسخیر کردهاند و این مردان چندان توجهی به زنان خود ندارند، آنها ترجیح میدهند به جای بودن در خانه کنار همسرانشان, در پارک اصلی شهر جمع شوند!). علت آن البته انقراض نسل زنان در سیاره بیگانههاست که آنها را برای یافتن راهی برای درآمیختن با زنان زمینی به آنجا کشانده است. در یکی از معدود نمونههای ژانر اینجا یک زن عامل اولیهی آگاهی نسبت به هجوم فضاییها و مقابله با آنها است.
در فیلم هجوم زن ۵۰ فوتی وقتی زندگی زناشویی زوجی با خیانت شوهر به خطر میافتد، زن که تحت تاثیر برخورد با یک جسم پرندهی از فضا آمده و مسافر غولپیکر آن قرار گرفته، خود هم ابعادی غولآسا پیدا میکند (استعارهای از فوران میل جنسی سرکوب شدهاش) و سپس از همسر خیانتکار و معشوقهاش انتقام میگیرد. فیلم ترکیبی از دو سابژانر هجوم بیگانهها و موجودات غولآسا محسوب میشود که در پیرنگی ملودرام بسط داده شده است. از نمونههای مشهور دیگر موجودات غولآسا در دههی ۵۰ که البته ربطی به بیگانههای فضایی ندارند، میتوان به آن از اعماق اقیانوس آمد[۳۲]، هیولایی که جهان را به چالش کشید[۳۳] و فیلم ژاپنی گوجیرا (یا آن طور که در پخش بینالمللی نامیده شد: گودزیلا) اشاره کرد. این دسته از فیلمها عمدتا تهدید ناشی از تسلیحات اتمی و ویرانی جنگ را گوشزد میکنند.
انصاف نیست اگر از جنگ دنیاها گفته باشیم ولی به یکی از مهمترین فیلمهای ژانر در دههی ۵۰ اشاره نکنیم، روزی که دنیا از حرکت ایستاد[۳۴]. این فیلم در جهتی کاملا متضاد، جلوهای صلحطلبانه از موجودات فضایی و در جهتی معکوس حماقت زمینیها خصوصا نظامیان در فهم اهمیت صلح در جهان را به نمایش میگذارد. ایدهی جلوتر از زمان فیلم نشان میدهد که این خود ما زمینیها هستیم که تهدیدی برای کائنات محسوب میشویم و نه بیگانگان (آنها حتی علاقهای به فتح زمین هم ندارند اما در عینحال نگران پیشرفتهای علمی لجامگسیختهی زمینیها هستند). جزییات فراوان فیلم از رفتار و گفتار مسیحگونهی «کلاتو» (بیگانهی پیامآور صلح از فضا با بازی مایکل رینی)، طراحی صحنهی قابل قبول سفینهی فضایی (تاثیر گرفته از ساختههای معمار مشهور آمریکایی فرانک لوید رایت)، اتمسفر متاثر از ژانر نوآر (سرچشمه گرفته از ساختههای قبلی کارگردان رابرت وایز)، موسیقی در یاد ماندنی برنارد هرمن تا ربات شکستناپذیر حالا شمایل شدهی فیلم «گورت»، اثری به کل متفاوت در ژانر را رقم زدهاند که پایههایش نه بر اکشن و ویرانی بلکه بر درام بنا شده است. این فیلم احتمالا اولین فیلمی است که نمایی مشهور را به ژانر هدیه میدهد، زنی بیدفاع در آغوش یک ربات، تصویری که بارها و بارها در فیلمها، پوسترها و جلد کتابهای علمی-تخیلی تکرار میشود.
اما نباید فراموش کرد که نگاه غالب در فیلمهای ژانر (اعم از آنهایی که بودجه قابل قبول داشتند و یا محصولات رده ب و مستقل که اتفاقا تعداد زیادی از تولیدات را هم در بر میگرفتند) عمدتا به تهاجم بیگانهها و خطرات این تهاجم، معطوف بودند. مهاجمینی از مریخ (فیلمی که پیش از جنگ دنیاها اکران شد و به شیوهای مشابه اما از دید یک نوجوان که در دنیای بزرگسالان جدی گرفته نمیشود، تهدید تهاجم بیگانهها را تصویر کرده، ساختهی ویلیام کامرون منزیس[۳۵] که در سال ۱۹۳۶ نیز فیلم علمی-تخیلی بریتانیایی و به لحاظ طراحی و جلوههای ویژه قابل اشارهی چیزهایی که میآیند (۱۹۳۶) با فیلمنامهای از اچ جی ولز را هم در کارنامه دارد)، زمین علیه بشقابهای پرنده (با فیلمنامهای از کرت سیودمک)، هدف کره زمین (اولین فیلم هرمن کوهن تهیهکننده که بعدا در دههی ۶۰ بیموویهای فراوانی را تهیه کرد)، قاتلینی از فضا (ساختهی لی وایلدر برادر بزرگتر بیلی وایلدر)، نه از این کره خاکی (اثری کم هزینه و مفرح از راجر کورمن که در آن بیگانهای به زمین فرستاده میشود تا درمان بیماری مزمن در سیارهی خود را با خون انسانههای زمینی آزمایش کند)، مهاجمین نامرئی، جنگ ماهوارهها (باز هم یکی از آثار کم هزینه راجر کورمن که با اوج گرفتن اخبار ماهوارهها و رقابت فضایی آمریکا و شوروی ساخته شده) و بسیاری دیگر از فیلمها که همگی بر روی طول موج ترس از تهاجم بیگانهها به روی پرده میآمدند.
امروزه بعضی از بهیادماندنیترین آثار علمی-تخیلی دههی ۵۰ نه فقط به خاطر مضامین یا پرداخت سینمایی جالبشان بلکه به واسطهی کارگردانها یا عوامل ساخت یا شخصیتهای مورد علاقهی خورههای فیلم، برجسته و کالت شدهاند و بارها مورد ارجاع و منبع الهام قرار گرفتهاند. ادگار جی اولمر با فیلم مردی از سیاره ایکس[۳۶]، اد وود با پلن ۹ از فضای خارجی و ناتان جوران[۳۷] با مغزی از سیاره اروس[۳۸] در این میان قابل اشاره هستند. نابغهی جلوههای ویژه و استاپ موشن ری هریهاوزن[۳۹] هم که در آفرینش آثار شاخصی در این دهه همچون هیولایی از ۲۰ هزار فرسخی[۴۰]، آنچه از اعماق دریا آمده[۴۱] و یا هفتمین سفر سندباد[۴۲] مشارکت داشت، فرصت پیدا کرد تا با همکاری در فیلم زمین علیه بشقابهای پرنده تنها فیلمش با مضمون مهاجمین فضایی را در این دهه ثبت کند؛ هریهاوزن به شکلی خلاقانه در صحنههای برخورد سفینههای فضایی با ساختمانهای دولتی حتی برای سقوط مصالح هم از تکنیک استاپ موشن استفاده کرد، نماهایی که امروزه و پس از حادثه ۱۱ سپتامبر بس کنایی و پیشگویانه به نظر میرسند (یکی از یوفولوژیستهای مشهور جرج آدامسکی برای طراحی و ساخت بشقابهای پرنده به عنوان مشاور با هری هاوزن همکاری کرد.)
پایین بودن بودجه در ساخت مردی از سیاره ایکس به کارگردان، ادگار اولمر، چندان اجازهی بسط و گسترش مضمون عدم امکان (و یا شاید عدم خواست انسانها) در ارتباط با بیگانهها را نداده با این حال فیلم همچنان ساختی قابل قبول و و نگاهی متفاوت به موضوع و دستمایهی تکراری خود دارد. فضای تیره و تار فیلم به طبع سبکپردازی خاص اولمر گویی به شکلی محتوم بیگانه را در جمع انسانها تک و تنها و غیرقابل دسترسی نشان میدهد که سرانجامی فاجعهآمیز را برای او رقم میزند. به شکلی کنایهآمیز او با اصواتی شبیه به موسیقی سعی در ارتباط دارد و البته گوش شنوایی برای شنیدن این صداها نیست، ایدهای که در برخورد نزدیک از نوع سوم نیز استفاده شده است.
حاصل جمع دکور و گریم ارزان و اغراق شده و بازیهای ناشیانهی بازیگران و پرداخت آشفته، قطعا یکی از شاخصترین فیلمهای بدِ خوب ساخته شده تا به امروز را رقم زدهاند. پلن ۹ از فضای خارجی از نظر بعضی بدترین فیلم تاریخ سینما (صفتی که اصلا برازنده آن نیست) و یکی از عجیبترین و مفرحترین آثار اد وود که ترکیبی از سایفای، فیلم خونآشامی و زامبیها است. پلن ۹ از فضای خارجی را باید فارغ از هر استعاره و نشانه و معنایی تماشا کرد، فیلمی که محصول یک عاشق سینما با ذائقهای بد ولی سرگرمکننده است! (فیلم همچنین مجموعهی غریبی از بازیگران را گرد هم آورده و آخرین حضور بلا لوگوسی روی پرده هم هست.)
مغزی از سیاره اروس یکی دیگر از سرگرمکنندهترین سایفایهای رده ب که در زمان ساخت دستکم گرفته شد اما بعدا طرفداران ویژهی خود را پیدا کرد، مهاجم فضایی را در شکل مغزی شریر تصویر میکند که برای سلطه بر روی زمین، جسم دانشمندی جوان را تسخیر میکند. برای مقابله با این نیروی شر سیاره مغزی دیگر را به زمین میفرستد تا عملیات او را خنثی کند. فیلم با تاثیر از مغز داناوان[۴۳] (با فیلمنامهای از کرت سیودمک که خود هیولای مغناطیسی را در همین سال کارگردانی کرده است) و سری فیلمهای تسخیر جسم توسط فضاییها نه تنها مضمون بیگانههراسی بلکه باریک بودن مرز جنون و عقلانیت علمی را به چالش میکشد (شاید تم تسلط جنسی مطرح شده در این فیلم منبع اقتباس فرانک هینینلوتر[۴۴] در ساخت شاهکارهای گمنام دههی ۸۰ خود همچون صندوق سبدی[۴۵] و آسیب مغزی[۴۶] بوده.)
مشهورترین ربات سینمایی رابی ربات با فیلم سیاره ممنوعه[۴۷] ساختهی فرد ویلکاکس وارد فرهنگ عامه شد. تا سالها برای هر آمریکایی هر وقت صحبت از فیلمی علمی-تخیلی میشد بدون شک اولین فیلمی که به ذهن میآمد این فیلم و ربات مشهور آن بود. رباتی که شخصیتی منحصربهفرد را در کنار سایر کاراکترهای فیلم بازی میکند و در عینحال نامش در عنوانبندی هم ذکر شده. رابی بعد از این فیلم در بسیاری مجموعههای تلویزیونی، فیلمهای سینمایی و حتی آگهیهای تبلیغاتی حضور پیدا کرد که دامنهی آن به دهههای بعد هم کشیده شد. سیاره ممنوعه البته فیلمی درباره سفر فضایی انسانها است و ربطی به تهاجم بیگانهها ندارد ولی بدون شک عنوان مشهورترین فیلم علمی-تخیلی دهه را به خود اختصاص میدهد (فیلمی در قاب سینماسکوپ رنگی و نخستین در نوع خود که موسیقی متن اورژینال تماما الکترونیک دارد).
با پایان دهه و فروکش کردن تب مککارتیسم و عادی شدن جنگ سرد، موج فیلمهایی با موضوع تهاجم بیگانهها هم رفته رفته از روتین کمپانیهای فیلمسازی خارج و با اقبال کمتری بین تماشاگران مواجه شدند. با پیشرفتهای تکنیکی سینما از سالهای ۱۹۶۰ به بعد، سایفای قدم به مسیرهای تازهای گذاشت، گرچه ترس انسان از حضور ناشناختهها و تنها نبودن در کائنات همچنان در فیلمهایی حتی تا امروز خودنمایی میکند، ترسی که نه ماهیتش بلکه صرفا نمود ظاهریاش دستخوش تغییر شده است.
پینوشت:
[۱] From the Earth to the Moon
[۲] Le Voyage dans la Lune
[۳] H. G. Wells
[۴] The War of the Worlds (1898)
[۵] Invasion literature
[۶] ۲۰,۰۰۰ Leagues Under The Sea (1916)
[۷] Frau im Mond (1929)
[۸] Willis O’Brien
[۹] The Lost World (1925)
[۱۰] Aelita: Queen Of Mars (1924)
[۱۱] Murders in the Rue Morgue (1932)
[۱۲] Mad Love (1935)
[۱۳] Flash Gordon
[۱۴] Buster Crabbe
[۱۵] Buck Rogers (1939)
[۱۶] Frankenstein Meets The WolfMan (1943)
[۱۷] House Of Frankenstein (1944)
[۱۸] Abbot & Costello Meet Frankenstein (1948)
[۱۹] The Invisible Man Return (1940)
[۲۰] The Adventures of Captain Marvel (1941)
[۲۱] The Purple Shadow Strikes (1948)
[۲۲] Robert Heinlein
[۲۳] Ray Bradbury
[۲۴] Issac Asimov
[۲۵] Arthur C. Clarke
[۲۶] Destination Moon (1950)
[۲۷] The Thing From Another World (1951)
[۲۸] It Came From Outer Space (1953)
[۲۹] Invaders From Mars (1953)
[۳۰] I Married a Monster from Outer Space
[۳۱] Attack of the 50 Foot Woman
[۳۲] It Came From Beneath The Sea (1954)
[۳۳] The Monster That Challenged The World (1957)
[۳۴] The Day the Earth Stood Still (1951)
[۳۵] William Cameron Menzies
[۳۶] The Man from Planet X (1951)
[۳۷] Nathan Juran
[۳۸] The Brain from Planet Arous (1957)
[۳۹] Ray Harryhausen
[۴۰] The Beast from 20,000 Fathoms (1953)
[۴۱] It Came from Beneath the Sea (1955)
[۴۲] The 7th Voyage of Sinbad (1958)
[۴۳] Donovan’s Brain (1953)
[۴۴] Frank Henenlotter
[۴۵] Basket Case (1982)
[۴۶] Brain Damage (1988)
[۴۷] Forbidden Planet (1956)